یک روز از زندگی خاله مریم_صدای اصلی_489351-mc.mp3
5.16M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼عنوان:یک روز از زندگی خاله مریم
یه روز صبح که خاله مریم از خواب بیدارشد نمازش رو خوند و برای خرید نون تازه از خونه بیرون رفت نوبت به خاله مریم که رسید نونش رو خرید، ولی تا اومد بره، دید که نون به دختر
کوچولوی پشت سرش نرسید، دختر کوچولو خیلی ناراحت
شد....
🌸کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که به دیگران کمک کنن و مطمئن باشن که نتیجه کارهای خوبشون رو میبینن.
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#قصه_های_پیامبران
🌼حضرت یوسف
#قسمت_هجدهم
حضرت یوسف هم بی صبرانه منتظر دیدن پدر بود او سالهای سال به دور از پدر اشک ریخته بود و مشکلات زیادی را تحمل کرده بود درحالی که غم دوری از پدر را هم به سختی تحمل میکرد.
او در فکر مراسم بسیار زیبایی برای استقبال پدر بود. همه ی مردم برای این استقبال آمده بودند حضرت یوسف بهترین روزهای عمرش را میگذراند و قلبش بی قرار تند تند میتپید.
هیچ کس نمی تواند لحظه ی دیدار حضرت یوسف و پدرش را توصیف کند. حضرت یوسف مدتها پدر را عاشقانه در آغوش گرفته بود و اشک میریخت.
حضرت یوسف با احترام پدر و مادر خود را به بالاترین مکان قصر برد و بسیار خوشحال بود.
وقتی همه به قصر آمدند در همین لحظه بود که خواب یازده ستاره و ماه و خورشید تعبیر شد و آنها به سجده افتادند و حضرت یوسف با احترام از پدر خواست تا سر از سجده بردارد و سپس رو به او گفت:
-پدر میبینی این همان خواب بچگی من است و تو برایم این طور تعبیرش کردی.
حضرت یوسف گفت:
-خدای بزرگم را شکر میکنم که مرا از زندان نجات داد و خدا را شکر میکنم که این فراق به پایان رسید.
حضرت یوسف آن قدر صبور و مهربان بود که هیچ حرفی از چاه نزد و آن قدر جوانمرد بود که برادرهایش را خجالت زده نکند و دست بالا برد و رو به خدا گفت:
خدایا، تو که علم تعبیر خواب و تآویل را به من یاد دادی تو که نگهبان و حافظ من بودی و در زندگی من دگرگونی انداختی و عزیز مصرم ساختی. من را تا آخر عمر مسلمان نگه دار و مسلمان بمیرم و در کنار صالحان باشم.
زمانی که حضرت یعقوب در کنار حضرت یوسف نشسته بود گفت:
-پسرم یوسف، برایم از روزی بگو که برادرهایت تو را در چاه انداختند.
حضرت یوسف گفت:
-پدر خواهش میکنم از من نخواه. من اصلا دوست ندارم تو را ناراحت ببینم.
اما حضرت یعقوب او را قسم داد و حضرت یوسف مجبور شد ماجرا را برای پدرش بگوید.
حضرت یعقوب که طاقت نداشت گریه کرد و بی هوش شد و وقتی دوباره از حضرت یوسف خواست بقیه اش را بگوید.
حضرت یوسف گفت:
-پدر تو را به خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق قسم میدم که از من در مورد گذشته نپرس.
حضرت یعقوب تا این قسم را شنید قبول کرد و حضرت یوسف دوست نداشت با گفتن گذشته ی تلخش پدرش را ذره ای رنج بدهد.
کسانی که بسیار گریه کردند، حضرت آدم در فراق بهشت و اشتباهش. حضرت یوسف در فراق پدرش، حضرت یعقوب در فراق پسرش یوسف، امام سجاد در فراق امام حسین و واقعه ی کربلا و حضرت فاطمه در فراق پدرش...
#پایان
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5789872200001524066.mp3
3.33M
التیامبخش؛
رها در میانِ رنج و سَرسپُردگی.
از کتابِ «قطعهی گمشده»
با صدای شبنم شاهرخی.
