1_7862167932 (1).pdf
3.18M
📘 کتاب بسیار زیبا و خواندنی
#خاطرات_مبارزان_انقلابی_ارتش
✅ جلد دوم از دوم
❤️ارتش قهرمان جمهوری اسلامی ایران
🌹تقدیم به ارتشیان دلاور ایران زمین
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #فیلم_کوتاه
🔹یک کودک فلسطینی زیر آوار گیر افتاده و در انتظار کمکه. چه صحنه دلخراشی😢
🔺فقط به این فکر کنید که تعداد زیادی از اونها هرگز کشف نشدن و یا غیرقابل دسترس هستن! حتی تصور کردنش هم سخته که چگونه به آرامی، تنها و در تاریکی میمیرند😭
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
91-fa-ghaze-dar-atasho-khoon.pdf
1.22M
📗کتاب
#غزه_در_آتش_و_خون
گزارش تكان دهنده سازمان ملل از زندگي طاقت فرساي مردم غزه؛ آتش بس مشروط؛ تهديدگردان؛ بخش اول را در اينجا بخوانيد؛ تحقيق تركيه در مورد جنگ غزه؛ حقايقي را درمورد غزه و جنگ اسراييل؛ هيات تحقيق در مورد جنايات جنگي غره؛ هولوكاست غزه؛ ممنوعيت ورود مواد غذايي و وسايل مورد نياز به غزه؛ حكام كشورهاي عربي در مورد غزه شرمسار باشند؛ سخنان مقام معظم رهبري در مورد حمله وحشيانه به غزه؛ روايت كارتر از آغاز جنگ غزه؛ ايالات متحده و پيشنهاد آنان
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
کتاب
یا زهرا
خاطرات و زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
شهید تورجی زاده مداحی دلسوخته، رزمنده ای شجاع و فرمانده ای مخلص و محب واقعی حضرت زهرا سلام الله علیها که نحوه شهادت عجیبی داشت !!!
👇👇
کتاب یازهرا.pdf
2.81M
📗 کتاب
#یا_زهرا
خاطرات و زندگینامه شهـــــــ❤️ـــــــید محمدرضا تورجی زاده
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روز میفهمیم دنیا همه ش فانی بود،
کل من علیها فان...
اما اون روز، شبه.
شب اول قبر....
❤️خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار❤️
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
کتاب
« یا زهرا»
خاطرات و زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده
شهید تورجی زاده مداحی دلسوخته، رزمنده ای شجاع و فرمانده ای مخلص و محب واقعی حضرت زهرا سلام الله علیها که نحوه شهادت عجیبی داشت !!!
👇👇
کتاب یازهرا.pdf
2.81M
کتاب
#یا_زهرا
خاطرات و زندگینامه شهید محمدرضا تورجی زاده 🌷
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
🎥 #مستند
#خنجر_و_شقایق
📛 پیرامون جنایت و نسلکشی مسلمانان در بوسنی و هرزگوین
....که توسط شهید آوینی روایت شده و با حضور سردار قاسمی و نادرطالب زاده در بوسنی فیلمبرداری شده است.
🎞 مستندی کم نظیر از آثار شهید آوینی🌷
👇👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #مستند
#خنجر_و_شقایق
🔴 جنایات و نسلکشی مسلمانان در بوسنی هرزه گوین
قسمت: اول
⚪️ اثر مشترک: شهید سید مرتضی آوینی و زندهیاد نادر طالب زاده
💠 اگر ماجرای #بوسنی را نفهمی، #غزه را هم نخواهی فهمید...
