🌙داستان شب
قسمت دوم
بنی اسرائیل منتظر بودند تا موسی پس از سی روز بازگردد، ولی موسی علیه السّلام بدون اینکه پیش بینی کرده باشد، غیبتش طول کشید و به چهل روز رسید. بنی اسرائیل به فکر فرورفتند و گفتند: موسی با ما وعده خلافی کرده و پیمان خود را شکسته است، او ما را در نادانی و شب تاریک رها ساخته است، درحالی که ما شدیدا نیاز به راهنمایی و ارشاد داریم.
در همین حال داعیه شر و فتنه، سامری را تحریک کرد و او فرصت را غنیمت شمرد و به مردم گفت: باید شما برای خویش خدایی انتخاب کنید، زیرا موسی دیگر بازنمی گردد، او رفت تا خدای شما را بیابد ولی حتما راه را گم کرده که آمدنش به تأخیر افتاده و به وعده خود وفا نکرده است.
سامری این سخن را وقتی گفت که ضعف روحی و تمایل به کج روی در بنی اسرائیل تقویت شده بود، مگر اینها کسانی نیستند که قبلا روحشان به کفر متمایل بود و آنگاه که در راه به بت پرستان برخورد کردند، به موسی گفتند: ای موسی برای ما هم خدایی مانند خدایان ایشان قرار ده!
سامری از این کوردلی و زمینه آماده گمراهی استفاده کرد و طلاهای مردم را که برای زینت و آرایش عید خود فراهم کرده بودند، جمع آوری کرد و سپس گودالی کند و طلاها را در آن ریخت و پس از آن آتشی افروخت و از آن طلاهای ذوب شده گوساله ای زرّین ساخت که صدایی هم از آن خارج می شد و مردم را به پرستش و عبادت آن دعوت کرد. بنی اسرائیل که در عقیده خود ضعف داشتند در این امتحان شکست خوردند و به گوساله پرستی روی آوردند.
هارون که از این واقعه شدیدا آزرده خاطر شده بود به آنان گفت: «ای قوم! بهوش باشید که شما به فتنه سامری و گوساله آزمایش شدید و پروردگار شما خدای رحمان است (نه این گوساله سامری)، از من پیروی و امر مرا اطاعت نمایید. بنی اسرائیل گفتند: ما به پرستش گوساله ثابت می مانیم تا وقتی که موسی نزد ما بازگردد.
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
✋🏼سلام
🪴صبح به خیر
❇️پیامبر اکرم(ص) فرمودند: کسی که در هر جمعه بر من صد مرتبه صلوات فرستد، روز قیامت با چهرهای نورانی محشور میشود.
💯متن عربی👈🏻 عَنِ النَّبِیِّ(ص):
مَنْ صَلَّى عَلَیَّ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مِائَةَ مَرَّةٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ عَلَى وَجْهِهِ نُورٌ
📚 بحارالانوار، ج 86، ص 358.
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ولعن أعدائهم اجمعین
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸کتاب ترکیبی (سخنرانی)
دلت با کیه؟
خادمی امام زمان کردی؟
🎙سخنان تامل برانگیز استاد شجاعی را بشنويم
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
☕️یک فنجان کتاب
🍂عارف ۳۰ سال مدام استغفار می کرد!
🤔مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم!
🤲🏻گفت: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمدلله نابجاست!
🔥روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته،
🚪پرسیدم: حجره من چه؟
🧯گفتند: مال شما نسوخته
💫گفتم: الحمدلله
💥معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک
😌آن الحمدلله از سر خودخواهی بود نه خداخواهی
😔چه قدر از این الحمدللهها گفتیم و فکر کردیم شاکریم؟
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📜برگی از تاریخ
۴ربيع الثاني روز ولادت حضرت عبدالعظيم حَسنی است (۱۷۳ق)
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
🔮حضرت عبد العظيم حسنی و معصومین علیهم السلام
امام هادي عليه السلام به حمّاد رازي فرمودند:
إذا أشكَلَ عَلَيكَ شَيءٌ مِن أمرِ دينِكَ بِناحِيَتِكَ ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظيمِ بنِ عَبدِاللَّهِ الحَسَنِيّ عليه السلام
هرگاه در قلمرو خود در كار دين به مشكلي دچار شدي ، آن را با عبد العظيم حسني در ميان بگذار
📚مستدرك الوسائل ، ج ۱۷ ، ص ۳۲۱ .
