eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
330 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
این همه سختی نکشیدن بچه بزرگ کنن صداش که میزنن بگه " ها؟" بعضی وقت‌ها تمامِ دلخوشی یه پدر مادر شنیدنِ "جانم" از حاصل زندگیشونه، دریغ نکنیم رفیق(:🧡
به اذن الله و باذن رسول الله و باذن امیرالمومنین ولی الله...
به وقت رمان 🌱✨
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تقدیم‌به‌ساحت‌مقدس‌حضرت‌زینب(س) .... گفتم:عالیه ☺️ داخل آشپزخانه رفتم ومشغول شدم 😊 زهرا کنارم آمد و گفت:مامان 😢 گفتم:جانم؟ گفت:تازه داشتم آشپز میشدم 😜 گفتم:جدی؟آخه دلم برا آشپز خونه تنگ شده بود 😂 امشب نوبت من،فردا نوبت تو 😂 خندیدیم 😂😂 گفت:باشه 😁😂 محمد هم حسابی مشغول کتاب بود و اصلا صدای ما را نداشت 🤷🏻‍♀ گفتم:آقای خونه! صدایی نشنیدم 🤷🏻‍♀ دوباره گفتم:محمد جان! صدایی نیامد😐🤷🏻‍♀ دوباره صدا زدم:آقا محمد! جواب نداد 😟 دوباره گفتم:آقای کریمی! جوابی نشنیدم 😕 نگران شدم 🙁 داخل پذیرایی رفتم😢 محمد نگاهم کرد وگفت:پنجمیشم بگو بگم جان محمد 😁😍 گفتم:ای وروجک 😄 بعد گفتم:محمدم 😍 گفت‌:جاااااان مممممححححمممممددددد😍 خندیدیم 😂😂😂 گفتم:چه زود گذشت 😢شب عقدمون هفت ماه پیش بود 😢 گفت:میگذره....اونی که میمونه عشقه 😍فقط همین 😍 گفتم:صد در صد 😍 بلند شد و پیشانی ام را بوسید ☺️ من هم دستش را بوسیدم ☺️ ..... یک ماه به اربعین مانده بود و ما برای اربعین برنامه مهریه را گذاشتیم 😢 اما... زهرا..... نمی‌دانستم چطور به زهرا بگویم 😢 به زهرا گفتم:زهرا جان!ما.... امسال میخوایم اربعین بریم.... کربلا!ولی اربعین تو امتحانای شماست.... میتونم با مدیرتون صحبت کنم که باهامون بیای.... خودتم نظرتو بگو 😊 گفت:نظر شما چیه!؟ روبه محمد کرد و گفت:میخواین امسال دوتایی برین،سال بعد من بیام؟ گفتم:چرا؟ گفت:بار اولتون دوتایی برین با لذت،سال بعد منم میام 🤷🏻‍♀ گفتم:نه عزیزم چه حرفیه،شما دختر مایی،عضو خانواده ☺️ گفت:حالا امسال برین،منم امتحانام این موقع افتاده 🤷🏻‍♀سال آینده حتما میام 😊 گفتم:زهرا مطمئنی؟ چشمهایش پر اشک شد 😢 یه قطره روی گونه اش افتاد و گفت:مطمئن مطمئن 😢☺️ .... کم کم آماده می‌شدیم برای سفر 😍 من خیلی ذوق و شوق داشتم 😍 گذر نامه و ویزا هم آماده شده بود😊 به زهرا گفتم:دوست داری پیش کی بری؟ 🤔 گفت:دوست دارم برم پیش عمه فاطمه ☺️ به فاطمه گفتم گفت:قدمش سر چشم ☺️ قرار بود ٣روز قبل اربعین کربلا باشیم 😍 طوری برنامه ریزی کردیم که سه روز تا اربعین را کربلا باشیم 😍 ٩ روز قبل اربعین راه افتادیم وطبق برنامه ٧روز قبل اربعین پیاده روی را شروع کردیم 😢😍 دقیقا سه روز قبل اربعین کربلا بودیم 😍 وقتی برای اولین بار حرم حضرت عباس را از ستون های بین راه دیدم اشک چشمانم را گرفت 😭 محمد گفت:دیدی خانم این همه عظمت 🙂 گفتم:آره 😢بالاخره به آرزوم رسیدم 😍😭..... نویسنده ✍🏻:
