eitaa logo
دانشگاه قرآن
346 دنبال‌کننده
779 عکس
1.9هزار ویدیو
84 فایل
🕋لینک دانشگاه قرآن 🕋 دانشگاه مجازی با محوریت آموزش روخوانی، روانخوانی، تجوید، مفاهیم و تفسیر قرآن از مبتدی تا عالی تمام سنین قرآن را آسان و رایگان یاد بگیریم ⬇️ https://eitaa.com/ketab1404
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ مقامات حضرت مریم درقرآن❤️ 1⃣ محدَّث بودن(سخن گفتن فرشتگان‌بااو) ✴️ وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ ... ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﻱ ﻣﺮﻳﻢ !(آل عمران٤٢) 2⃣ گزینش ✴️ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ ... ﻗﻄﻌﺎً ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ.(آل عمران٤٢) 3⃣ عصمت ✴️ وَطَهَّرَكِ .... ﻭ خدا [ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺁﻟﻮﺩﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻇﺎﻫﺮﻱ ﻭ ﺑﺎﻃﻨﻲ ] ﭘﺎﻙ ﺳﺎﺧﺘﻪ .(آل عمران٤٢) 4⃣ سرآمد زنان عصر خود ✴️ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﻭ ﺑﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .(آل عمران٤٢) 5⃣ پاکدامنی ✴️ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا ﻭ [ ﻧﻴﺰ ] ﻣﺮﻳﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﺮﺍﻥ [ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ] ﻛﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺎﻙ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.(تحریم١٢) 🌹🌹🌿🌿🌹🌹🌿🌿🌹 https://eitaa.com/ketab1404
نقل خاطره‌ای توسط علامه طباطبایی(ره)☘️ 🔹از علامه طباطبائی نقل کرده‌اند: یکی از نقل می‌کرد که برای تشرّف به کربلای معلی سوار ماشین شدم، سفر من از ایران بود. در کنار صندلی من جوانی ریش تراشیده و فرنگی مآب نشسته بود. لهذا سخنی بین من و او رد و بدل نشد؛ ناگهان صدای این جوان به زاری و گریه بلند شد؛ بسیار تعجب کردم پرسیدم سبب گریه چیست؟ گفت: اگر به شما نگویم به چه شخصی بگویم... من مهندس راه و ساختمان هستم، از دوران کودکی تربیت من طوری بود که لامذهب بار آمدم و و را قبول نداشتم. فقط در دل خود محبتی به مردم دیندار احساس میکردم، خواه مسلمان باشند یا مسیحی یا یهودی.. شبی در محفل دوستان که بسیاری بهایی بودند حاضر شدم و تا ساعتی چند به لهو و لعب و رقص و مانند آنها اشتغال داشتم پس از زمانی در خود احساس نمودم و از کارهای خود خیلی بدم آمد، ناچار از اتاق خارج شدم و به طبقه بالا رفتم و در آنجا مدتی کردم و چنین گفتم: ای آن که اگر خدایی هست آن خدا تویی، مرا دریاب؛ پس از لحظه ای پایین آمدم شب به پایان رسید و ما از هم جدا شدیم... 🔹 فردای آن شب به اتفاق رئیس قطار و چند نفر از بزرگان برای فنی خود عازم مسافرت به مقصدی بودیم، ناگهان دیدم از دور سیدی نورانی، نزدیک من آمد، به من سلام کرد و گفت: «با شما کاری دارم و وعده کردم فردا بعد از ظهر با او دیدار کنم. اتفاقاً پس از رفتن او بعضی گفتند این شخصی بزرگوار است چرا با بی اعتنایی جواب سلام او را دادی؟ چون وقتی که آن سید به من سلام کرد گمان کردم احتیاجی دارد و برای این منظور پیش من آمده است. 🔹 اتفاقاً رئیس قطار فرمان داد که فردا بعد از ظهر که کاملاً تطبیق با همان وقت معهود میکرد، باید فلان مکان باشی و به دستوری که میدهم عمل کنی من با خود گفتم بنابراین دیگر نمیتوانم به دیدن این سید بروم. فردا وقتی که زمان کار محوّله رئیس قطار نزدیک میشد در خود احساس کسالت کردم و کم کم دچار تب شدیدی گشتم به طوری که بستری شدم برای من پزشک آوردند و طبعاً از رفتن به مأموریت رئیس قطار معذور گردیدم. و پس از آن که فرستاده رئیس قطار بیرون رفت تب فرو نشست و حالم عادی شد، خود را کاملاً خوب و سر حال دیدم دانستم باید در این میان سرّی باشد؛ از این روی بر خاستم و به منزل آن سید رفتم همین که نزد او نشستم، فوراً یک دوره اصول با دلیل و برهان برایم گفت؛ به طوری که ایمان آوردم. 🔹 سپس دستوراتی به من داد و فرمود: فردا نیز بیا چند روزی همچنان نزد او رفتم هنگامی که پیش او می‌نشستم هر حادثه ای که برای من رخ داده بود بدون ذره ای کم و بیش حکایت می کرد. و نیات شخصی مراکه احدی جز خودم اطلاع نداشت بیان میکرد مدتی گذشت تا این که شبی از روی ناچاری در مجلس دوستان شرکت کردم و مجبور شدم قمار بازی کنم.. 🔹 فردا هنگامی که خدمت او رسیدم فوراً فرمود: «آیا حیا و شرم نکردی که این گناه کبیره موبقه را انجام دادی؟! اشک ندامت از دیدگان من سرازیر شد و گفتم غلط کردم توبه کردم فرمود: غسل توبه کن و دیگر چنین عملی را مرتکب مشو..سپس دستوراتی دیگر فرمود. 🔹 خلاصه به طور کلی برنامه زندگی مرا تغییر داد، چون این قضیه در اتفاق افتاد و بعداً خواستم به حرکت کنم؛ امر کرد که بعضی از علما را در تهران زیارت کنم و سرانجام مأمور شدم که برای زیارت عتبات عالیات، مسافرت کنم. این سفر، سفری است که به امر آن سید بزرگوار انجام میدهم. 🔹 علامه طباطبائی می‌افزاید: دوست ما گفت در نزدیکی عراق دوباره دیدم ناگهان صدای او به گریه بلند شد، سبب را پرسیدم گفت الآن وارد خاک شدیم چون حضرت ابا عبد الله به من خیر مقدم فرمودند؛ از این ماجرا معلوم می‌شود که اگر کسی واقعاً از روی صدق و صفا قدم در راه نهد، و از صمیم دل هدایت خود را از خدای خود طلب کند هدایت خواهد شد، اگر چه در نیز داشته باشد. 📚 لب اللباب، ص ۹۲-۹۶. آن سید بزرگوار که جوان مذکور را راهنمایی کرده، مرحوم آیة الله حاج ، امام جمعۀ آن زمان زنجان بوده است. نکته: هنوز هم در زنجان وقتی گفته می‌شود مرحوم امام جمعه، ایشان منظور است. 🔰برای آگاهی بیشتر، ر ك: مهر تابان، ص ۱۴۱. نشر با لینک مجاز https://eitaa.com/ketab1404