eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
459 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
«» روایت داستانی زندگی شهید 📝 نویسنده: ناشر حماسه یاران قطع رقعی ۲۸۵ صفحه شهیدی خوش صدا، دین دار؛ باکرامت و باصفا از دیار جنوب، اهل تنگ ارم استان بوشهر 🌹 مسافر انارستان، قصه‌ی جوانی است به نام عبدالنبی که در خانواده‌ای دیندار ، در یکی از روستاهای دورافتاده‌ی برازجان به نام انارستان متولد می‌شود. «مسافر انارستان» 📌 جهان‌بخش، دیلمی زیر سیمان پایین قبر انداخت و آن را بلند کرد. همین باعث شد که چشمش به حفره ای بیفتد. سرش را نزدیک برد و دید سه سنگِ لحد فرو رفته. سرش را که پایین تر برد. یک آن بوی خوش عطری وارد مشامش شد. کریم را صدا زد: _ کریم بیا ببین. کریم و حسین هر دو آمدند جلو و آن ها هم متوجه آن عطر خوش شدند. هر سه ماندند چه کنند. عبدالکریم داشت با خودش فکر میکرد وقتی جنازه عبدالنبی را آوردند. این بوی عطر را نداشت... 📌 این کتاب بر اساس خاطرات خانواده، دوستان، هم‌رزمان شهید به رشته تحریر در آمده است 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
خاطرات شهید سلیمانی 🇮🇷 📚 کتاب « » 💠 گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 📝 خاطرات مردی که اشرار جنوب شرق را سربه‌راه کرد، نظامیان آمریکایی را از عراق بیرون انداخت، سوی چشم‌های مش‌غزاله پیرزن هشتاد ساله قنات ملکی شد و باباپنجعلی پایتخت را از چنگ داعش نجات داد. 🔻 خاطراتی ناب و کمتر بازنشر شده از سردار دلها را در سلیمانی عزیز ۲ بخوانید. 🔻 این کتاب ادامه‌ای جذاب بر کتاب پرفروش می‌باشد که در آذرماه ۱۴۰۱ توسط در ۲۷۲ صفحه چاپ و راهی بازار نشر شده است. 📃 💠 ایستاده بود روی تپه که یک‌باره دیدیم ماشین انتحاری داعش با سرعت دارد می‌آید سمتمان. دل‌شوره افتاد به جانم؛ می‌ترسیدم برای حاج قاسم اتفاقی بیفتد. هرکس با هرچیزی داشت، سمت ماشین نشانه می‌رفت. هرچه زدند، نخورد. ماشین داشت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. قلبم تندتند می‌زد. انتحاری رسیده بود به صد متری خاکریز...
«» روایت داستانی زندگی شهید 📝 نویسنده: ناشر حماسه یاران قطع رقعی ۲۸۵ صفحه شهیدی خوش صدا، دین دار؛ باکرامت و باصفا از دیار جنوب، اهل تنگ ارم استان بوشهر 🌹 مسافر انارستان، قصه‌ی جوانی است به نام عبدالنبی که در خانواده‌ای دیندار ، در یکی از روستاهای دورافتاده‌ی برازجان به نام انارستان متولد می‌شود. «مسافر انارستان» 📌 جهان‌بخش، دیلمی زیر سیمان پایین قبر انداخت و آن را بلند کرد. همین باعث شد که چشمش به حفره ای بیفتد. سرش را نزدیک برد و دید سه سنگِ لحد فرو رفته. سرش را که پایین تر برد. یک آن بوی خوش عطری وارد مشامش شد. کریم را صدا زد: _ کریم بیا ببین. کریم و حسین هر دو آمدند جلو و آن ها هم متوجه آن عطر خوش شدند. هر سه ماندند چه کنند. عبدالکریم داشت با خودش فکر میکرد وقتی جنازه عبدالنبی را آوردند. این بوی عطر را نداشت... 📌 این کتاب بر اساس خاطرات خانواده، دوستان، هم‌رزمان شهید به رشته تحریر در آمده است 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
📚 حضرت حجت 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال کتابسرای فانوس شب 👇 ‌ https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
«؟» روایت زندگی دانشمند از کلام همسر ✅ تعداد صفحات: ۲۵۶ صفحه ✅ قطع رقعی 🌹 در این کتاب از مردی خواهید خواند که گمنام و بی‌ادعا در مسیر علم و اعتلای دانش هسته‌ای تلاش کرد، مردی که خواب راحت را از چشمان ترامپ و نتانیاهو گرفت. 📝 گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد، پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ نتانیاهو توئیت زدو برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «» در گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید...؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
«» روایت داستانی زندگی شهید 📝 نویسنده: ناشر حماسه یاران قطع رقعی ۲۸۵ صفحه شهیدی خوش صدا، دین دار؛ باکرامت و باصفا از دیار جنوب، اهل تنگ ارم استان بوشهر 🌹 مسافر انارستان، قصه‌ی جوانی است به نام عبدالنبی که در خانواده‌ای دیندار ، در یکی از روستاهای دورافتاده‌ی برازجان به نام انارستان متولد می‌شود. «مسافر انارستان» 📌 جهان‌بخش، دیلمی زیر سیمان پایین قبر انداخت و آن را بلند کرد. همین باعث شد که چشمش به حفره ای بیفتد. سرش را نزدیک برد و دید سه سنگِ لحد فرو رفته. سرش را که پایین تر برد. یک آن بوی خوش عطری وارد مشامش شد. کریم را صدا زد: _ کریم بیا ببین. کریم و حسین هر دو آمدند جلو و آن ها هم متوجه آن عطر خوش شدند. هر سه ماندند چه کنند. عبدالکریم داشت با خودش فکر میکرد وقتی جنازه عبدالنبی را آوردند. این بوی عطر را نداشت... 📌 این کتاب بر اساس خاطرات خانواده، دوستان، هم‌رزمان شهید به رشته تحریر در آمده است 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
«؟» روایت زندگی دانشمند از کلام همسر ✅ تعداد صفحات: ۲۵۶ صفحه ✅ قطع رقعی 🌹 در این کتاب از مردی خواهید خواند که گمنام و بی‌ادعا در مسیر علم و اعتلای دانش هسته‌ای تلاش کرد، مردی که خواب راحت را از چشمان ترامپ و نتانیاهو گرفت. 📝 گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد، پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ نتانیاهو توئیت زدو برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «» در گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید...؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
«؟» روایت زندگی دانشمند از کلام همسر ✅ تعداد صفحات: ۲۵۶ صفحه ✅ قطع رقعی 🌹 در این کتاب از مردی خواهید خواند که گمنام و بی‌ادعا در مسیر علم و اعتلای دانش هسته‌ای تلاش کرد، مردی که خواب راحت را از چشمان ترامپ و نتانیاهو گرفت. 📝 گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد، پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ نتانیاهو توئیت زدو برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «» در گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید...؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
💠 آیت‌الله بهجت مثل دریاست... ✂️ بعد از مرگ مادرش، حرم حضرت معصومه شد تنها پناهگاه کمال. هر روز عصر از تمام شدن کلاس‌ها می‌رفت، حرم حضرت معصومه. گاهی توی حیاط می‌ایستاد و گاهی جلوی در. گاهی زانو می‌زد کنار ضریح، جایی که معروف است به پایین پا. سرش را تکیه می‌داد به ضریح. اشک‌ها روی صورتش سُر می‌خوردند و می‌ریختند روی پیراهنش. زیرِ لب چیزهایی به فرانسه می‌گفت، اشعار فارسی می‌خواند و نوحه‌های عربی. بعضی روزها می‌رفت مسجد فاطمیه نمازش را به امامت آیت‌الله بهجت می‌خواند. سیدرسول می‌خندید: «کمال! آقای بهجت رو دوست داشتی‌ها!» کمال جواب داد: «کاش زودتر دیده بودم‌شون! به هر کدوم از این علما که نگاه می‌کنم، تصویر یه چیز دیگه تو ذهنم زنده می‌شه. عکس‌های علامه طباطبایی رو که می‌بینم، یاد کوه می‌افتم؛ محکم و قوی. می‌شه بهش تکیه کنی؛ آیت‌الله بهجت مثل دریاست. می‌شه توی اون غرق بشی از بس لطیفه.» 🆔جهت سفارش کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال کتابسرای فانوس شب 👇 ‌ https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
⭕️ نگرانی مبادا در راه بگذاردتان تا کوی ذوالفقاری راه زیاد است کلاه لبه دارت را روی صورتت می‌کشی و برای لحظه ای چشمهایت را میبندی. ساعت از یازده گذشته و آفتابِ تیز توی صورتت می‌خورد. _ عراقیا با ماشین از رودخونه رد شدن مُ خودم ماشینا به دیدم، جای چرخشون هنوز روی خاک تازه بود. و وقتی از او پرسیدی چرا این قدر نفس نفس میزند؟ بریده بریده گفته بود: _ می‌خواستُم عِراقيا نفهمن صدای موتور تریل زیادن با دوچرخه اومدم.» باد در گوشهایت می پیچد. چقدر دلت می‌خواست بروی کنار اروند و کمی بنشینی شنای بچه‌ها را تماشاکنی و به «سلام» جناب سروان های اهالی جواب بدهی بعد هم از بازار ماهی فروش‌ها دو تا ماهی صبور بگیری و ببری خانه. احساس می‌کنی صدای هواپیما می‌آید چشمهایت را باز میکنی و به آسمان خیره میشوی. نفست را حبس می‌کنی، چیزی نمیبینی با خودت می‌گویی: _ جناب بنی صدر که نمی‌خواد مملکتش رو به باد بده. حتما یه چیزی می‌دونه که به ارتش آماده باش نمیده و باز چشمهایت را می‌بندی. در راه تعداد زیادی از مردم را میبینی که با هرچه دارند و ندارند به طرف رود می‌روند. ✂️ برشی از کتاب دریاقلی 🆔جهت سفارش کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠بافانوس شب کتابخون شو👇👇 ‌ https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
«؟» روایت زندگی دانشمند از کلام همسر ✅ تعداد صفحات: ۲۵۶ صفحه ✅ قطع رقعی 🌹 در این کتاب از مردی خواهید خواند که گمنام و بی‌ادعا در مسیر علم و اعتلای دانش هسته‌ای تلاش کرد، مردی که خواب راحت را از چشمان ترامپ و نتانیاهو گرفت. 📝 گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد، پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ نتانیاهو توئیت زدو برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «» در گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید...؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
«؟» روایت زندگی دانشمند از کلام همسر ✅ تعداد صفحات: ۲۵۶ صفحه ✅ قطع رقعی 🌹 در این کتاب از مردی خواهید خواند که گمنام و بی‌ادعا در مسیر علم و اعتلای دانش هسته‌ای تلاش کرد، مردی که خواب راحت را از چشمان ترامپ و نتانیاهو گرفت. 📝 گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد، پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ نتانیاهو توئیت زدو برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «» در گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید...؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7