🔴آیا امام #حسین #حج تمتع رو رها کرد و حج رو ترک کرد و روانه عراق شد ایا این گناه نیست؟
♦️پاسخ:این سخن كه امام حسین (ع)حجّ خود را نیمه تمام گذاشت، سخن نادرستی است؛ زیرا امام در روز هشتم ذی حجه «یوم الترویه» از مكّه خارج شد.
📚الکافی ج4 ص535
📚لهوف ص124
♦️در حالیكه اعمال حجّ كه با احرام در مكّه و وقوف در #عرفات شروع میشود از شب #نهمذی.حجه آغاز میشود.
♦️ بنابراین، امام اصولاً وارد اعمال حج نشده بود، تا آن را نیمه تمام گذارد.آنچه لازم است اینکه هر کس وارد حرم می شود باید مُحرِم شود و بعد به شرط انجام اعمال عمره می تواند از احرام خارج شود. و قطعا امام در مدت حضور چند ماهه خود در مکه عمره را انجام داده بودند. و حتی شاید بارها و بارها از احرام خارج شده و مجددا محرم شده و عمره دیگری انجام داده باشند.و این مطلب در منابع روایی به صورت مکرر بیان شده است .
☀️امام صادق فرمود:
" شخصى كه #عمره بجا میاورد هر گاه از عمره فراغت حاصل كند هر جا كه بخواهد میتواند برود. زیرا امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجة عمره بجاى آورد و در روز ترویه متوجه #عراق شد در صورتى كه مردم متوجه منا شده بودند. عمره در ماه ذى حجه براى كسى كه قصد حج را ندارد مانعى نخواهد داشت."
📚الکافی ج4 ص535
📚وسایل الشیعه ج14 ص311
♦️از این رو، امام با انجام عمره، می توانستند از احرام خارج شوند و ایشان اصلا حج تمتع را شروع نکرده بودند، تا آن را نیمه کاره رها کنند.آنچه صحیح است و باید بیان نمود، این است که امام برای حفظ حرمت حرم، و جلوگیری از ترور ایشان در مکه، به تمتع نپرداختند. و حفظ حرمت حرم، مهم تر از انجام تمتع بود.
📚لهوف ص82
📚کامل فی التاریخ ج2ص565
♦️از نظر فقهی نیز تبدیل احرام حج به عمره صحیح نیست و کسی که محرم به احرام حج است اگر نتواند حجش را به اتمام برساند تنها با قربانی کردن از احرام خارج میشود
📚تهذیب الاحکام ج12 ص349
💠آیه الله سید محسن حکیم می آورد:
"این که در برخی از کتابهای مقتل امده است که امام حسین عمره اش را به عمره مفرده تبدیل کرد که نشان می دهد ایشان عمره تمتع به جا اورده و از عمره مفرده عدول کرده است در برابر احادیث وارده از اهل بیت قابل اعتماد نیست"
📚مستمسک العروه الوثقی ج11 ص192
♦️بدیهی است که اگر دلیل قابل اعتمادی وجود داشت که امام حسین احرام حج را به عمره تبدیل کرده است فقها بر خلاف ان فتوا نمی دادند اما چنان که آمد نه تنها دلیلی بر این نکته وجود ندارد بلکه دلایلی بر خلاف ان نیز در دست است
📚دانشنامه امام حسین ج5 ص111
@bynolharamyn
نقل خاطرهای توسط علامه طباطبایی(ره)☘️
🔹از علامه طباطبائی نقل کردهاند:
یکی از #دوستان نقل میکرد که برای تشرّف به کربلای معلی سوار ماشین شدم، سفر من از ایران بود. در کنار صندلی من جوانی ریش تراشیده و فرنگی مآب نشسته بود.
لهذا سخنی بین من و او رد و بدل نشد؛ ناگهان صدای این جوان به زاری و گریه بلند شد؛ بسیار تعجب کردم پرسیدم سبب گریه چیست؟ گفت: اگر به شما نگویم به چه شخصی بگویم...
من مهندس راه و ساختمان هستم، از دوران کودکی تربیت من طوری بود که لامذهب بار آمدم و #مبدأ و #معاد را قبول نداشتم. فقط در دل خود محبتی به
مردم دیندار احساس میکردم، خواه مسلمان باشند یا مسیحی یا یهودی..
شبی در محفل دوستان که بسیاری بهایی بودند حاضر شدم و تا ساعتی چند به لهو و لعب و رقص و مانند آنها اشتغال داشتم پس از زمانی در خود احساس #شرمندگی نمودم و از کارهای خود خیلی بدم آمد، ناچار از اتاق خارج شدم و به طبقه بالا رفتم و در آنجا مدتی #گریه کردم و چنین گفتم: ای آن که اگر خدایی هست آن خدا تویی، مرا دریاب؛ پس از لحظه ای پایین آمدم شب به پایان رسید و ما از هم جدا
شدیم...
🔹 فردای آن شب به اتفاق رئیس قطار و چند نفر از بزرگان برای #مأموریت فنی خود عازم مسافرت به مقصدی بودیم، ناگهان دیدم از دور سیدی نورانی، نزدیک من آمد، به من سلام کرد و گفت: «با شما کاری دارم و وعده کردم فردا بعد از ظهر با او دیدار کنم.
اتفاقاً پس از رفتن او بعضی گفتند این شخصی بزرگوار است چرا با بی اعتنایی جواب سلام او را دادی؟ چون وقتی که آن سید به من سلام کرد گمان کردم احتیاجی دارد و برای این منظور پیش من آمده است.
🔹 اتفاقاً رئیس قطار فرمان داد که فردا بعد از ظهر که کاملاً تطبیق با همان وقت معهود میکرد، باید فلان مکان باشی و به دستوری که میدهم عمل کنی من با خود گفتم بنابراین دیگر نمیتوانم به دیدن این سید بروم.
فردا وقتی که زمان کار محوّله رئیس قطار نزدیک میشد در خود احساس کسالت کردم و کم کم دچار تب شدیدی گشتم به طوری که بستری شدم برای من پزشک آوردند و طبعاً از رفتن به مأموریت رئیس قطار معذور گردیدم. و پس از آن که فرستاده رئیس قطار بیرون رفت تب فرو نشست و حالم عادی شد، خود را کاملاً خوب و سر حال دیدم دانستم باید در این میان سرّی باشد؛ از این روی بر خاستم و به منزل آن سید رفتم همین که نزد او نشستم، فوراً یک دوره اصول #اعتقادی با دلیل و برهان برایم گفت؛ به طوری که ایمان آوردم.
🔹 سپس دستوراتی به من داد و فرمود: فردا نیز بیا چند روزی همچنان نزد او رفتم هنگامی که پیش او مینشستم هر حادثه ای که برای من رخ داده بود بدون ذره ای کم و بیش حکایت می کرد. #افکار و نیات شخصی مراکه احدی جز خودم اطلاع نداشت بیان میکرد مدتی گذشت تا این که شبی از روی ناچاری در مجلس دوستان شرکت کردم و مجبور شدم قمار بازی کنم..
🔹 فردا هنگامی که خدمت او رسیدم فوراً فرمود: «آیا حیا و شرم نکردی که این گناه کبیره موبقه را انجام دادی؟!
اشک ندامت از دیدگان من سرازیر شد و گفتم غلط کردم توبه کردم فرمود: غسل توبه کن و دیگر چنین عملی را مرتکب مشو..سپس دستوراتی دیگر فرمود.
🔹 خلاصه به طور کلی برنامه زندگی مرا تغییر داد، چون این قضیه در #زنجان اتفاق افتاد و بعداً خواستم به #تهران حرکت کنم؛ امر کرد که بعضی از علما را در تهران زیارت کنم و سرانجام مأمور شدم که برای زیارت عتبات عالیات، مسافرت کنم. این سفر، سفری است که به امر آن سید بزرگوار انجام میدهم.
🔹 علامه طباطبائی میافزاید: دوست ما گفت در نزدیکی عراق دوباره دیدم ناگهان صدای او به گریه بلند شد، سبب را پرسیدم گفت الآن وارد خاک #عراق شدیم چون حضرت ابا عبد الله به من خیر مقدم فرمودند؛ از این ماجرا معلوم میشود که اگر کسی واقعاً از روی صدق و صفا قدم در راه نهد، و از صمیم دل هدایت خود را از خدای خود طلب کند هدایت خواهد شد، اگر چه در #توحید نیز #شک داشته باشد.
📚 لب اللباب، ص ۹۲-۹۶.
آن سید بزرگوار که جوان مذکور را راهنمایی کرده، مرحوم آیة الله حاج #سید_محمود_زنجانی، امام جمعۀ آن زمان زنجان بوده است.
نکته: هنوز هم در زنجان وقتی گفته میشود مرحوم امام جمعه، ایشان منظور است.
🔰برای آگاهی بیشتر، ر ك: مهر تابان، ص ۱۴۱.
نشر با لینک مجاز
#دانشگاه_قرآن
https://eitaa.com/ketab1404