❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
❤️#بدون_تو_هرگز💔
#قسمت_یازدهم
#درس📚📓🗒
🔥دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد...
🍃اون وقت تو می خوای اون دنیا جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟
تا اون لحظه، صورت علی آروم
بود. حالت صورتش بدجور جدی شد...
🌹ایمان از سر فکر و انتخابه.
مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟
من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام چادر سرش کرده.
⭐ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست.آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ایمانش رو مثل ذغال گداخته کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه.
💕ایمانی که با چوب بیاد با باد میره.
این رو گفت و از جاش بلند شد.
شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما،
قدم تون روی چشم ماست، عین پدر خودم براتون احترام قائلم اما با کمال احترام ،
من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی
خانوادگی من وارد بشه ...
💥پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در...
💮–می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ....
در رو محکم بهم کوبید و رفت ...
❌پ.ن: راوی داستان در
این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم.
خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر
🌹چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند و اکثرا نیز بدون حجاب بودند.
😔بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ...
😞علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
👈🏻با ما همراه باشید....❤️
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
📂آیه الله فاضل:
۵۰ سال #درس خواندم تدریس کردم شاگرد تربیت کردم و #کتاب نوشتم اما به هیچ کدام از اینها در آن دنیا امید ندارم آنچه به آن #امید دارم فقط #فاطمه زهرا (س)ست وفریادی که برای ایشان زدم .
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte