عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها.mp3
3.01M
🔻عظمت حضرت معصومه (س)
🎙سخنران:حجتالاسلام دکتررفیعی
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😘قرآن 》فلسطین 》شیرین 》 طنز 》آرزوی آزادی قدس》نابودی رژیم کودک کش صهیونیسم》
🤲🏻
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
کسی که با کتابها آرامش یابد، هرگز آرامش خود را از دست نخواهد داد.
(امام علی علیه السلام)
کانال کتاب آرامش را برای شما به ارمغان می آورد
با کانال کتاب همراه باشید🌺
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
آیه الله سید صدرالدین صدر قدّس سرّه نقل می کند: مدتی من زمام امور حوزه را به دست گرفتم و شهریه طلبه ها را عهده دار بودم.
تا این که یک ماه وجهی نرسید.
مجبور شدیم قرض کنیم و شهریه را بدهیم، ماه دوم نیز پولی نرسید، باز هم قرض کردیم و شهریه را دادیم.
ولی ماه سوم دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم.
جمعی از طلبه ها، برای گرفتن شهریه به خانه آمدند.
من هم اظهار کردم که در بساط نیست، مبلغ زیادی هم مقروض شده ام.
یک مرتبه صدای گریه طلبهای بلند شد و گفت: پس چه کنیم؟ نه در مدرسه امنیّت داریم (با توجّه به فشار و خفقان دوران رضاخان) و نه میتوانیم به وطن برگردیم، اگر خرجی هم نداشته باشیم، دقیقاً توهین هایی که می کنند درست از آب در می آید.
طوری صحبت کرد که من هم گریان شدم.
به طلاب گفتم: آقایان! تشریف ببرید، ان شاءالله تا فردا برای شهریه کاری خواهم کرد!
آنها رفتند و من تا شب هرچه فکر کردم، فکرم به جایی نرسید.
آن شب خوابم نبرد تا سحر که برخاستم و تجدید وضو کردم و به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرّف شدم. در حرم مطهر کسی نبود. بعد از ادای نماز صبح و مقداری تعقیب، با حالت ناراحتی شدیدی پای ضریح مطهر آمدم و با حالت ناراحتی به حضرت معصومه(س) عرض کردم: عمه جان! این رسم نیست که عدّه ای از طلاب غریب در همسایگی شما و در کنار حرم شما از گرسنگی جان بسپارند. اگر می توانید اداره کنید بسم الله! و اگر توانش را ندارید به برادر بزرگوارتان حضرت علی بن موسی الرّضا(ع) و یا به جدّ بزرگوارتان حضرت امیرالمؤمنین(ع) حواله فرمایید.
این را گفتم و با حالت قهر و عصبانیّت از حرم بیرون آمدم و وارد منزل شدم و در اتاق نشستم.
مرتباً منظره روز گذشته جلو چشمم می آمد و حالم منقلب می شد. برخاستم قرآن کریم را برداشتم که قرآن بخوانم بلکه مقداری از ناراحتیم کاسته شود، از شدّت پریشانی نتوانستم بخوانم.
ناگهان دیدم درب اتاق را می زنند، گفتم: بفرمایید.
در باز شد، کربلایی محمد (پیر مرد پیشخدمت) وارد شد و گفت: آقا! یک نفر با کلاه شاپو و چمدانی در دست می گوید: همین الآن می خواهم خدمت آقا برسم و وقت ندارم که بعداً بیایم.
من ترسیدم و گفتم: نمی دانم آقا از حرم آمده یا نه، حالا چه می فرمایید؟
گفتم: بگو بیاید، اگرچه راحتم کند.
کربلایی محمد برگشت، طولی نکشید که مردی موقّر و متشخّص، با کلاه شاپو بر سر و چمدانی در دست وارد شد. چمدان را گوشه اتاق گذاشت، شاپو را از سر برداشت و سلام کرد. جواب دادم. جلو آمد و دستم را بوسید. سپس عذرخواهی کرد و گفت: ببخشید چون وقت نداشتم، بد موقع خدمت شما شرفیاب شدم. همین الآن که ماشین ما بالای گردنه سلام رسید و نگاهم به گنبد حضرت معصومه علیها السلام افتاد، ناگهان به فکرم رسید که من با آتش و باد مسافرت می کنم و هر ساعت برایم احتمال خطر هست.
با خود گفتم: اگر پیش آمدی شود و بمیرم و مالم تلف شود و دَین خدا و سهم امام(ع) در گردنم بماند چه خواهم کرد؟ لذا وقتی که به قم رسیدیم از راننده خواستم که مقداری در قم صبر کند تا مسافرین به زیارت بروند و من هم خدمت شما برسم.