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تقدیم‌به‌ساحت‌مقدس‌حضرت‌زینب(س) .... بالاخره به آرزوم رسیدم 😍😭 قدم قدم از موکب ها گذر کردیم 🙃 محمد نگاهی به من کرد و گفت:بازم دوربینتو انداختی روشونت!؟🙄خانم جان،عزیز دل شوهر،قربونت برم،همسر من،آخه این دستت درد میگیره عزیزم! گفتم:خب چکارش کنم 😢 گفت:بذار رو این یکی شونت 🙂 گفتم:خب آخه رو این یکی راحت نیستم 😕 گفت:بنداز گردنت 😊 گفتم:آخه چادرم بد میشه 🙁 خندید و گفت:من حریف تو یکی نمیشم 😂فقط مواظب باش دستت دوباره درد نگیره 😊 گفتم:به روی چشم 😉حالا میشه دستتو بدی به من! 😁 گفت:بفرمایید دستای من مال شما 😅 دستش را گرفتم وهدیه سالگرد ازدواجمان که قرار گذاشته بودیم اربعین به هم بدهیم را با تمام عشقی که در دستم جمع کرده بودم داخل انگشتش کردم 🙃 محمد نگاهی به من کرد و گفت:وسط جمعیت چجوری پیشونیتو ببوسم 😂 خندیدیم 😂😂 گفتم:حقیقتش قصد داشتم اول هم توی حرم حضرت عباس هم حرم امام حسین تبرکش کنم،ولی طاقتم تموم شد 🙈 خودت همه جا تبرک کن 🙂 محمد به انگشتر سبز رنگی که تازه به دستش جلوه می‌کرد ویا حسینش در نور خشمگین غروب آفتاب برق میزد نگاهی انداخت 🙂 گفت:خیلی قشنگه زینب خانم 🤤ازین به بعد بیمه امام حسین میشم 🙂 ادامه داد:حالا که هدیمو دادی هدیتو میدم 😁 گفت:زینب! گفتم:جانم؟ گفت:میدونی وسط جاده وایسادیم 😂 نگاه کردم 👀 تقریبا وسط جاده بودیم 😂 هرکس از کنارمان رد میشد نگاه محبت آمیز وپر از خنده ای که پشت چشمها قایم شده بود نگاهمان می‌کرد 😂 کمی تا ستون ١١٠٠مانده بود 😁😍 محمد گفت:بریم که برسیم به ستون ١١٠٠ اونجا استراحت میکنیم،منم هدیه عزیزمو میدم 😄 گفتم:نعم سیدی 😎 خندید 😂 گفت:سید ما که شمایی 😜😎 گفتم:بریم بریم 😂اینجا خونمون نیست 😁 ملت نگامون میکنن 😂 رفتیم وبه ستون ١١٠٠رسیدیم 🙂 خورشید تقریبا غروب کرده بود وکمی تا اذان مانده بود 🙃 محمد گفت بریم تو یکی ازین موکبا نماز بخونیم،برا شب خدا بزرگه 🙂 داخل موکب رفتیم اطراف موکب تعداد زیادی زائر نشسته بودند 😍 محمد به گوشه موکب اشاره کرد که خالی بود 🙂 جلوتر رفتیم وهمان جا نشستیم 🙃 خیلی خسته شده بودم 😢 محمد داشت وسائل را مرتب می‌کرد 😊من هم زانو هایم را در بغل گرفته بودم وخیره خیره نگاهش میکردم 👀 محمد متوجه نگاهم نشده بود وسرش به وسائل گرم بود 😅 دستم را گوشه دیوار گذاشتم و سرم را روی دستم گذاشتم و خواب رفتم 😴 شاید برای چند دقیقه خواب رفتم 😴 کابوس میدیدم 😰😭 از خواب پریدم 😭 محمد که متوجه ترس من شده بود گفت:چیزی شده خانم؟🤔 گفتم:فقط کابوس دیدم هیچی نیست 😢 ولی تنها یک کابوس نبود 😭واقعا برای چند دقیقه از دنیای زمینی خارج شدم 😭 نمیخواستم محمد را نگران کنم 🙁 ولی از چهره ام معلوم بود که ترس تمام وجودم را گرفته وامانم را بریده 😭 محمد مهربانانه کنارم نشست و دستم را داخل دستش گرفت وگفت:زینب جان،بگو ببینم چی خواب دیدی عزیز دلم که اینطوری آشفته شدی 😟من طاقت ندارم تو اینطوری باشی 🙁 به پهنای صورت اشک می‌ریختم 😭 اما صدایی ازمن بلند نمیشد 😭 زبانم از ترس بند آمده بود 😭 محمد رفت وبا کمی آب برگشت 🙃 آب را دستم داد و گفت:شاید یکم آروم بشی 😊 بغض،نمیگذاشت آب از گلویم پایین برود 😭 به سختی آب را خوردم وکمی آرام‌تر شدم 😢 ولی هنوز ته دلم آشوب بود 😭...... نویسنده ✍🏻:
سلام و رحمت ♥️🌱 دو قسمت از رمان تقدیم نگاهتون ☺️🌼🌱 مارو حلال کنید 🥲 اگه از رمان لذت بردید برا حال دل نویسنده هم دعا کنید 🥲♥️ میشه یکم از حال و هواتون وقت خوندن رمان برامون بگید🥲؟ مارو یاری کنید ↡'🌻 @Habibe_heidar213
روز مرد رو به حاضرترین غایب دنیا آقا امام زمان(عج) تبریک میگیم!💐 🌱!
