🌸قسمت اول رمان مترسک مزرعه آتشین 🌸
🌺پارت سی و چهارم 🌺
جلو معراج شهدا، غلغله است. عده ای ، گوشه ای سینه می زنند. عکس چند شهید روی دست ها می چرخد، تابوتی از معراج بیرون می آید. ده ها نفر به طرف تابوت هجوم می برند⚰😖. تابوت به داخل آمبولانس هل داده میشود. آقاجان دستمال یزدی اش را جلو صورت گرفته و شانه هایش می لرزد. تا حالا گریه اش را ندیده بودم💔. احمدآقا به آقاجان دلداری میدهد. گریه آقاجان بیشتر حالم را منقلب میکند. اصغر دست بر شانه ام می گذارد، می گوید که گریه نکنم😭. شوهرخاله هایم، آقا اسماعیل و آقا قاسم، از معراج بیرون می آیند. همه سیاه پوشیده ایم. آقا اسماعیل گریه گریه می گوید:
الان میارنش😫!
و اشک می ریزد. اصغر عینکش را برمی دارد و چشمان خیسش را پاک میکند. آقای حمیدی می آید. آقاجان را بغل میکند. یکهو صدای لااله الا الله مردم بلند می شود💭. آقاقاسم زار می زند:
- سیدحسن آوردن😢!
همه به طرف تابوت میدویم. زمین می خورم. آقای حمیدی بلندم میکند. می رویم زیر تابوت😔. آمبولانس عقب عقب به طرفان می آید. درعقبش . باز می شود. تابوت تو آمبولانس می رود. آقای حمیدی بالا می برد. من هم بالا می روم. آقاجان نمی گذارد. دست و پا می زنم و جیغ میکشم و در آمبولانس را می گیرم😫🥺. آقاجان ولم میکند. اصغر هم بالا می آید. در آمبولانس بسته می شود. می افتم روی تابوت که چوبی است. پرچم سه رنگ ایران روش کشیده اند.🇮🇷 آقا اسماعیل نوحه می خواند و سینه می زند. تابوت را بغل میکنم. آقای حمیدی سرش را روی تابوت می گذارد. می خواهم پرچم را کنار بزنم. آقاقاسم نمی گذارد🍂. آمبولانس راه می افتد. التماس میکنم. ضجه می زنم. آقای حمیدی مشمع روی شهید را کنار می زند. دایی حسن را می بینم، پیشانی اش شکسته و چشم راستش نیمه باز است😞. دور شکم و سینه اش چفیه بسته اند که خونی است. به صورت سردش دست میکشم. آقا اسماعیل زار می زند😭. ریش نرم دایی حسن را نوازش میکنم. آقاقاسم سرش را به بدنه آهنی آمبولانس میکوبد. آقای حمیدی خم می شود و صورت دایی حسن را می بوسد. دست دایی حسن را میگیرم. سرد است😣. آقای حمیدی دوباره مشمع را روی دایی حسن میکشد و در چوبی تابوت را می گذارد. روی تابوت می افتم. دیگر چیزی نمی فهمم😪.
مادر وارد اتاق می شود. نیم خیز می شوم و سلام میکنم، مادر سیاه پوش است و هنوز جای خراشها روی صورتش دیده می شود🖤. تو این یک هفته، لاغر شده و رنگ به صورت ندارد. با صدای گرفته می گوید:
- پسرم پاشو. بچه های بسیج محله اومدن سرسلامتی🙃
جلوی آینه می روم. چشمانم گود افتاده است. بعد از دو روز بیهوشی، تازه حالم دارد بهتر می شود. تو این یک ماه، دو بار به بستر بیماری افتاده ام😔. پیراهن سیاه را می پوشم و از پله ها پایین می روم. صدای قرائت قرآن ازمی آید. جلوی در اتاق پذیرایی، چند جفت کفش رج شده. در ممیزنم و وارد اتاق می شوم. جمع به پایم بلند می شود. با همه دست می دهم🤝 کنار آقاجان که سرش پایین است، می نشینم، بالای تاقچه، عکس قاب گرفته دایی حسن با حاشیه نوارمشکی جا گرفته است که به بیننده لبخند می زند🙂 . احمدآقا سینی خرما می چرخاند. همه فاتحه می خوانند. نمی دانم چرا آقای حمیدی نیامده است. یکی از میان جمع میگوید:
-خداوند سید حسن با جدش آقا اباعبدالله الحسين محشور کنه🏴. حاج آقا، اکثر برادرانی که تو این جمع هستن، فردا به جبهه اعزام میشن. اومدیم به شما عرض کنیم نمیذاریم اسلحه سید حسن و شهدای دیگه روی زمین بمونه. ما می خوایم به وصیت شهیدعمل کنیم.🙃 از شما التماس دعای خیر داریم. آقاجان سر بلند میکند. جذبه ای غریب یافته، شکمش تو رفته و ریش چند روزه اش به سفیدی می زند. دستانش را بلند میکند و می گوید:
-خدا شما رو حفظ کنه. ایشالا هر چه زودتر صحیح و سالم با پیروزی به خونه برگردید🤲.
بچه های بسیج، دوباره فاتحه می خوانند و بعد بلند میشوند با آقاجان احمدآقا روبوسی میکنند و می روند. مادرم تو راهرو دعایشان میکند. پشت سرشان به کوچه می روم. اصغر روبه روی خانه مان، به گلدانهای شمعدانی آب می دهد😪. صدایش میکنم، به طرفم می آید.
#کتابخوانی 😍📚
#کتابخوربرتر😍😁📚
#جرعه_ای_کتاب 📚
🏴{@ketaaaab}🏴
🌸قسمت اول رمان مترسک مزرعه آتشین 🌸
🌺پارت سی و پنجم🌺
سلام. حالت بهتره؟ الحمدالله. زحمت افتادی.😄
-این حرفا چیه. خب میبینم، بهتر شدی؟
- آره بهترم. ببینم از مدرسه چه خبر؟ کلی از درسا عقب افتادم.
- نگران نباش! راستی خبر داری آقای حمیدی رفت؟
- کجا؟
- جبهه! دیروز اومد مدرسه و با همه خداحافظی کرد🙃💔. برات نامه داده بیا.
نامه را میگیرم و بازش میکنم.
«آیدین جـان، سلام! امیدوارم وقتی این نامه را می خوانی، حالت خوب شده باشد. مرا ببخش که بی خداحافظی از تو و خانواده ات به جبهه می روم🖐🏻. راستش روی دیدن مادرت را ندارم. من فردا با بچه های گردان مالک اشتر به دوکوهه می روم. التماس دعا دارم. درست را خوب بخوان💫😉.»
چند پولک برف روی کاغذ نامه می افتد. به آسمان نگاه میکنم. آسمان خاکستری شده، اصغر می گوید:
- آه! تو بازم گریه ات گرفت؟ این قدر گریه نکن. مگه چی شده؟😑
به اطراف نگاه میکنم و بعد رو به اصغر می گویم:
- اصغر، من می خوام به جبهه برم!
اصغر جا می خورد. با تعجب نگاهم میکند و می گوید😶:
-معلومه چی میگی؟ ما را تو بسیج محله راه نمیدن، چه برسه به جبهه!😐
آهسته حرف بزن. من تصمیمم گرفتم. می خوام فردا صبح به پایگاه اعزام نیرو برم، میای😐؟
اصغر چند لحظه ای فکر میکند. بعد سرش را بلند میکند و میگوید:
-حالا تا فردا😶
دست اصغر را فشار می دهم.