🔰حضرت عبد العظيم عليه السلام روايت ميكند :
مولايم امام رضاعليه السلام براي من پيامي فرستاد و فرمود: سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو: . . . و إقبالُ بَعضِهِم عَلي بَعضٍ و المُزاوَرَةُ فَإنَّ ذلِكَ قُربَةً إلَي اللَّهِ
[به آنان دستور بده] به هم روي آورند و با يكديگر ديدار كنند ، كه موجب نزديكي به خداوند است
📚الاختصاص مفید۲۸۳
🔰حضرت عبد العظيم عليه السلام از امام جوادعليه السلام چنين روايت ميكند:
مَن رَضِي بِالعافِيَةِ مِمَّن دُونَهُ رُزِقَ السَّلامَةَ مِمَّن فَوقَهُ
هر كس از عافيت زير دستانش خشنود باشد ، از بالا دستش در امان ميماند
📚عيون أخبار الرّضاعليه السلام ، ج ۱ ، ص ۵۴
🔰حضرت عبد العظيم عليه السلام از امام هادي عليه السلام چنين روايت ميكند:
إنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إبراهِيمَ خَليلاً لِكَثرَةِ صَلاتِهِ عَلي مُحَمَّدٍ و أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام
خداوند متعال ، ابراهيم عليه السلام را دوست خود برگرفت ؛ زيرا او بر محمّد و اهل بيت او بسيار درود ميفرستاد
📚علل الشرائع ، ج ۱ ، ص ۳۴
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت سیودوم هرچه میرفتیم آثار خوشی
سی و سومین قسمت از سیاحت غرب👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت سیوسوم
خیمهای که در آن نشسته بودم ۵ ستون داشت، ستون وسطی از طلا بود و با جواهرات تزیین شده بود.
برای امتحان ذکاوت آن حوریّه پرسیدم که چرا این خیمه ستون دارد؟
گفت: تمام این خیمهها که در این ها دیده میشود ۵ ستون دارد، زیرا که
اسلام بر ۵ پایه استوار شده نماز و روزه و زکات و حج و ولایت و از میان اینها به ولایت سفارش ویژهای شده است. (اصول کافی جلد ۲ صفحه ۱۸ و ۲۱)
و این ستون وسطی ستون ولایت است که از همه بزرگتر است و خیمه بر او قائم است.
گفتم: من چنین میپنداشتم که هر یک به اسم یکی از آل پیغمبر است.
گفت: آنها اصول هستند و آنچه در اینجاست فروعِ سایههای آن انوارند.
گفتم: شما در کدام مدرسه درس آموختهاید که این همه سخنوری بلدید؟
گفت: تعلیمات من در مدینه شریفه بوده است و این کوههای سبز و خرم و با روح و ریحان از ییلاقات پست آنجاست.
پیامبر خدا (ص) فرمود: من شهر علمم و علی درِ آن شهر است.
من تربیت شده دست فاطمه دختر پیامبرم که او نیز چون پدرش شهر حکمت و عصمت است و علی درِ آن است و اوست شبِ قدر که بهتر از هزار ماه است و اوست که علوم قرآن بر او نازل شده است و اوست شجره زیتون که نه شرقی است و نه غربی.
پس از صحبت های شیرینی که با حوریه داشتم غذاها و نوشیدنیهای مختلفی حاضر گردید و خوردیم و نوشیدیم و به متکاها تکیه زدیم.