فرمود: اموالش را حساب کرد و مبلغ زیادی بدهکار شد. درِ چمدانش را باز کرد و به اندازه ای وجه پرداخت که علاوه بر ادای قرض ها و پرداخت شهریه آن ماه، تا یک سال شهریّه را از آن پول پرداخت نمودم. آنگاه به حرم مشرّف شدم و از حضرت معصومه علیها السلام تشکر کردم.
#داستان_شب
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
💫پست ویژه
به مناسبت شب جمعه، شب مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام
خاطره حجت الاسلام سید محمد حسین نواب از سفر به مصر👈🏻 به مصر که رفته بودم، می خواستم به راس الحسین(ع) بروم.
آدرس را بلد نبودم.
از یک شهروند معمولی اهل قاهره پرسیدم: اینَ راس الحسین؟
گفت: راس سیدنا الحسین(ع)، بعد آدرس را به من داد.
من از خجالت آب شدم که منِ آخوندِ شیعه، چقدر راحت اسم امام حسین(ع) را بدون، سید و بدون علیهالسلام به کار بردم و این سنّیِ شافعی، چقدر احترام برای امام حسین(ع) حساس است.
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
سلام و صد سلام
سلام به روی گل شما منتظران و عاشقان امام زمان(عج)
او خواهد آمد
و دلهای به غبار نشستهی ما را خواهد تکاند
او خواهد آمد
و ندای فریادرسی از مظلومان جهان را سر خواهد داد
او خواهد آمد
و به یادمان خواهد آورد عدالتی را که سهم گمشده زمین است
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌کتاب ترکیبی (سخنرانی)
آیت الله جوادی آملی:
خوردن مال حرام بر ژن انسان اثر می گذارد😳
امام صادق👈🏻 مال حرام در نوه ظهور میکند😳
عمل امروز ما نتیجه مالی است که دیروز مصرف کرده ایم😳
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
همانطور که جسممان را ورزیده می کنیم💪🏼
ذهنمان را با کتابخوانی و تفکر ورزیده کنیم🧠
آیا می دانید مطالعه و تفکر ورزش مغز هستند
و سلول های مغز را قوی و فعال می کنند؟
┄┅┅┅┅❀❀❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
┄┅┅┅┅❀❀❀┅┅┅┅┄
🏵در محضر معصوم
😳اهمیت بجا آوردن قضای نمازشب ترک شده
💠رسول خدا(ص) فرمودند:
خـداونـد به كسـى كه نـماز شـبِ تـرك شـده را در روز قـضا كـند، افـتخار مى كـند و مـى فرمـايد:
🔅اى فـرشـتگان مـن! بنـده مـن قضـاى چيـزى را كه مـن بر او واجـب نـكرده ام بجـا مـى آورد، شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم.
📚بحارالأنوار، ج ۸۷، ص ۲۰۲
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌷همراه با شهیدان (شهید چمران)
📌ناهارِ اشرافی داشتیم؛ ماست😳 سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید.
دعوتش کردیم بماند.
دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.
یکی می پرسید: این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟...
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او را بگیرد.
او خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند!
مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز!
برادر حاتم توجه نکرد.
مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست.
وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تو دوبار گرفتى و باز هم مىخواهى؟ عجب گداى پُررویى هستى!
مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کار نیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و او هر بار مرا رد نکرد.
برادرِ حاتم خجالت کشید و سر به پایین افکند.
مادرش گفت: خجالت نکش ولی بدان که هیچ وقت نمیتوانی مانند حاتم باشی!
او به مادرش گفت: از کجا دانستی که من نمیتوانم مثل حاتم باشم؟
مادرش گفت: من از زمانی که شیرخواره بودید میدانستم که او سخاوتمند است!
برادر حاتم از مادر سوال کرد: مگر چه چیزی در وجود او بود که به این نتیجه رسیدی؟
مادرش گفت: حاتم در زمانی که شیرخواره بود، وقتی از سینهام شیر مینوشید و کودکی شیرخوار نزد ما بود با اشاره به من میفهماند که به او هم شیر بدهم و تا شیر به آن طفل نمی دادم شیر نمی نوشید اما تو وقتی شیرخواره بودی و یک شیرخواره در جمع ما بود، یک سینه را به دهن و سینه دیگرم را با دستت میگرفتی که مبادا آن کودک شیرخواره شیر بنوشد. تو هیچ وقت نمی توانی در سخاوت مانند برادرت باشی...