به پایگاه اعزام نیرو می رسیم، دل تو دلم نیست. پشت گرمی ام به بودن اصغر است . اما حال و روز او هم بهتر از من نیست😅.شیشه عینکش تند تند بخار میکند و مجبور می شود با دستمال پاکش کند. دم در پایگاه، یک بسیجی مسلح دارد قدم می زند. از ساختمان پایگاه صدای مارش و سرودهای حماسی می آید🇮🇷🗣. پرچم های سرخ و سبز زیادی به سردر پایگاه تکان می خورد. کسانی که قصد ورود به آنجا را دارند، وارد اتاقک سیمانی می شوند.
-اصغر، رسیدیم!
سیبک گلوی اصغر بالا و پایین می شود. چند نفس عمیق می کشد و می گوید:
-تو هیچی نگو، بسپار به من باشه😉؟
باشه. هر دو وارد اتاقک سیمانی می شویم. انتهای اتاق یک در است که به داخل حیاط پایگاه اعزام نیرو باز می شود. یک بسیجی هفده هجده ساله، تو اتاقک، آدم ها را تفتیش بدنی میکند. لباس پلنگی پوشیده است😶. دماغش عقابی است و چهره استخوانی دارد. ریش کم پشتی بر صورتش روبیده است. نوبت من و اصغر می شود. با تعجب نگاهمان میکند و می گوید:
ـ بله👀؟
اصغر می گوید:
- می خوایم ثبت نام کنیم!
جوان لبخند می زند و میگوید:
-برای کجا؟😄
-خب معلومه، برای اعزام به جبهه.
بسیجی جوان می خندد.
- شوخی تون گرفته ؟ برید به سلامت ، برید اینجا رو خلوت کنید😂!
وا می روم. اما اصغر سینه جلو می دهد.
- برادر! چرا این حرف می زنید😐؟
- چون چهار پنج سال دیرتر به دنیا اومدید. و دوباره می خندد😅. ناراحت می شوم. اصغر که سرخ شده، با صدای بلند می گوید:
- مگه با شما شوخی داریم؟ مگه تو مسئول ثبت نام این جایی🤨؟
بسیجی جوان جدی می شود.
-گفتم برید پی کارتان؟ زبان درازی هم نکن😑.
- چیچی برید پی کارتان، اصلا تو چیکارهای جلو ما رو گرفتی😏؟ از صدای اصغر، یک بسیجی دیگر به اتاقک می آید و میگوید:
- چه خبره این جا رو رو سرت گرفتی😬؟
اصغر بسیجی جوان را نشان میدهد و می
گوید:
-این حضرت آقا ما رو مسخره میکنه، مگه ایشون چیکاره اس؟
بسجی جوان می گوید:
-خیلی پررویی بچه🙄.
- درست حرف بزن. احترام خودت نگه دار😒!
#کتابخوانی 😍📚
#کتابخوربرتر 😍📚😁
#جرعه_ای_کتاب 📚
🏴{@ketaaaab}🏴
#شهیدانه🕊
#گشت_ارشاد 💫
#حجاب❤
بھنقلازهمسرشهیدسیاهڪالےمرادۍ:
ازاردو؎راهیـٰاننـورکہبرگشـتم
گفت:چـٰادرخاکۍاترـٰادرخـٰانہبتڪآن
مۍخوآهمخـٰاکیکہشـھدآرو؎آن
پـرپـرشدهاند،درخـٰانہامبـٰاشد...シ!🖐🏻"
🏴{@ketaaaab}🏴
❞ جرعه ای کتاب ❝ 🌿☕
🌸قسمت اول رمان مترسک مزرعه آتشین 🌸 🌺پارت سی و پنجم🌺 سلام. حالت بهتره؟ الحمدالله. زحمت افتادی.😄 -
🌸قسمت اول رمان مترسک مزرعه آتشین 🌸
🌺پارت سی و ششم 🌺
بسیجی دیگر پادرمیانی می کند و رو به بسیجی جوان می گوید:
- بی خیال شو مرتضی، مسئولین اعزام خودشون میدونن چه جوایی به اینا بدن😑!
بسیجی جوان اخم میکند. با ناراحتی من و اصغر را تفتيش بدنی می کند. اصغر لبخند زنان دست مرا میکشد و وارد حیاط می شویم🤩.
- هي اصغر، خوب جلوش دراومدی ها!
پس چی، ما اینیم دیگه! 😌یادت باشه آیدین، اگه محکم و توپر حرفت به طرف بزنی کم میاره، این به تجربه اس!
هر دو می خندیم . به ساختمان چند طبقه اعزام نیرو نگاه میکنم ومی گویم:
- حالا کجا بریم😶؟
اصغر سرش را می خاراند و می گوید:
-صبر کن از یه نفر بپرسم!
پیدا کردن آدم در این جا سخت نیست! ده ها نفر دم در ساختمان دارند فرم پر می کنند📄، اصغر از یکیشان می پرسد:
- ببخشید، ما می خواهیم برای جبهه اسم بنویسیم. کجا بریم؟
-طبقه دوم، اتاق۱۱۰.
-ممنون.
وارد ساختمان می شویم. از راه پله بالا می رویم، در طبقه دوم، میگردیم و اتاق ۱۱۰ را پیدا میکنیم😪. روی دیوارها، پوستر عکس شهدا و بریده وصیت نامه شهدا را چسبانده اند🙃. جلوی اتاق۱۱۰ چند نفر صف ایستاده اند. می رویم و ته صف می ایستیم. دیوار راهرو مغز پسته ای رنگ است. کسانی که توی صف ایستاده اند، با تعجب نگاهمان میکنند. نوجوان شانزده هفده ساله ای که شلوار نظامی و کاپشن به تن دارد و جلوتر از ما ایستاده می پرسد:
- می خواید ثبت نام کنید😐؟
- بله.
می خندد، دیگران هم خندند. اصغر ناراحت می شود💔.
- خنده داره ؟
یکی از آنها، نوجوان جلوی ما را نشان میدهد و میگوید:
-این بنده خدا با آنکه شانزده سالش کامله قبولش نمیکنن، چه برسه به شماها که فوقش سیزده چهارده ساله اید😂.
اصغر اخم میکند.
-شما به کار خودتون برسید. با ما چیکار دارید😒؟
-از ما گفتن بود. رفتید تو اتاق و با اخم و ناراحتی بیرونتون کردن دلخور نشید😑!
اصغر اعتنایی نمیکند. من هم جواب نمی دهم. دو سه نفر از آن های زیرجُلکی می خندند و ما را به هم نشان می دهند🤧. صف جلو می رود. هر چند دقیقه دو نفر وارد اتاق می شوند و دو نفر دیگر بیرون می آیند. چند نفر دیگر می آیند و پشت سر مـن و اصغر تو صف می ایستند.
جلوتر می رویم. دل تو دلم نیست. دست اصغر را فشار می دهم. چشمان اصغر یک جوری شده است😶. اضطراب و دلواپسی را می شود به راحتی در چشمانش دید😟.
نوبت من و اصغر می شود. هر چه دعا بلدم زیر لب می خوانم. بسم الله میگویم و پشت سر اصغر وارد اتاق می شوم🚶♂️🚶 .
#کتابخوانی 😍📚
#کتابخوربرتر 😍😁📚
#جرعه_ای_کتاب 📚
🏴{@ketaaaab}🏴
در آخرالزمان، فسق و فجور و بیبندوباری
مایهی افتخار میشود🙄
و عفاف مایهی تعجب و شگفتی مردم..!!!👀
(خطبه 108 نهجالبلاغه)♥️
#امام_زمان🍃
#حجاب💫
🏴{@ketaaaab}🏴
36695710433380.mp3
8.41M
بسݥ ࢪݕ اݪحسێن
اۆ کھ خۆد ࢪسݥ عآشقے ۆ عآشق شدݩ ࢪا بھ ما آمۆخټ
پس بھ شکرانھ ایݩ عآشقے مێخۆآنیم زیاࢪټ عآشۆࢪا ࢪابھ نێٺ از آقآجآنماݩ حجټ ٵبݩ الحسݩ عجڷ اللھ ټآ تسکێنے بآشد بࢪ دݪ دآݟ دێدة ایشاݩ دࢪ ایݩ ایاݥ
و بھ نیابټ از دݪ دآغداࢪ ݕے ݕے دوعاݪم و شهداے کࢪݕلآ
و ࢪسیدݩ مجنوݩ بھ لێلے اۺ کھ جز بیݩ اݪحࢪمیݩ اࢪباݕ چێزے ݩخواھد بۅد 🙂🙃
#کربلا🖤
#امام_حسین 💔
#اربعین 🏴
🏴{@ketaaaab}🏴
AUD-20220708-WA0060.
