eitaa logo
کرامت
16.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
15 فایل
﷽ ♦️ کرامت؛ کانون رشد و آموزش مربی تراز انقلاب اسلامی 🔶️ روابط عمومی @keraamat 🔶️ پیام رسان بله: https://ble.ir/keraamat_ir 🔶️ اینستاگرام: instagram.com/keraamat_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄ 🌕 جای پای خورشید 🔰 قسمت دوم ( شب دوم محرم ) 🔸️ تلفنم زنگی می‌زند... در میان تاریکی هیئت، گوشی را از داخل کیفم بر می‌دارم... گوشی را نگاه می‌کنم... ❤️ محسن جانم! اسم قشنگ همسرم، روی گوشیم نقش می‌بندد... گوشی را بر‌می‌دارم. - فاطمه جان! سلام عزیزم... - سلام محسن جان. قبول باشه. - از تو هم قبول باشه عزیزم. فاطمه جان! زهرا دوست دارد بیاید پیشت .... بی تابی می‌کند... 🔹️ محسن، امشب دوست داشت زهرا را با خود به قسمت مردانه ببرد تا من هم کمی استراحت کنم... . زهرا هم امسال بزرگ‌تر شده، کم کم دارد راه می‌افتد و برای مدت طولانی، سخت یکجا می‌نشیند.... کمی خوراکی و وسایل بازی برایش آورده بودم و محسن هم همراه او در محوطه بیرون هیئت راه می‌رفت و بازی می‌کرد... 👩‍🍼اما بالاخره آغوش مادر برای طفل ۱ سال و چند ماهه، چیز دیگریست ... آرام آرام می‌روم و زهرا را می‌آورم پیش خودم. آنقدر بازی کرده، خسته است و دوست دارد در بغلم بنشیند. 💔 شب دوم محرم است... شب ورود کاروان اباعبدالله (ع) به کربلا ... مداح زمزمه می‌کند.... سلام ای کرب و بلا، تویی قربانگاه ما... تویی آخرین منزل این سفرها... ز راهی پر پیچ و خم، رسیدیم آخر به هم... قرار قدیمی نی‌ها و سرها... 🔹️ همین طور که زهرا در بغلم نشسته و با چادرم بازی می‌کند، من هم اشعار را زمزمه می‌کنم و اشکم سرازیر می‌شود... زهرا برمی‌گردد و با تعجب به من نگاه می‌کند... هنوز درست نمی‌تواند حرف بزند... بعضی کلمات را شکسته شکسته ادا می‌کند... 🔹️ دست‌های کوچکش را روی خیسی صورتم می‌کشد... شاید از گریه کردنم ناراحت شده ... به خودم می‌آیم... دستان کوچکش را می‌گیرم و می‌خندم و می‌گویم بیا «اشک بازی» کنیم! همین طور که اشک‌هایم روان است، با دستان او اشک‌هایم را جمع می‌کنم و به صورت و گردنش می‌مالم و می‌خندم ... از خیس شدن صورتش خوشش می‌آید و او هم می‌خندد و این بازی را ادامه می‌دهیم ... . چشمانم از غم اباعبدالله خیس ....😭 لبهایم برای بازی با طفلم خندان ... قلبم سرشار از شعف... شعف از «گریه» بر اباعبدالله و از «بازی با فرزند» ... 🌱 چه دنیای زیبایی است دنیای مادری .... در همین افکار بودم که صدای ظریفی آمد و مرا صدا کرد ... ادامه دارد ... ┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄ @keraamat_ir