enc_1627424294791747240145.mp3
5.72M
یا شیعة علی ایامکم سعید 🤍😌
هدایت شده از کلید‌بهشت🇵🇸』
🔮 💎 از حضرت رسول اکرم { صلی الله علیه و آله و سلم } روایت است که فرمودند : 💎 🍀نمازشب چهاردهم ماه رجب،  سی رکعت می باشد،{یعنی به صورت ۱۵ تا دورکعتی} که در هر رکعت بعد از سوره‌ى «حمد» ، یک مرتبه سوره‌ى «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» ، و یک مرتبه آیه‌ى آخر سوره‌ى کهف را بخواند. 👇🏻👇🏻👇🏻 ✨《قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً》 [آیه ی 110 سوره ی مبارکه ی کهف]✨ 🎁 ⬅️ هرکس این نماز را بخواند، چون نماز را تمام کند، همه ی گناهانش پاک شود. هرچند به اندازه ستارگان آسمان باشد.💫⭐️ :اقبال الاعمال.صفحه ۱۵۵📚 🤲🏻🌹 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید✔️
هدایت شده از کلید‌بهشت🇵🇸』
👌🏻 ⭐️ ✍🏻نماز دیگر شب سیزدهم ماه رجب بدان که مستحب است در هر یک از ماه رجب و شعبان ورمضان. 🕊 آنکه در شب سیزدهم، دورکعت نماز بگذارد در هر رکعت بعد از سوره ی حمد، ۱مرتبه سوره یاسین، ۱مرتبه سوره ملک، ۱مرتبه سوره توحید بخواند. 🕊 در شب چهاردهم، چهار رکعت سلام به همین کیفیت. 🕊 و در شب پانزدهم ۶ رکعت به همین کیفیت. 🎁 ⬅️از حضرت امام صادق (علیه السلام) که هر که چنین کند:جمیع فضیلت این ماه را دریابد و جمیع گناهانش غیر از شرک آمرزیده شود.♥️ التماس دعا 🤲🏻🌷 🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید ✔️
هدایت شده از کلید‌بهشت🇵🇸』
🔮 🔶شیخ عباس قمی در مصباح ذکر کرده که داود بن سرحان از امام صادق [علیه السلام] روایت کرده كه ایشان فرمود:🔶 ⬅️در شب نیمه رجب دوازده ركعت نماز اقامه کنید، به صورت {۶تا دو رکعتی} که در هر ركعت حمد و سوره یکبار تلاوت شود و پس از اتمام نماز، سوره‌های حمد و معوذتین(سوره های فلق و ناس) و سوره اخلاص و آیة الكرسى را چهار مرتبه تلاوت می‌کنید و سپس ذکر «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَكْبَرُ » چهار مرتبه گفته شود . پس از آن ذکر «اَللهُ اَللهُ رَبّى لا اُشْرِكُ بِهِ شَیْئا وَ ما شاَّءَ اللهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» گفته شود.📿 : اقبال الاعمال.صفحه ۱۵۵/ مفاتیح الجنان.شیخ عباس قمی.صفحه ۲۳۶📚 🤲🏻🌿 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید ✔️