گفتم: چنین معلوم میشود که تو در اینجا ساکن نیستی؟
گفت: بلی، من به استقبال تو آمدهام که در اینجا مدتی استراحت کنید و این خیمه و اثاثیه را من آوردم، بلکه این همه خیمه که در دامنه این کوهها دیده میشود همه از استقبال کنندگان است که برای واردین خود آوردهاند.
ادامه دارد...
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
😵💫زنگ تفریح
با نگاه اول، اتومبیلی می بینید،
حالا تصویر را بزرگ کنید😮
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت حتماً لایک کنید ♡
🌙داستان شب
قسمت پایانی
هارون با وفاداران ثابت قدم که ایمان خود را حفظ کرده بودند باقی ماند و از درگیری با گمراهان و بیگانگان اجتناب کرد، زیرا گوساله پرستان متحد شده بودند و هر دم بیم گسترش فتنه و آشوب، هارون را تهدید می کرد.
آنگاه که موسی علیه السّلام در طور سینا بسر می برد، پروردگار او را از سرگذشت قوم و مکر سامری آگاه ساخت و گفت: ای موسی! ما قوم تو را در غیاب تو آزمایش کردیم و سامری آنان را گمراه ساخت. آنگاه که مدت میقات به پایان رسید و موسی به سوی قوم خود بازگشت و از دور صدای هیاهو و فریاد قوم را شنید، حقیقت مطلب را دریافت و از وضع آنان آگاه شد، زیرا گوساله پرستان در اطراف گوساله ای به رقص و پایکوبی مشغول بودند. با مشاهده این صحنه، آتش غیظ و غضب در موسی شعله ور شد و الواحی که در دست داشت به زمین افکند و به سوی هارون شتافت و سر برادر را گرفته به سوی خویش کشاند و گفت: «چرا وقتی دیدی قوم گمراه شده اند، روش مرا دنبال نکردی؟!»
چرا مفسدین را بیرون نراندی و با گمراهان مبارزه نکردی تا آتش کفر و طغیان را هرچه زودتر فروبنشانی.
با برخورد تند موسی علیه السّلام، هارون به شدت اندوهگین شد و سپس با تضرع متوجه برادر گشت و از وی تقاضای لطف و مهربانی کرد تا ناراحتی و خشم او را فرونشاند.
هارون به موسی گفت: «ای برادر! سر و محاسن مرا رها کن زیرا بنی اسرائیل مرا خوار ساختند و نزدیک بود مرا بکشند، شماتت دشمن را برای من مخواه و مرا با قوم ستمگر همسنگ مساز. ای برادر بزرگوار! من ترسیدم که اگر با آنان نبرد کنم بگویی: تو میان بنی اسرائیل تفرقه ایجاد کردی و عهد مرا رعایت نکردی. »
بدین طریق خشم موسی فرونشست و به اصلاح وضع بنی اسرائیل پرداخت و سپس با رأی صحیح و تدبیر شایسته متوجه سرچشمه آشوب و ریشه بدعت و گمراهی گشت و به سامری گفت: این چه کاری بود که از تو سر زد؟
سامری پاسخ داد: «من چیزی دیدم که ایشان ندیدند. من چیزی از اثر قدم رسول حق (که برای عذاب فرعون آمده بود) را دیدم که قوم ندیدند. آن را برگرفته در گوساله ریختم و نفس من چنین فتنه ای را در نظرم جلوه داد.
موسی علیه السّلام متوجه قوم خویش شد و گفت: مگر پروردگارتان به شما وعده شایسته ای نداد؟! آیا این مدت به نظر شما طولانی آمد؟! و یا خواستید خشم و غضب الهی متوجه شما گردد که به عهد خود وفا نکردید؟!
بنی اسرائیل گفتند: ما به اختیار خود عهدشکنی نکردیم، ما بخشی از طلاهای زینتی فرعونیان را که بر گردن خود حمل می کردند، با خود آورده بودیم، سامری آن طلاها را به صورت گوساله ای درآورد که دارای صدایی بود و بدین وسیله ما را فریفت و از راه راست منحرف ساخت.