13.47M
🍃زیاࢪٺ آل یاسێن🍃
زیاࢪٺ آݪ یآسێن ࢪا بھ نێٺ ظھۅࢪ آقا حجٺ ٵبݩ اݪحسݩ عجݪ الله تعاݪے فࢪجة الشࢪێف دࢪ ؤاپسێن ڵحظاٺ شݕ مێخوانیم🙂🍃
#امام_زمان🕊
#التماس_دعا🖐
🏴{@ketaaaab}🏴
✨🍃🌸🍃💐🍃🌸🍃✨
هرکس چهل صبا دعای عهدرابخواند ازیاران امام زمان خواهدشد ان شاالله
دعای عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
پس دست خودرابرران پای راست میزنی و3بارمیگویی⬇️⬇️
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🏴{@ketaaaab}🏴
mahsaamini.mp3
15.1M
مراقب باشیم تا پازل دشمن را تکمیل نکنیم!
ــــــــــــــــــــــــ
وقتی نام شهید حججی رو در گوگل سرچ کنیم...
و حتی نام سردار که دنیا را تکان داد....
ــــــــــــــــــــــــ
صحبت های مهم و متفاوت استاد محسن عباسی ولدی درباره ماجرای #مهسا_امینی و رویدادهای اخیر
#گشت_ارشاد
#حجاب
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
🏴{@ketaaaab}🏴
در عشق ، اشارت تو ما را کافی ست
لبخند رضایت تو ما را کافی ست
ما مفتخریم خادم خورشیدیم
پاداش، زیارت تو ما را کافی ست
#سلام_آقا
امام رضا جانم
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🏴{@ketaaaab}🏴
- ″قراربودکهدلبستۀکسینشوم
- نمیشودبهتوانگاردلنَبستحسین...″🥀
#اربعین
❌شمـ👈ـا یک "انسانید"
نه صرفاً یک آقا وخانم!✖️
و هدف خداوند ازخلقتتان،فقط یک چیز است؛
👈تکامل روحتان، که نَفخِهٔ خدا در وجود شماست!
درلابلای شلوغی دنیا هدف راگم نکنید.
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#خودسازی
#دین_داری_لذت_بخش
🏴{@ketaaaab}🏴
#فکرهگناه💭
توروخدا کوچیک و سطحی فکر نکن...تا فکره گناه میاد تو ذهنت سریع به بعدش فکر کن بگو: گیریم انجام دادم بعدش چی؟با عذاب وجدانش چیکار کنم؟با عواقبه سنگینش چیکار کنم؟با اشک امام زمانم چی؟اصلااگه موقع انجام دادنش مُردم چی؟اگه دیگه هیچوقت نشد توبه کنم چی؟
فکر کردن به این چیزا باعث میشه بهش بی میل بشی!
ببین...
