پیامی از یک غسال :
۴ تا میت تا الان
غسل داده شدن ،
دو تا موضوع خواستم بگم چون امروز شاهدش بودم ،
👈 اول اینکه وقتی یه میت میارن پاهاش یا دستاش جمع شده نباید به زور اونا رو صاف کرد ممکنه استخونش بشکنه یا رگی چیزی داخل دست و پاش پاره بشه و متوجه نشیم در اونصورت گناه کردیم و دیه به گردنمون میاُفته باید همون حالت غسل و کفن بشه
👈 دوم در موردِ کاشتِ ناخن هست ، الان یه میت داره غسل داده میشه داخل غسالخانه ،
(ناخن کاشت) داره ،
(مژه کاشت) داره ،
(لاکِ دائمی زده) که هیچکدوم قابل برطرف کردن نیس ، خانوادش دارن التماس میکنن که پاکش کنید یجوری برطرف کنید میگیم نمیشه چون ما دیه گردنمون میاُفته اگه گوشه ناخنش زخم یا خراشیده بشه اصلاً بهش دست نمیزنیم ، وظیفهی ما غسل دادنه ، ما هم غسلش میدیم ولی میت شما انگار بدونِ غسل
دفن میشه ،
خواهرش میگه که گفتن میشه جبیره ای غسل کرد ، ببینید برای میت غسل جبیره نداریم اصلاً ، این متوفی در زمان زنده بودنش هم هیچکدوم از اعمالش درست نبوده ،
چرا ❓❓❓❓
چون با آگاهی از اینکه داره مانع روی بدنش ایجاد میکُنه دست به همچین کاری زده ، ناخواسته نبوده بخاطر همین غسل و وضوی جبیره ای برای این افراد حتی در زمان زنده بودنشون هم بیفایده هست ، در ضمن با صرف هزینه میتونه برطرف کنه ولی نکرده!!!.....
🌺مرگ خبر نمیکنه
و یاد مرگ چیز خوبیه ...💔
ماه مبارک رمضان در حرم امام رضا طلبه ای در رواق دارالحجه پشت بلندگو قبل از اقامه ی نماز واجب به صراحت اعلام کرد کاشت ناخن و مژه توسط تمام مراجع تقلید ممنوع و حرام اعلام شده
و پول حاصل دستمزد این امر حرام هست
حتی وقتی شخصی مکانی در اختیار این افراد قرار میده جهت انجام این امر پول حاصل از اجاره ی آن هم حرام است
علت آن هم فرمودند
اگه به هر دلیلی نمازخوان نبود طرف
یا حتی مقید هم بود کامل تحقیق نکرده بود و به احکام داخل آرایشگاه ها بسنده کرده و انجام واجبات شرعی رو با تیمم و وضوی جبیره انجام داد، وضو و غسل جبیره باطل است، با همین بدن نجس نماز و روزه میخوانند، زیارت میروند، بچه شیر میدهند، اینها همه باطل است
بعد مرگ جهت غسل میت عنوانی با غسل جبیره و تیمم و فلان تو این زمینه ی کاشت ناخن وجود ندارد
و باید بدن تطهیر کامل صورت بگیره
تنها راهش برداشتن ناخن هاست که هیچ غسالی اینکار رو انجام نمیده چون دیه گردن غساله میوفته و میت بدون غسل دفن میشه...
قسم خورد گفت شمایی که شنیدید به همه بگید به هر کس که میخواد این کار رو انجام بده موظفید ابلاغ کنید
اینقدر زیبایی مهم شده که حاضریم به خاطرش دین و آخرت مان را هم بفروشیم، مگه ما مسلمان نیستیم واقعا دنیا اینقدر با ارزش شده که آخرت را فدای دنیا کنیم.
لطفاً همه ی زنان مومن در گروه ها پخش کنید مخصوصا به دست آرایشگرها برسونید.
🛑🛑بسمه تعالی 🛑🛑
🛑با سلام و احترام
🛑به استحضار همشهریان گرامی و کاسبان محترم جلال آباد میرسانیم میز خدمت با حضور رئیس اداره دارایی و هیات همراه جهت پاسخ به سوالات شما در مسجد جامع جلال آباد همزمان با اقامه نماز جماعت برگزار میشود لذا از شما دعوت میکنیم از این فرصت بهره مند شوید و پاسخ سوالات خود را دریافت نمایید .
🛑تاریخ. ۱۴۰۲. ۱۱. ۱۷
🛑مکان . مسجد جامع جلال آباد
امروز ۱۶ بهمن روز فتح خیبر به دستان حضرت امیرالمؤمنین است.
- و به امید خدا در زمانی نزدیک همه با هم میگیم: بای بای اسرائیلی...
🥊 باشگاه طنز | @bashgahtanz
هدایت شده از قصه های کودکانه
#قصه_کودکانه
🐦🌿 پرنده سخنگو 🌿🐦
آفتاب از لابه لای شاخ و برگ درختان، بر زمین جنگل می تابید.
مرد صیاد طبق عادت همیشگی، آرام و بی صدا در لابه لای درختان راه میرفت تا جای مناسبی برای پهن کردن دام پیدا کند. بالاخره تصمیم گرفت تا دام خود را زیر بلندترین درخت جنگل پهن کند. روی دام را با برگ و خار و خاشاک پوشاند و مقداری دانه ی تازه بر روی برگها پاشید. آنگاه خود در گوشه ای پنهان شد و منتظر ماند.
پرنده ی کوچک، که مسافرت زیادی را پرواز کرده و بسیار خسته بود، بر روی یکی از شاخه های درخت نشست. از آن بالا چشمش به دانه های خوشمزه افتاد. بال هایش را باز کرد، از روی شاخه بلند شد و بر روی دام نشست. صیاد با گوش های تیزش، صدای خش خش برگها را شنید. بند دام را کشید و از مخفی گاه خود بیرون آمد. پرنده ی کوچک در میان دام بال و پر میزد. صیاد با دلخوری پرنده را در مشتش گرفت، نگاهی به منقار زیبا و پر و بال خوشرنگش انداخت. در دل با خود گفت: اگر چه کوچک است، ولی شاید مرد ثروتمندی پیدا شود و برای این پرنده ی زیبا پول خوبی به من بدهد...
در همین افکار بود که ناگهان پرنده به سخن در آمد: ای صیاد! من مشتی پر و استخوان بیشتر نیستم. مرا آزاد کن. صیاد با ناباوری پرنده را نگاه کرد و گفت: مگر تو میتوانی حرف بزنی؟ پرنده گفت: می بینی که می توانم. اگر مرا آزاد کنی سه پند به تو میدهم که ارزشی بسیار بیشتر از پولی دارد که از فروش من به دست میآوری...
اولین پند را در میان مشت تو میگویم. پند دوم را بر شاخهی درخت و آخرین پند را در آسمان. صیاد کمی فکر کرد و به پرنده گفت: حالا اولین پندت را بگو. اگر خوشم آمد، آزادت میکنم.
پرنده گفت: ای صیاد! هر وقت کسی حرفی به تو زد، درباره اش خوب فکر کن و بعد آن را باور کن. صیاد گفت: آفرین پرنده! آفرین! با این جثه ی کوچک عقل زیادی داری! برو، ولی دو پند دیگر یادت نرود. آنگاه مشتش را باز کرد.
پرنده پرواز کرد و بر روی شاخه ی درخت نشست و گفت: پند دوم من این است: برای آنچه که از دست رفته غصه نخور و خودت را آزارنده. صیاد سری تکان داد و لبخند زد.
پرنده آماده ی پرواز شد ولی ناگهان بالهایش را بست و گفت: راستی! فراموش کردم راز مهمی را به تو بگویم. در چینه دان من جواهری بزرگ و قیمتی قرار دارد که وزن آن پانصد گرم است. اگر مرا رها نمیکردی، با به دست آوردن آن جواهر زندگیت زیر و رو میشد و از ثروتمندترین مردان دنیا میشدی...
صیاد با شنیدن این حرف دو دستی بر سر خود زد و شروع به ناله و زاری کرد: ای پرنده ی حقه باز. تو مرا گول زدی و با دادن پندهای بی ارزش از دستم فرار کردی. بر گرد! من آن جواهر را می خواهم. پرنده بی اعتنا به داد و فریادهای صیاد، بالهایش را گشود و پرواز کرد. صیاد فریاد زد.: حداقل پند سومت را بگو. زیر قولت نزن. پرنده بالا سر صیاد چرخی زد و گفت: به تو نگفتم برای آنچه که از دستت رفت غصه نخور؟ آیا گوش کردی؟ صیاد کمی آرام شد و به فکر فرو رفت.
پرنده ادامه داد: به تو گفتم اگر حرفی شنیدی، در مورد آن خوب فکر کن و بعد باور کن؟
آیا تمام جثه ی من پانصد گرم میشود که جواهری پانصدگرمی در چینه دانم جا بگیرد؟ چرا بدون فکر، حرف مرا باور کردی؟
صیاد سرش را به زیر انداخت و آرام گفت: راست میگویی! چه زود پندهایت را فراموش کردم... و ادامه داد: حالا پند سومت را بگو.
قول میدهم که به آن خوب عمل کنم. پرنده در حالی که اوج میگرفت گفت: آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را بگویم؟ نصیحت کردن انسان نادانی مثل تو، مثل بذر کاشتن در زمین شوره زار است...
آنگاه آنقدر در آسمان بالا رفت که چشم های صیاد، دیگر او را ندید.
#قصه_متنی
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈 کانال تربیت کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
هدایت شده از قصه های کودکانه
من امام کاظم (ع) را دوست دارم_صدای کل کتاب_382106-mc.mp3
12.57M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌼 من امام کاظم علیه السلام را دوست دارم
#انتشار_دهید
🌸🖤🌸🖤🌸🖤🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4