گوساله پرستان از لغزش خویش پشیمان گشتند و از خدای خود طلب آمرزش کردند و گفتند: اگر پروردگار به ما ترحم نکند و ما را نبخشد ما از زیانکاران خواهیم بود.
موسی به آنان گفت: شما به خاطر گوساله پرستی خویش درباره خود ستم کرده اید.
بنی اسرائیل گفتند: تکلیف ما چیست؟ موسی به آنان پاسخ داد: در پیشگاه خدای خویش بازگشت و توبه کنید. بار دیگر سؤال کردند راه توبه را برای ما بیان فرمایید.
موسی دستور داد، باید غسل کرده و کفن بر تن کنید، آنگاه یکدیگر را به قتل برسانید. تا طغیان نفس را درهم شکنید و شهوت آن را بکوبید و خود را از فساد و گناه تطهیر کنید.
این بود وضع بنی اسرائیل، اما سامری که عامل این گمراهی بود و آن را منتشر ساخته بود، در همین دنیا کیفر دید. کیفر دنیوی او این بود که خدا به بنی اسرائیل دستور داد: با او نیامیزید و نزدیکش نشوید، لذا سامری مانند حیوانی وحشی شد، با کسی انس و تماس نمی گرفت، به مردم نزدیک نمی شد، دست به کسی نمی گذاشت و در روز قیامت هم وعده عذابی دارد که نمی تواند از آن فرار کند، روزی که با گناهان خویش به آتش کشانده می شود تا کیفر عمل ناشایست خود را ببیند و او در بد جایگاهی گرفتار خواهد شد.
این بود پایان کار سامری، اما گوساله او را، موسی علیه السّلام سوزانده و نرم کرد و به دریا افکند و بدین طریق آثار این فساد نیز محو و عاملان آن به کیفر رسیدند.
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
💎در محضر قرآن
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا بترسيد و سخن درست بگوييد.
احزاب آیه 70
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
1_6559388252.pdf
12.27M
📌رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند: از خواندن کتاب "پروتکل های دانشوران صهیون" غفلت نکنید.
کتاب پروتکل های دانشوران صهیون، تحلیل شده و در قالب یک فایل پی دی اف(pdf) در ۳۰ اسلاید، تقدیم به شما
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
💟پندهای دلنشین
یکى از شاگردان آیت الله بهجت مى گوید:
روزى از آقا پرسیدم : آقا، چه کار بکنم در نمازم حضور قلب بیشتر داشته باشم؟
آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: روغن چراغ🪔 کم است.
من به نظر خودم از این جمله این معنى را فهمیدم که یعنى معرفت کم است و ایمان قلبى و باطنى ضعیف است و گرنه ممکن نیست با شناخت کافى، قلب حاضر نباشد.