#داستان_شب
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
سلام
صبح به خیر
خدایا شنبه سیاه و عذاب آوری برای مستکبران و ظالمان جهان به ویژه رژیم غاصب و کودک کش صهیونیسم قرار بده
خدایا ظهور مهدی موعود را نزدیک بگردان
اللهم عجل لولیک الفرج
🪴یک جمله از قرآن
وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً
با خیر و شر شما را آزمایش می کنیم
الانبیاء/٣٥
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
◇طبیب و قصاب
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر
استخوان گوسفند بود که تراشه ای
از استخوان پرید گوشه چشمش👁
ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند🍗
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد! بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید😳
زخم موقتا آرام شد، قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت.🍗
باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت، تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد، طبیب نبود، اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد.
بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگردِ طبیب، بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت.
بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید: کسی مراجعه نکرد؟
گفت: چرا قصاب باشی آمد.
طبیب گفت: تو چه کردی؟
شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت
طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی؟
گرچه لای زخم بودی استخوان🦴
لیک ای جان در کنارش بود نان🥖
متاسفانه نگاهِ گروهی از پزشکان امروزی هم اینگونه است و پزشکی را شغلی برای نان در آوردن می دانند.
برای همین است که بیماران همیشه بیماراند!
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🪴در محضر معصوم
الإمامُ الحسنُ عليه السلام : عَجَبٌ لِمَن يَتَفَكَّرُ في مَأكولِهِ كَيفَ لا يَتَفَكَّرُ في مَعقولِهِ ، فيُجَنِّبَ بَطنَهُ ما يُؤذيهِ ، و يُودِعَ صَدرَهُ ما يُردِيهِ!
امام حسن عليه السلام : در شگفتم از كسى كه درباره خوراك جسم خود مى انديشد چگونه درباره خوراك فكر خود نمى انديشد؟ شكمش را از آنچه زيانبار است پرهيز مى دهد، اما در سينه خود چيزهايى مى سپارد كه مايه نابوديش مى شود.
بحار الانوار ۱/۲۱۸/۴۳
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺دو توصیه آیت الله دستغیب ره برای آسودگی در دنیا و آخرت
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
🌙داستان شب
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید.
حاکم پس از دیدن آن مرد بیمقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند.
روستایی بینوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گرانبهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت: یک قاطرِ خوب به همراه افسار و پالان درجه یک به او بدهید!
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی.
ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیدهای محکم پس گردن او نواخت.😳
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید: مرا میشناسی؟
کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوتِ مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بهخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم؟!
در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم پسِ گردنِ من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیام میخواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را میخواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که میخواستی، این پسِ گردنی هم تلافی همان پسِ گردنی که به من زدی.
فقط میخواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.
از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه
خدا بینهایت بخشنده و مهربان است
و در بخشیدن بیانتهاست
ولی به خواستهات ایمان داشته باش.
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
سلام
صبح به خیر
اینو می دونستی👇🏻 🤔
مساله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه😵💫
مساله اینه که اگر کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه😲
حتما کتاب را در سبد خانواده قرار دهیم🛒
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
✴️در محضر معصوم
تا به اینها عمل نکردی معامله نکن👇🏻
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
هر که تجارت می کند باید از پنج چیز دوری کند و گرنه اصلا خرید و فروش نکند😳
ربا💸
قسم خوردن😲
کتمان عیب😑
تعریف از کالایی که می فروشد😎
بدگویی از کالایی که می خرد🥴
متن عربی: مَن باعَ وَ اشتَرَی فَلیَحفَظ خَمسَ خِصال وَ إلّا فَلا یَشتَرینَّ وَ لَا یَبیعَنَّ: ألرِّبا وَ الحَلفَ وَ کِتمانَ
العَیبِ وَ الحَمدَ إذا باع وَ الذَّمَّ إذا اشتَرَی.
📚من لا یحضره الفقیه ج ٣ ، ص ١٩٤ ، ح ٣٧٢٧
ނގމ
♡
🪴پندانه
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا ز اندک تو جهان شود پر
کم گویی عیب ها را می پوشاند و حرف زدن هر کسی نشان دهنده شخصیت و باورهای درونی اوست.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
🏵پر حرفی در کلام امام علی(ع):
🍁 كسى كه زياد سخن مى گويد زياد اشتباه دارد،
🍂 و هر كس كه اشتباهش زياد شد، شرم و حيائش کم می شود،
🌾و آن كه حیائش کم شود، پرهيزكاریش کم شود،
💔و كسى كه پرهيزكاریش کج شود، دلش مُرده است،
🔥و آن كه دلش مرده باشد، در آتش جهنّم سقوط خواهد كرد.
📚متن عربی:
مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ
وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ
وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ
وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ
وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ
🖌حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🧒🏻یک نکته تربیتی
فرزندم گوشه گیر است!
و با کسی نمی جوشد!
چه کنم؟
او را در محیط هایی که بازی های دسته جمعی می کنند، ببرید و اجازه دهید تا خودش ارتباط بگیرد و بازی کند.
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