#تلنگرانه⚠️
از عارف بزرگ مرحوم آیت الله قاضی(ره) نقل شده:
بعد از رحلتشان کسی ایشان را در خواب دید و سوال کرد:
چه عملی در آنجا (آخرت) مهمتر است؟
فرمود:
#زیارتعاشورا و من پشیمانم که چرا روزی یک بار زیارت عاشورا را قرائت کردم و دوبار نخواندم.
#تلنگرانه⚠️
هر وقت نیمه شب بی اختیار بیدار شدید، سریع نخوابید.
چون ملکی به اذن خدا شما رو بیدار کرده تا با خدا هم صحبت بشی...
اگه خیلی برات سخته بیدار شدن ، لااقل بلندشو بهشون سلام کن ، بعد دوباره بخواب.
#آیتاللهبهجت
Panahian-Clip-AdamKhoobHayiKeBaSadamMahshoorMishavand- 64k.mp3
1.86M
🎵 چرا آدم خوبی شدی؟
🔻تا حالا بهش فکر کردی؟
➕خاطرهای از شهید ابراهیم هادی
#استاد_پناهیان
#شهیدانه
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
4⃣1⃣ #قسمت_چهاردهم
⚜اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
♨️همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟ گفتم: نخیر دستم را ول کن! اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد. یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد. چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین ثواب #جانبازی در رکاب مولا علی♥️ در نامه عمل شما ثبت شده است.
💠در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود: یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میکرد. خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت.
🔰این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد. من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم.
هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود. در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت. تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود! خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و ...
🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم. از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم.
💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد. پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی! هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.
🥀این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم: چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی. خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟ گفتم بله عالیه.
🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند. اما باز بد نبود. همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت مقدس اقا امام زمان( عج)
اے آرزوے دیده ڪجایی بیابیا
یارا خدا ڪند ڪہ بیایی بیابیا
ازپشٺ ابرتیره ے هجران وبی ڪسی
تاچهره اٺ بہ ما بنَمایی بیابیا
درشام تار ظلمٺ وشب هاے انتظار
تو جلوه گاه نورخدایی بیابیا
صبحتون مهدوی
#ماملت_شهادتیم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله_ع🖤
قند مکرر اسم "حسین" است،
والسلام
شیرین ترین کلام، کلام حسین شد
«با یک سلام صبح
به ارباب بی کفن »
روزم پر از جواب سلام حسین شد
#امیر_عظیمی
#صبحتون_کربلایی
#ماملت_شهادتیم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🇮🇷 ما در باب دفاع مقدّس کوتاهی کردهایم
💠 مقام معظم رهبری: البتّه باید بگویم ما در باب دفاع مقدّس کوتاهی کردهایم؛ البتّه این کارهایی که آقای سردار عزیزمان، رئیس ستاد بیان کردند کارهای بسیار خوب و کارهای بسیار باارزشی است که انجام گرفته امّا در عین حال کم است؛ ما به کارهای زیادی احتیاج داریم. ببینید، ما هر چه از لحاظ زمان از دفاع مقدّس دور میشویم، از لحاظ معرفت باید به دفاع مقدّس نزدیکتر بشویم. ۹۹/۰۶/۳۱
#دفاع_مقدس
#سخنان_رهبری❤️
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
#وصيتنامه_شھیـد🕊
هَرخانمےڪِہچادُربِہسَرڪُنَد
ۅَعِفَّٺۅَرزَد
ۅهَرجَۅانےڪِہنَمازِاَۅݪۅَقٺ
رادَرحَدِتَۅانشرۅعڪُنَد
اَگَردَسٺَمبِرِسَدسِفارِشَشرابِہ
مُۅݪایَماِمامحُسِین
خۅاهَمڪَردۅَاۅرادُعامےڪُنَم.
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#امام_حسین 🖤
عشق یعنے بہ تو رسیدن...💕
عشق یعنے تمومِ سال و همیشہ بے قرارم براےِ اربعینت...🖤🌱
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم
🍀وقتی که مشغول به کار شدم حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص میکردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میکردم. با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست خمس را ایشان بده و رسیدش را بگیر.
☘ در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم. مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد. من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبر مقام معظم انقلاب شدم، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید. وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد. هفته بعد وقتی رسید همه را آورد.
🍃 با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله ...است!گفتم: این رسید چیه! اشتباه شده من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم. او هم گفت فرقی ندارد! با عصبانیت برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاورید من به شما تاکید کردم که خمس من میخواهم به دفتر ایشان برسد.
🌿هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه.
از آن سال بعد هم خمسم رامستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز میکردم. یکی دو سال بعد خبر دار شدم پیر مرد روحانی از دنیا رفت بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را همینجور جابجا کرده.
♦️همین پیرمرد را دیدم اوضاع آشفته حالی داشت، در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود. برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند. پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؟ انقدر اوضاع او مشکل داشت با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد.
♻️من هم قبول نکردم. در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند .حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم در بر زخ وارد شوند. دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: وای به حال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نکردند.
♻️ این را هم بدانیم اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشید ۱۰ برابر آن در نامه عمل ثبت میشود اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود. اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند حق الله است می گویند دست خداست و ان شاالله خداوند میگذرد.
❎ حق الناس هم که مشخص است، اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن ً حساسیتی بین مردم دیده نمی شود! گویی حق بدن را هم خدا بخشیده
اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق و در حق النفس میشد.
💠در روزگار جوانی با رفقا و بچههای محل برای تفریح به باغ های اطراف شهر رفتیم، کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. از سیگار نفرت داشتم آن روز با وجود کراهت برای اینکه انگشتنما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم. حالم بد شد سرفه کردم انگار تنگی نفس داشتم بعد از آن دیگر هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم.
♨️این صحنه را به من نشان دادند و گفتند تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی! انسان های مذهبی و خوبی را میدیدم که به حق النفس اهمیت نداده بودند و آنها به خاطر سیگار قلیان به بیماری و مرگ دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر زدن به بدن گرفتار بودند...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte