eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
5.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
450 ویدیو
133 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی نامه شهید محمد بروجردی ۵______مدیریت زندان اوین پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی مرحله نخست انقلاب اسلامی، فعالیت‌های انقلابی محمد دامنه گسترده‌تری پیدا کرد. پس از چندی، مسئولیت سرپرستی "زندان اوین"، که عمده زندانیان آن از عناصر غارت، شکنجه و سرکوب دولت، ساواک و ارتش شاهنشاهی بودند، به محمد محول شد. سلوک اسلامی – انسانی محمد در برخورد با زندانیانی چنین منفور، باعث شد تا تنی چند از همرزمانش به او خرده بگیرند. یکی از دوستان محمد در این رابطه می‌گوید: «وقتی زمزمه‌های نارضایتی به گوش بروجردی رسید، سخت متغیر شد و گفت: ما اگر مسلمان هم نبودیم، باز مسئولیت انسانی و وجدانی به ما حکم می‌کرد با زندانی برخورد صحیح داشته باشیم، به‌علاوه، ما در دستگاه عدالت انقلاب، ضابطیم، نه قاضی، اگر بخواهیم به‌عنوان ضابطین محکمه انقلاب همان برخوردی را با این زندانیان داشته باشیم که قبل از پیروزی آن‌ها با ما داشتند، پس دیگر چه فرقی میان یک انقلابی مسلمان با یک ساواکی وجود دارد؟ اگر در بین برادران ما، کسی هست که به برخورد بنده با این‌ها(زندانیان) اعتراض دارد، برود احکام مربوط به اسیر و زندانی را در متون شرعی پیدا کند و بخواند.» ۶___تشکیل نیروی مسلح انجام وظیفه محمّد در این سمت، چندان به درازا نینجامید، تو گویی سرنوشت فرزند خطه شهید پرورِ بروجرد، در عرصه‌ای دیگر می‌باید رقم می‌خورد. به گفته سردار سرلشگر "محسن رضایی": «محمّد از بنیانگذاران اصلی سپاه بود، او یکی از دوازده نفری بود که سپاه را پایه‌گذاری کردند، البته برخی از این افراد، مثل شهید "محمّد منتظری" و... بعد‌ها به شهادت رسیدند.» تحت نظارت شورای انقلاب، با کوشش فراوان و خستگی ناپذیر محمّد و یارانش، بازوی مسلح انقلاب اسلامی در بهار ۱۳۵۸ تأسیس شد. در آن مقطع، خود محمّد در شورای مرکزی سپاه آغاز به‌کار کرد و به فاصله کوتاهی پس از آن، مسئولیت معاونت عملیات "پادگان ولی عصر"(عج) را عهده‌دار گردید، او شدیداً به ضرورت تداوم تربیت عقیدتی-سیاسی در کنار آموزش نظامی عناصر سپاه و نظارت روحانیت انقلابی پیرو خط امام بر عملکرد کلی این نهاد انقلابی تأکید داشت. فلسفه تأکیدی این همه شدید را خودش این گونه بیان می‌کرد: «امام می‌فرمایند همه هدف ما، مکتب ماست آن‌ها که مکتب را قبول ندارند، می‌گویند نتیجه چنین اعتقادی، می‌شود انحصار‌طلبی!... ما اگر که شمشیر به دست گرفته‌ایم، باید "لتکون کلمة الله هِی العُلیا" شمشیر بزنیم، برای اینکه حکم خدا، دین خدا، روی کار بیاید. اگر هدف ما اجرای حکم خدا و حاکمیت دین او نباشد، دیگر مبارزه چه فایده‌ای دارد؟ حالا چه شاه باشد، چه کس دیگری، آن وقت چه فرقی خواهد داشت که ما برای چه کسی می‌جنگیم؟ بحث ما و هدف ما این است که حکم خدا پیاده بشود، اگر عمل به این وظیفه باعث می‌شود ما را انحصارطلب معرفی کنند، البته به این معنا، ما انحصار طلبیم!» https://eitaa.com/joinchat/2664956131C2aaad5f85f
زندگی نامه شهید محمد بروجردی ۷___جهاد مسیحایی با گسترش غائله‌آفرینی تجزیه‌طلبان تحت‌الحمایه آمریکا و بعث عراق در کردستان، محمّد در رأس گروهی از سپاهیان کم ساز و برگ انقلاب، ابتدا به کرمانشاه و از آن‌جا به سنندج رفت، از همان بدو ورود به منطقه، فرماندهی عملیات قلع و قمع قوای تا بن دندان مسلح ضدّ انقلاب در کردستان را بر عهده گرفت. در شرایطی که سنندج و پادگان لشگر ۲۸ ارتش در این شهر به محاصره کامل قوای ائتلافی ضدّ انقلاب، از دموکرات و کوموله گرفته تا چریک‌های فدایی و پیکار درآمده بود، محمّد و تنی چند از همرزمانش توسط یک هلیکوپتر S.T.۲۱۴ هوانیروز در پادگان سنندج پیاده شدند. در چنین شرایط وخیمی، محمّد مصمم و قاطع با تنگناها و معضلات موجود برخوردی حساب شده داشت و با مکرر تلاوت کردن آیات قرآنی و جملات حماسی حضرت امیر(ع) از نهج البلاغه، جمع کوچک رزم‌آوران مدافع پادگان را تهییج و به ادامه پایداری و ایثار تحریص می‌کرد. همرزم محمّد، تیمسار شهید "علی صیاد شیرازی"، از آن روزها می‌گوید: «موقعی که ضدّ انقلابیون، محل باشگاه افسران لشگر ۲۸ را در سنندج محاصره کردند، بچه‌های ما در آن‌جا مدت ۴۰ شبانه روز در محاصره مطلق بودند. حتی چیزی برای خوردن هم نداشتند؛ با این حال استقامت می‌کردند. شهید بروجردی، برای رهایی این‌ها، دست به هر کاری می زد... او آنقدر در این راه استقامت کرد که با همکاری و یکدلی رزمندگان سپاه و ارتش، پس از مدتی کوتاه، محاصره در هم شکست. نمونه چنین صحنه‌هایی را در آن زمان زیاد داشتیم که ایشان همیشه با همین پایمردی و استقامت به مصاف ضد انقلابیون می‌رفتند.» در کنار نبرد قاطع و قهرآمیز با تجزیه‌طلبان، محمد به راستی عامل به رأفت و برخورد برادرانه با مردم مستضعف کردستان بود. سردار سرتیپ "حاج سعید قاسمی" از خصایص مردمی محمد، خاطرات شیرینی به یاد دارد: «در همان شب‌های اول آزادسازی سنندج، که ضد انقلابیون شکست‌خورده با سلاح‌های سبک و نیمه‌سنگین از هر طرف به سوی مردم و نیروهای انقلاب شلیک می‌کردند و رفت و آمد در سطح معابر شهر تقریبا غیرممکن به‌نظر می‌رسید، به حاج‌آقا خبر دادن که در یکی از خانه‌های نزدیک پادگان، خانم بارداری هست که زمان وضع حمل او فرا رسیده. منتهی با توجه به عدم امنیت در سطح شهر، بردن او به بیمارستان غیرممکن است، شهید بروجردی، بلافاصله نشانی آن خانه را گرفت، تنها و بدون محافظ، سوار بر ماشین فرسوده به آن‌جا رفت و با کمک شوهر آن خانم، او را به بیمارستان سنندج منتقل کرد، تنها بعد از اطمینان خاطر از وضعیت این خانواده کُرد بود که از بیمارستان به پادگان برگشت.» ۸___همرزمان فرمانده کبیر اصولاً دلسوزی محمد نسبت به مردم کردستان حد و مرز نداشت، به آن‌ها از صمیم‌قلب احترام می‌گذاشت، جالب اینکه مردم کردستان نیز به او علاقمند شده و بردارانه دوستش داشتند، جاذبه محبت‌آمیز بروجردی آنقدر نیرومند بود که اطفال معصوم، به محض دیدن او به سویش می‌دویدند، با او بازی می‌کردند و او شاد و خندان دست‌نوازش بر سرشان می‌کشید. هم‌زمان، به کار گسترش سازمان رزم قوای سپاه می‌پرداخت، بسیاری از همین عناصر، بعدها جزو نخبه‌ترین فرماندهان یگان‌های رزمی سپاه،چه در کردستان و چه در سایر جبهه‌های ۸ سال دفاع مقدس ملت ایران شدند. از جمله شاگردان و برگزیدگان نامی این معلم کبیر در بین سرداران سپاه اسلام می‌توان به: - سردار شهید"حاج احمد متوسلیان"، فرمانده سپاه مریوان، بنیانگذار لشکر ۲۷ مکانیزه محمد رسول‌الله(ص) و فرمانده عملیات قرارگاه نصر. - سردار شهید "ناصر کاظمی"، فرمانده سپاه کردستان، نخستین فرمانده تیپ ویژه شهدا و فرمانده شهر پاوه. - سردار شهید "علی گنجی‌زاده"، دومین فرمانده تیپ شهدا - سردار شهید "حاج محمد‌ابراهیم همت"، فرمانده سپاه پاوه، دومین فرمانده لشکر ۲۷ مکانیزه محمدرسول‌الله(ص) و فرمانده سپاه ۱۱ قدر - سردار شهید "سعید گلاب"، مسئول آموزش عقیدتی سپاه منطقه ۷. - سردار شهید "صادق نوبخت"، فرمانده سپاه غرب کرخه. - سردار شهید "حاج علی‌اصغر اکبری"، فرمانده سپاه سردشت. - سردار شهید "ناصر صالحی"، فرمانده سپاه پاوه - سردار شهید "غلامعلی پیچک"، و "محسن حاج بابا". - سردار شهید "مختار تولی خانلو"، فرمانده سپاه باینگان - سردار شهید «علی فضل خانی»، مسئول یگان پدافند قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) اشاره کرد به دنبال جنایات فجیعی که نسبت به عناصر انقلاب و جهادگران بی‌دفاع در سطح کردستان به‌وقوع پیوست، به‌ویژه پس از سر بریدن پاسداران مجروح دران برگشتند» محمد، خود از جمله دلایل اصلی بازگشت از سوریه را، واهمه از غلتیدن به ورطه سیاست‌بازی‌ها و تزهای شبه مارکسیستی که در صفوف برخی گروه‌های مقاومت لبنانی‌ـ‌فلسطینی حاکم بود،ذکر می‌کرد https://eitaa.com/joinchat/2664956131C2aaad5f85f
زندگی نامه شهید محمد بروجردی ۹___تأسیس پیشمرگان کُرد مسلمان با اقدامات خائنانه دولت موقت و به‌ویژه به دستور هیأت "حسن نیت" لیبرال‌ها، کلیه مواضعی که وجب به وجب آن‌ها با نثار خون رشیدترین جوانان این مرز و بوم از چنگال پلید ضد انقلاب آزاد گشته بود، توسط "لیبرال دوله‌های موقت"، دو دستی تقدیم ضد انقلاب گردید. در این دوران سخت و مشقت‌بار، محمد نه تنها مأیوس نشد بلکه طرح تشکیل "سازمان پیشمرگان مسلمان کرد" را تدوین و به شورای عالی سپاه عرضه داشت. با وجود کارشکنی و مخالفت شدید لیبرالهای خائن، این طرح با هم‌فکری و همیاری پیگیر عناصر پیرو خط امام در شورای انقلاب، به‌ویژه شهید بزرگوار "آیت الله دکتر بهشتی" تصویب شد و مسئولیت تشکیل این سازمان نیز مستقیما به خود محمد محول گردید. محمد خود در یکی از جلسات توجیهی فرماندهان سپاه در غرب کشور با بیانی گرم و گیرا در این مورد گفته بود: «صف مردم کُرد، از صف ضد انقلاب جداست. این مردم مسلمانند، فطرتاً خواهان حکومت اسلامی‌اند، وقتی دست رحمت نظام بر سر آن‌ها گسترده شود، بدیهی است که سلاح بدست گرفته و با تمام قدرتشان، به مصداق کریمه " اشداء علی الکفار"، با تجزیه‌طلبان ملحد خواهند جنگید». استقبال مردم مؤمن و محروم کردستان از امر تسلیح و شرکت در مدافعین انقلاب آنقدر چشمگیر بود که موازنه قدرت را در منطقه به زیان گروهک‌های تجزیه‌طلب بر هم زد. ۱۰___مقابله با بعثیون با شروع تهاجم ارتش عراق به خاک میهن اسلامی در مهر ماه ۱۳۵۹، محمد به همراه تنی چند از همرزمانش، راهی "سر پل ذهاب" شد. در جریان محاصره این شهر، که می‌رفت تا منجر به اشغال آن توسط ارتش بعث شود، محمد و یارانش طی یک رشته نبردهای سخت و سهمگین پوزه لشگرهای تانک و کماندویی دشمن را به خاک مالیده و شهر را از خطر سقوط حتمی نجات دادند. در این نبرد نابرابر، محمد چندین‌بار تا پای شهادت پیش‌رفت و بالاخره هم از ناحیه دست جراحت سختی برداشت. آنچه در این دوران بر صعوبت کار محمد و همرزمانش در جبهه‌های غرب صد چندان می‌افزود، تسلط بلا منازع لیبرالیزم منحط و در رأس آن بنی صدر خائن، بر مقدارات جبهه و جنگ بود. سردار شهید "حاج همت" از تلخ‌کامی‌های فرزندان انقلاب بر اثر سیاست‌های مخرب لیبرال‌ها در ماه‌های آغازین جنگ، فراوان گفته‌ها داشت، از جمله اینکه: «در یک جلسه نظامی به اتفاق شهید بروجردی و سایر برادران سپاه غرب کشور، به بنی‌صدر گفتیم عراق چندان هم که وانمود می‌کنید، آسیب ناپذیر نیست. شما کافیست یک تیپ نیرو به ما بدهید تا ضربات خوبی به دشمن در جبهه غرب، در عمق شهرهایش وارد کنیم. پاسخ بنی‌صدر را هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم که گفته بود ما نیروهایمان را برای دفاع از جنوب لازم داریم. من حتی یک نفر هم در اختیار شما قرار نمی‌دهم!». این توجیه ریا‌کارانه سمبل لیبرالیزم در حالی بود که خط سازش در جنوب نیز کارنامه سیاهی از خود بر جای گذاشت. آری، در عرف لیبرالیزم منحط، رزم‌آوران مظلوم سپاه، مردانی همچون "محمد بروجردی"، عناصری فاقد مسئولیت و مخل مدیریت جنگ معرفی می‌شدند! پس از حذف لیبرال‌ها و باند خائن بنی‌صدر از مقدرات دستگاه اجرایی کشور، به‌دنبال اتخاذ یک رشته تدابیر دفاعی نوین، سردار رشید کردستان، در رأس گروهی از فرماندهان جنگ‌آزموده و زبده نبردهای غرب کشور، جهت تشکیل، سازمان‌دهی و کادربندی یگان‌های رزمی نیروی زمینی سپاه در جبهه‌های جنوب راهی خوزستان شد. از زمره این فرماندهان می‌توان به سرداران رشید "حاج احمد متوسلیان"، "حاج محمد ابراهیم همت"، "حاج عباس کریمی"، "رضا چراغی"، "محسن وزوایی"، "علیرضا ناهیدی"، "اکبر حاجی‌پور" و... اشاره کرد. علی‌رغم مسئولیت سنگین رهبری نبردهای غرب کشور، محمد لحظه‌ای از جبهه‌های جنوب غافل نبود، به‌ویژه در رابطه با تثبیت "فتح بستان" - نبرد طریق‌القدس – با اجرای دو رشته عملیات انحرافی، در حماسه شگرف "فتح المبین" - دوم فروردین ۱۳۶۱ – نقشی ارزنده و اساسی ایفا کرد. ۱۱____مرد خستگی‌ناپذیر یکی از همرزمانش در باب استقامت و پایمردی محمد در بحبوحه نبرد عملیات "مطلع‌الفجر" روایت می‌کند: «در این عملیات ما و سایر فرماندهان ارتش و سپاه به اتفاق ایشان روی یکی از ارتفاعات "تنگ کورک" مستقر شده بودیم. در شرایطی که حتی آب برای وضو گرفتن هم در دسترس نبود... ایشان در آن شرایط دشوار و گرمای نفس‌بُر، یازده شبانه‌روز پلک بر هم نزد، کنار ما ماند و نبرد را رهبری کرد. روزهای آخر ما و فرماندهان ارتش حتی با التماس، مصرانه از او خواستیم برود کمی استراحت کند، اما قبول نکرد.» سردار سرتیپ "قاسمی"، نیز این‌گونه گواهی می‌دهد: «معمولا استراحت‌های حاج‌آقا در جاده‌ها و بین راه بود. https://eitaa.com/joinchat/2664956131C2aaad5f85f
زندگی نامه شهید محمد بروجردی ۱۲_____منش محمد بروجردی در وصف خصایل اخلاقی محمد، همین بس که عموم مردم کردستان لقب "مسیح کردستان" را به او پیشکش کرده اند. محمد، علی‌رغم موقعیت درخشان و برجسته‌ای که در بین فرماندهان عالی‌رتبه نیروهای مسلح انقلاب اعم از ارتش و سپاه داشت، چنان کف نفس و تواضعی از خود بروز می‌داد که در بین تمامی رزم‌آوران جبهه‌های غرب و جنوب، اخلاص او زبانزد خاص و عام شده بود. با توجه به اینکه فرماندهی عالی جنگ در جبهه‌های شمال غرب و غرب کشور را برعهده داشت، بارها مخبرین جراید و اکیپ‌های گزارشی رادیو برای مصاحبه به سراغش می‌رفتند اما هر بار دست خالی برگشتند. چرا که مسیح کردستان، همواره از دوربین‌های تلویزیونی و میکروفون‌ها گریزان بود، یکی از دوستانش در این باره می‌گوید: «سعی داشت گمنام باشد، سعی می‌کرد وجودش در جامعه مطرح نشود، معتقد بود که تمام اجر یک کار، در گمنامی عامل آن است. سخت اصرار داشت بر این گمنامی، یک‌بار که اکیپ فیلمبرداری تلویزیون غافلگیرانه از او فیلمبرداری کرد، مصرانه مانع از ادامه کارشان شد، می‌گفت: از من فیلمبرداری می‌کنید؟ بروید استغفار کنید... شما باید بروید از این بچه رزمنده‌ها که دارند می‌جنگند فیلم بگیرید...» سردار سرتیپ "قاسمی" نیز از عشق و ارادت عمیق محمد به فرزندان معنوی حضرت امام این‌گونه یاد می‌کند: «حاج‌آقا همیشه رسم داشتند که با بچه بسیجی‌ها حشر و نشر داشته باشند، با تمامی تنگی وقت و مسئولیت‌های سنگین که به‌عنوان فرمانده منطقه ۷ سپاه کشور داشتند، از کم‌ترین فرصت‌ها، برای رسیدگی به معضلات بسیجی‌ها استفاده می‌کردند. در برخورد با نیروها، مصداق عینی "رحماء بینهم" بودند، درهر عملیات هم مثل یک نیروی ساده، دوش به دوش بسیجی‌ها می‌جنگید و پیشروی می‌کرد، برای همین هم بچه‌ها عاشق او بودند، اما خدا شاهد است که این مرد، از این همه عشق و ارادت، سر سوزنی دچار عجب و غرور نشد». از دیگر مسائلی که محمد به‌شدت نسبت به آن پای‌بندی نشان می‌داد، رسیدگی و ملاقات با خانواده‌های شهدا و جانبازان بود، محبت و علاقه‌اش به یتیمان شهدا حد و حصری نداشت. بارها با لحنی مؤکد گفته بود: «خدا ما را به‌واسطه همین شهید داده‌ها( خانواده شهداء) امتحان می‌کند، مبادا با غفلت از آن‌ها، سختی و عذاب خدا را برای خودمان بخریم!». با گسترش دامنه فعالیت قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) در غرب، محمد ضرورت تشکیل یک یگان رزمی ویژه، جهت جنگ‌های غرب کشور را احساس نمود. بر حسب همین ضرورت نیز، او سازمان‌دهی، آموزش و کادربندی «"تیپ ویژه شهدا" را در دستور کار خود قرار داد. مسئولیت فرماندهی این تیپ را نیز به سردار شهید "ناصر کاظمی" محول کرد. حضور مستقیم او در تمامی مراحل نبرد تا به آن حد ملموس بود که به گفته سردار شهید "حاج همت": «در جریان پاکسازی محور بانه – سردشت؛ بعضی از برادران ما به شهید کاظمی گفته بودند، شما به بروجردی بگویید اینقدر جلو نیاید؛ احتیاجی به آمدن ایشان نیست. ما خودمان می‌رویم، شهید کاظمی، چندین‌بار درخواست بچه‌ها را با بروجردی مطرح کرد اما هر بار ایشان چیزی نمی‌گفت، نهایتا در برابر اصرار مؤکد شهید کاظمی گفته بود: اگر بنابر ولایت است، من بر شما ولایت دارم، اینقدر از حد خودتان خارج نشوید!.» "سرتیپ شهید آبشناسان" که خود در چندین نبرد دوشادوش محمد جنگیده بود، درباره روحیه معنوی او در میادین رزم گفته بود: «در عملیات، دائم زیر لب با خودش زمزمه می‌کرد و نام خدا را بر زبان می‌آورد، چه در موقع سختی‌ها و چه در حین پیروزی، زبانش جز به شکر به درگاه خداوند نچرخید، واقعا ایشان مظهر توکل بودند.» همسر شهید، از یکی از آخرین دیدارهایش با محمد می‌گوید: «به ایشان گفتم چهار سال است که در این منطقه هستیم، انشاءالله بعد از ختم جنگ به تهران برمی‌گردیم یا نه؟!. در جوابم گفتند: به‌خاطر نیاز شدید این منطقه، تصمیم گرفته‌ام در کردستان بمانم، کاری هم به ختم جنگ ندارم، گفتم: پس لابد باخبر شهادت شما به تهران بر می‌گردیم؟! خندید و چیزی نگفت.» https://eitaa.com/joinchat/2664956131C2aaad5f85f
زندگی نامه شهید محمد بروجردی ۱۳__ماجرای شنیدنی شهادت محمد بروجردی شهید بروجردی در اصل فرمانده تیپ شهدای کردستان بود. جلسه‌ای پیش آمد در ارومیه ساعت ده صبح. تیپ در مهاباد بود. یک ساختمانی هم بین ارومیه و مهاباد وجود داشت در حاشیه جاده که مخروبه هم بود. قرار شد آنجا را ببنند و برای یکی از قرارگاه ها از آن استفاده کنند. شهید بروجردی نه محافظ قبول می‌کرد و نه راننده به همین دلیل با یکی از دوستانش رفت که با هم رانندگی کنند. ما اصرار می‌کردیم که گفتند باید محافظ داشته باشی و راننده ولی قبول نمی کرد. اما گفت: اگر می‌خواهید دائم یکی با من باشه اشکال نداره. یکی از دوستان که مرید شهید بروجردی هم بود همراهش شد. این آدم سعی می‌کرد یک لحظه از ایشان دور نشود. حتی می‌گفت: وقتی آقای بروجردی دستشویی هم می رود من جلوی در می‌ایستم که اگر شهید شد منم شهید شوم آنها راه افتادند بروند جلسه که یکی از بچه ها می‌گوید سر راه برویم آن ساختمان را هم ببنیم که ایشان موافقت می کند این بین ماجرایی را تعریف می‌کنم که جالب است: یکی از پاسدارها که از بچه های تیپ بوده یک شب می‌آید پیش شهید بروجردی و می گوید حاج آقا مطلبی دارم می‌خواهم خصوصی با شما صحبت کنم. محمد می‌گوید: ببخشید من الان جلسه دارم اگر اجازه بدید یک وقت دیگر. آن جوان می‌رود و حدود ده روز بعد دوباره می‌آید و درخواست صحبت می‌کند. شهید بروجردی که در حال رفتن به عملیات بوده دوباره عذر خواهی می‌کند و صحبت را موکول می‌کند به زمانی دیگر. این جوان برای دفعه سوم زمانی می‌آید که همان صبح رفتن به جلسه ارومیه بوده. شهید بروجردی این بار می‌ماند چه کند تا اینکه به آقای منصوری هماهنگ کننده تیپ می گوید: ایشان را هم سوار ماشین کن من در مسیر با او صحبت کنم ببینم چکار دارد. به ساختمان که می‌رسند پیاده می‌شوند و شهید بروجردی ساعتش را نگاه می‌کند می‌بیند نیم ساعت تا شروع جلسه بیشتر نمانده. به حاج داوود راننده‌اش می‌گوید تو برو به جلسه برس تا من بیام. ایشان خیلی مقید به قول هایی بود که می داد. محمد گفت: تو برو من با تاخیر می‌آیم. شما بری جلسه شروع می‌شود. حاج داوود می‌گوید: تو رو خدا با من شوخی نکن! من یک قدم هم نمی‌روم بدون شما. من تو را می رسانم. شهید بروجردی اصرار می کند که شما برو من با این آقا صحبت می‌کنم و ساختمان را می بینم و خودم را می رسانم. هر چه حاج داوود اصرار می‌کند فایده ندارد و می‌رود. آقای منصوری هم که مانده بوده می‌گوید برادر بروجردی این جاده خطرناک است، ممکنه مین داشته باشد. من می‌رم نگاه می کنم اگر خبری نبود شما را صدا می‌کنم. شهید بروجردی قبول می‌کند. در این فرصت هم آن جوان می‌آید راز مگویش را بگوید. آقای منصوری از دور اشاره می‌کند که بیایید. شهید بروجردی می‌نشیند پشت فرمان و آن جوان هم کنار دستش می‌روند روی مین و شهید می‌شوند. حکمتی است واقعا در آن حاج داوود می‌گفت: همین که رسیدم ارومیه دلم شور افتاد. تلفن زدم که به حاجی بگویید من رسیدم. همانجا متوجه می‌شود ایشان شهید شده ما سریع خودمان را رساندیم بیمارستان و ایشان را هم آوردند اما دیگر کار از کار گذشته بود و محمد بروجردی شهید شد! https://eitaa.com/joinchat/2664956131C2aaad5f85f