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت سیوسوم خیمهای که در آن نشسته
قسمت سی و چهارم از کتاب سیاحت غرب👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت سیوچهارم
به حوریه گفتم خواهم در میان این باغها و خیمهها و پستیها و بلندیها و کنار رودخانهها گردش کنم و از کم و کیف اینجا باخبر شوم شاید آشنایی از بستگانم را در اینجا ببینم
گفت در اینجا آزادی دلت بخواهد حاضر است هنگامی که من وارد اینجا شدم خیمه دختر بزرگ شما را دیدم و به لحاظ آشنایی با شما بر او وارد شدم و با او دوست شدم
اگر دوست دارید من هم با شما همراه شوم و به آنجا برویم
گفتم البته و برخاستم با هم رفتیم تا به نزدیکی خیمه سلام کردم دخترم صدای مرا شناخت با خدمه خود بیرون دوید پس از زیارت همدیگر حمد خدا به جا آوردیم و وارد خیمه او شدیم
به روی تختهای جوهر آگین نشستیم همانطور که در آیه ۱۶ سوره واقعه آمده است او و رفقایش در یک صف و من و همراهانم در یک صف روبروی هم نشستیم
پرسیدم در این سفر بر تو چگونه گذشت
گفت در سرزمین حسد مقداری فشار و سختی دیدم و گویا اینطور سختیها بر قالب مسافرین بلکه بدتر از آن وارد میشد در بعضی جاها فهمیدم که خلاصی من از ناحیه شما و دعای رحمتی بود که شما برای من کردید
پرسیدم از خواهرت که مسافر این عالم شد آیا خبری داری
گفت خواهرم را در اینجا دیدم در جلالت بزرگواری از من بالاتر بود از او و گزارشات بین راه پرسیدم آن صدمات و پیادهرویها را ندیده بود
فقط از اراضی مسامحه رد شده بود و آن هم به خوشی
بقیه راه را طی الارض کرده بود
گفتم رمز کار او این است که قریب ۱۸ سال که از سنین عمرش گذشت مسافر این عالم شد و مثل ما مجال نیافت که بار خود را سنگین و کار خود را سخت نماید
ادامه دارد...
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🪴در محضر معصوم
زيد بن ثابت گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: هر كس على(ع) را در زمان حيات آن حضرت و بعد از وفاتش دوست بدارد، خداوند عزّ و جلّ، تا زمانى كه خورشيد طلوع و غروب مىكند، براى او ايمنى [از عذاب] و [ثبات] ايمان مىنويسد.
و هر كس در زمان حيات على(ع) و يا بعد از وفاتش نسبت به آن حضرت بغض و كينه ورزد،به مرگ جاهليت خواهد مرد و همۀ كردار و رفتارش،حسابرسى مىشود.
متن عربی:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحُسَيْنِ اَلْقَزْوِينِيُّ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ كَتَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ اَلْأَمْنَ وَ اَلْإِيمَانَ مَا طَلَعَتْ شَمْسٌ أَوْ غَرَبَتْ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ مَاتَ مَوْتَةً جَاهِلِيَّةً وَ حُوسِبَ بِمَا عَمِلَ.
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر🤑 میدهم ولی شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانی نکنید و با احترام رفتار کنید.
او به کسانی که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآورند علاوه بر دستور قبلی گفت: سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند. بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید.
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزی طبق معمول برای سرکشی کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمی کنار رفت و یک کارگر جوانی چهره او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که مریض شد و بیماری او را به مرگ نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمیآمد و گوهر شادخاتون حال او را جویا شد. به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدی دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویی گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتی یک بنده خدا جلوگیری کنیم؟
به مادر گفت: برو به پسرت بگو من برای ازدواج با تو آماده هستم ولی قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد. یکی اینکه مَهریه من چهل روز اعتکاف در این مسجد تازه ساز است. اگر قبول داری به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جای آور.
شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم طلاق بگیرم. حال اگر تو شرط را می پذیری کار خود را شروع کن.
جوان عاشق وقتی پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده حالش خوب شد و گفت: چهل روز که چیزی نیست اگر چهل سال هم بگویی حاضرم!
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نمازهایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد.
روز چهلم گوهر شاد قاصدی فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام می شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستی او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد: به گوهر شاد خانم بگو اولاً از تو ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازی به ازدواج با تو ندارم.
قاصد گفت: منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد خانم نبودی؟
جوان گفت: آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بی تاب کرد هنوز با معشوق حقیقی آشنا نشده بودم، ولی اکنون دلم به عشق خدا می طپد و جز او معشوقی نمی خواهم. من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم، از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقی را پیدا کنم.
آن جوان آشیخ محمد محمد صادق همدانی نام داشت و اولین پیش نمازِ مسجدِ گوهر شاد شد و کمکم به مطالعات و درس رو آورد و فقیه کاملی گردید.
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