#قصه_های_کلیله_و_دمنه
🐘 فیل ها در چشمه ی ماه 🌙
#ادامه_داستان
رفت و در گوش او چند جمله گفت خرگوش بزرگ قبول کرد و گفت:
به شرطی که مواظب باشی تاآسیبی به تونرسد خرگوش کوچولو به سرعت خود را به چشمه رساند و دور از چشم فیل ها در کناری خودرا مخفی کرد شب که شد در آسمان صاف ماه می درخشید و عکس آن در چشمه افتاده بود فیل ها هم تازه به کنار چشمه رسیده بودند فیل بزرگ به طرف چشمه رفت و اولین قدم را در چشمه گذاشت و دید آب چشمه حرکتی کرد و عکس ماه هم تکانی خوردو به طرف او حرکت کرد در این موقع خرگوش کوچولو فریاد زد:
شما کی هستید؟ چرا پای خود را در این چشمه گذاشته اید؟ فیل بزرگ گفت: من فیل بزرگ هستم من و دوستانم همه خسته و تشنه هستیم آمده ایم از آب این چشمه استفاده کنیم تو کی هستی؟ چرا خودت را نشان نمی دهی؟ خرگوش کوچولوگفت:
من نماینده ماه هستم آمده ام به شما بگویم نمی توانید از این آب استفاده کنید فیل بی توجه به حرف او یک قدم جلوتر آمده عکس ماه هم به او نزدیکتر شدو درآب چرخید خرگوش فریاد زد:
جلوتر نیا، اگر جون خود را دوست داری این چشمه مال ماه است هرکس از این آب استفاده کند خیلی زود کور می شود.
فیل که از حرکت ماه در چشمه ترسیده بود با خود گفت: این چشمه خیلی مرموز است، بهتر است هرچه زودتر به محل دیگری برویم .به سرعت به طرف فیل ها رفت و به آنها گفت باید سریع از اینجا برویم همه ی آنها که شاهد ماجرا بودند به سرعت دنبال فیل بزرگ به راه افتادند ورفتند خرگوش کوچولو که نقشه اش گرفته بود با صدای بلند خندید.
خبر به همه خرگوش ها رسید آنها خوشحال شدند و جشن بزرگی برپاکردند و هرکدام برای خرگوش کوچولو که شجاعانه توانسته بود فیل ها را بیرون کند هدیه ای خریده و از او تشکرکردند.
#پایان
🌸🍂🍃🌸