#پادکست
شبتون بخیر🌙✨
🛑مشاعره برخط 🛑
خوش باش که گیتی نه برای من و تست
وین کار برون ز ماجرای من و تست
🛑با ما باشید و ساعتی را در دنیای شعرو شعرا سیر کنید
🛑مشاعره برخط
🛑تاریخ : ۲۱.۶.۱۴۰۳
🛑ساعت ۲۰ شب (۸شب)
🛑منتظر حضور شما در مشاعره پر شور امشب هستیم .😍😍😍😍
https://eitaa.com/joinchat/3567845617C1cf50f0f74
🛑انجمن شعر نی و نیستان کانون فرهنگی حضرت قائم مسجد جامع جلال آباد
🌼#شهید اوینی:
* زندگی دنیا با مرگ در اویخته است
*روشنایی هایش با تاریکی
*شادی هایش با رنج
*خنده هایش با گریه
*پیروزی هایش با شکست
*زیبایی هایش با زشتی
*جوانی هایش با پیری
*و بالاخره وجودش با عدم
و گوش جان بسپارید به کلام مولا علی (ع) :
حب دنیا را از دلهایتان بیرون کنید قبل از انکه بدن هایتان را از دنیا بیرون کنند...
📚کتابخانه ی حضرت قائم (عج)
🔴 اگر روزی شهداء مانند اصحاب کهف از آرامگاه ابدی برخیزند و به شهرهائی برگردند که بیش از۴۰سال پیش از آنجا به جبههها اعزام شدند و به خیل شهداء پیوستند، با دیدن صحنههای زیر، چه آرزویی میکنند!!؟
●چادرهایی که افتاده اند
●روسریهایی که عقب رفته اند
●سرهایی که بی رو سری شده اند
●بدنهایی که برهنه شده اند
●مردانی که بیغیرت شده اند.
●زنهایی که بی حیا وبی عفت شده اند
●سینه چاکانی که بیتفاوت شده اند
●بیتفاوتهایی که ساکت شده اند
●شکم هایی که از حرام پُر شده اند
●بی دردهایی که مرفه شده اند
●مرفهینی که بی درد شده اند
●کاخهایی که برگُرده مستضعفین بنا شده اند
●مسئولینی که دنیاپرست شده اند
●آقازادههایی که منحرف شده اند
●منحرفینی که وطن فروش شده اند
●یقه بستههای ظاهرالصلاحی که با دشمن هم سفره شده اند
●دوآتیشه هایی ضدآمریکائی که طرفدار آمریکا شده اند
●غرب رفته هایی که طرفدارغرب شده اند
●همراهانی که از قطار انقلاب پیاده شده اند
●خط امامی هایی که از خط امام خارج شده اند
●وصیت نامههایی که فراموش شده اند.
●ارزشهایی که عوض شده اند
●عوضی هایی که ارزشمند شده اند
●شعارهایی که کم رنگ شده اند
●رزمندگانی که منزوی شده اند
●پیش کسوتان جهاد و شهادت که در کوچه پس کوچه های زندگی فراموش شده اند
●انقلابیونی که مطرود شده اند
🔴 فکرمیکنید شهداء با دیدن این صحنهها چه میکنند!!؟ مانند اصحاب کهف آرزوی بازگشت به جایگاه ابدی میکنند!!؟
✍ و در یک کلام:
🔶 امام و ولیفقیه که در میان مسئولانی منفعتطلب، تنها و مظلوم شدهاست!!!
🔶 روزگار غریبی شده است!!!
دین، احکام نورانی اسلام، ولایتفقیه، انقلاب و ملت در اوج مظلومیت است!!!
🔶 از خواب گران بیدار شویم وگرنه بقول امام علی(ع) با لگد دشمن از خواب بیدار می شویم!!!!
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🍃پسرک فلافل فروش🍃
زندگی نامه و خاطرات بسیجی مدافع حرم، طلبه ی شهید *محمد هادی ذوالفقاری *
🍃برشی از کتاب:
این اواخر کمتر حرف میزد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول خود سازی بود. از خودش کمتر میگفت. به توصیه های کتب اخلاقی بیشتر عمل میکرد.
هادی عبادت ها و مسائل دینی را در خفا انجام می داد.
هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه ی سامرا شد. او با نیروهای حشد الشعبی همکاری نزدیکی داشت.
🕊️با شهدا گره از مشکلات خود و فرزندانمان باز کنیم.
📚کتابخانه ی حضرت قائم (عج) جلال آباد.
وصیت نامه ی شهید *محمد هادی ذوالفقاری*
🍃از خواهران می خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا(س) رعایت کنند، نه مثل حجاب های امروز،چون این حجاب ها بوی حضرت زهرا(س) نمی دهد.
از برادرانم می خواهم که غیر از حرف حضرت اقا(ولی فقیه) حرف کس دیگری را گوش ندهند.
جهان در حال تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان دو جهاد در پیش داریم، اول جهاد نفس که واجب تر است،
زیرا همه چیز لحظه ی اخر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت.
حتی در جهاد با دشمن هم احتمال می رود که طرف کشته شود وای شهید به حساب نیاید، چون برای هوای نفس رفته....
📚📚کتابخانه ی حضرت قائم (عج) جلال آباد.