باید از ترسو بودنه نفست به نفع خودت استفاده کنی،باید با این حرفایی که گفتم بترسونیش تا دهنش بسته بشه👊
فهمیدی؟
اصلاااا نباید به لذتش فکر کنی..به هیچ وجه نباید فکر کنی
فقط باید به بعده گناه فکر کنی و نفستو بترسونی تا نفست ضعیف بشه و کوتاه بیاد....فهمیدی؟
همیشه بگو من فقط مبارزه بلدم👊
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#خودسازی
#دین_داری_لذت_بخش
🏴{@ketaaaab}🏴
ریا نباشه من انقدر هوای نفسم رو زود ساکت میکنم که اون روز گفت:حاجی حداقل بزار حرفم تموم بشه بعد جلوشو بگیر،اخه این زندگیه برا ما درست کردی😒خجالت نمیکشی تو؟
گفتم همینی که هست😌😂
همیشه تا اومد وسوسه کنه بهش بگو:هیس ساکت شو👊ببند دهنتو😡....من فقط مبارزه بلدم✌️
زود با دعوا کردنت بزن تو دهنش...لازم شد بصورته فیزیکی تنبیهش کن مثلا یدونه سیلیبزن تو گوشت و تهدیدش کن(واقعا خیییلی تاثیر داره و نفس رو ضعیفش میکنه)
خداییتا وقتی دعوا کردنو و تنبیه نفس و کمکه خدا وجود داره ما از گناه بیمههستیمو هیچ شیطونیحریفموننمیشه😎👊
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#خودسازی
#دین_داری_لذت_بخش
🏴{@ketaaaab}🏴
بهشت_3_5884321515842830775.mp3
5.8M
🌸#بهشت{قسمت سوم}
بهشت،مثل دنیا
ساختاری کاملاً ریاضی داره!
اگه نوزاد ناقص بدنیا بیاد
نمیتونه ازنعمتهای دنیا لذت ببره.
روح ناسالم هم
از نعمتهای بهشت،لذت نمی بره💔
#استاد_شجاعی
🚨یکی از بهترین سخنرانی هایی که تاحالا شنیدم😊عااااالیه عالی👌
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#خودسازی
#دین_داری_لذت_بخش
🏴{@ketaaaab}🏴
یڪ روز تمام حساب های بانکی و مجازی ما
خالی میشود..
تنہا یڪ حساب باقی میماند و آن هم
حساب ما با خداسٺ♥️✨
#صبربرترکگناه✨
گناه،برات باراضافی تولید میکنه.
مثل نوزادی که با يه سر اضافه بدنيا آمده😱
👈باید باصبوری در دور شدن ازگناه
برای لحظه تولدمون، سبک بشيم🙃
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#خودسازی
#دین_داری_لذت_بخش
🏴{@ketaaaab}🏴
#نکته 🔖
🌱میگفت:من گِل میگیرم دهنِ قلبمو اگہ،گوش بہ فرمانِ عقلم نباشہ!✌
بچهها آدم مومن هیچ وقت نمیگه دلم چی میخواد
اصلا دلم میخواد یه جمله ی شیطانیه🤨
یه جمله ای که از جنسه هوای نفسه😈
ادم مومن همه چیو میبره زیره ذره بین عقلش
ادم مومن همه میشه عقلم چی میگه☺️
⁉️میدونی کی از همه به شیطون نزدیک تره؟؟
کسی که بیشتر از همه به حرفه دلش گوش بده
کسی که هرچی دلش میگه ،میگه چشم و اطاعت میکنه
این ادم تو بغل شیطونه🤧💔
#حرفدلیعنیهواینفس👿
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#خودسازی
#دین_داری_لذت_بخش
🏴{@ketaaaab}🏴
[ #ترفند ]
یکی از ترفند هایی که میشه برای پاک موندن استفاده کنی استفاده از ترفند #عکس هستش
تو میتونی
✅زمینه گوشیت، پروفایل های فضای مجازیت 📲
✅فضای اتاقت🏞
🏞عکس هایی بزاری که جنبه
انگیزشی💪
یاد مرگ😶
تلنگر🔥
داشته باشن و اینطوری میتونی محیط اطرافتو طوری بسازی که همه عوامل پاکی جلو چشمت باشن
⚡️ جایی که عادت داشتی درش گناه کنی، پوستر ها یا نوشته های یاد مرگ و تلنگر رو بیشتر بزار جلو دیدت
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#خودسازی
#دین_داری_لذت_بخش
🏴{@ketaaaab}🏴