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
29.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #مستند
« همرزم »
روایت دلاوریهای مدافعان حرم فاطمیون و مدافعان سلامت
🌺پخش بمناسبت سالروز ولادت بزرگ پرچمدار نهضت عاشورا حضرت زینب س، روز پرستار
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
کتاب سید مقاومت.pdf
3.66M
📕 کتاب
#سید_مقاومت
۷۲ خاطره از سیدِ عزیزِ حزب الله، شهیــــ❤️ـــــد #سید_حسن_نصرالله
🌹بمناسبت چهلمین روز شهادت سید مقاومت
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
Tanha-Miyane-daesh-www.Ziaossalehin.ir-1399.pdf
1.07M
📗 کتاب (رمان)
#تنها_میان_داعش
اثر فاطمه ولی نژاد 📝
برگرفته از حوادث واقعی در سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق در قالب داستانی عاشقانه
📚🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا_تلگرام
(خادم و مدیر کانال: الف _جاهد)
@ketab_film_defaa_mogaddas
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
🇮🇷 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس، ایتا-تلگرام
@ketab_film_defaa_mogaddas
☑️رمان امنیتی #ضاحیه ☑️
🔻قسمت اول🔻
فصل اول
«علیهان - باکو»
کولهام را روی دوشم جا به جا میکنم. حدود شش ساعتی میشود که همراه با این کوله در حال پیادهروی هستم. نگاهی به ساعت مچیام میاندازم که نزدیک شدن به غروب را به من گوش زد میکند. کمر درد اجازهی راه رفتن بیش از این را به من نمیدهد و به ناچار روی یکی از نیمکتهای کنار خیابان مینشینم.
آبی آسمان کم کم به نارنجی متمایل میشود و ترافیک خیابانهای باکو نیز همزمان با فرا رسیدن تاریکی هوا هر لحظه بیشتر از قبل میشود. به سنگ فرش پیادهروها نگاه میاندازم و آدمهایی که در حال رد شدن از کنارم هستند را میپایم. انتظار دیگر به خسته کنندهترین احساسی که میتوانم داشته باشم تبدیل شده و بعد از پنج ساعت تغییرهای مکرر قرار ملاقات دیگر انگیزهای برای ادامه دادن به این موش و گربه بازی ندارم.
سرم را به لبهی نیمکت بند میکنم و چشمهایم را میبندم تا شاید اینگونه کمی از انرژی رفتهام را بازیابم که ناگهان صدای زنگ تلفن عمومی به گوشم میخورد. نگاهی به سمت باجه تلفن میاندازم و بلافاصله از روی نیمکت بلند میشوم و به سمتش میروم. انگشتانم را روی گوشی بند میکنم و منتظر میشوم تا آن کسی که پشت خط است، صحبت کند. همان صدای دیجیتالی و غیر طبیعی که تا به حال با من هم کلام شده میگوید:
-گوشی و مابقی وسایلت رو بزار توی کولهات و بزارشون روی همون نیمکت و برو داخل موزه کتابهای مینیمال.
نفس کوتاهی میکشم تا به این تعداد تغییر آدرسهای پی در پی اعتراض کنم؛ اما تلفن قطع میشود. با حرص گوشی تلفن را میکوبم و به سمت نیمکت میروم و کولهام را روی آن میگذارم. سپس نگاهی به دور و اطرافم میاندازم و متوجه یک نمای سنگی و درب زیبایی که در وسط آن قرار گرفته میشوم. ورودی موزه رایگان است، پس نیازی به تهیهی بلیط ندارم و میتوانم به راحتی واردش شوم. داخل مجموعه پر شده از ویترینهای چوبی که با شیشههای ضخیم از محتویات درون آن محافظت میشود. کتابهای مینیمال و کوچکی که سایز برخی از آنها به اندازهی دو بند انگشت است، نظرم را به خودش جلب میکند. یک خانم راهنما به محض ورودم به داخل موزه به سمتم میآید و با اشتیاقی وصف ناپذیر شروع به توضیح در رابطه با کتابها میکند:
-خیلی خوشحالیم که موزه ما رو برای بازدید انتخاب کردید. اینجا میتونید کتاب با هر موضوعی رو توی سایز کوچک پیدا کنید. اون طبقه مخصوص کتابهای دست نویس ما هستند و این یکی هم برای کتابهای مذهبی کنار گذاشتیم... نگاه به اون انجیل کوچک بکنید لطفا...
بیرغبت به سمت طبقهای که اشاره میکند نگاه میکنم و کتاب کوچکی با جلد قرمز چرمی را میبینم که روی آن طرح صلیب کشیده شده است. خانومی که با جدیت و هیجان در حال توضیح دادن انواع کتابهای جمع آوری شده در داخل قفسه است، ناگهان و با حرکتی پیشبینی نشده خودش را به من نزدیک میکند و تکه کاغذی به دستم میدهد. سپس با صدای بلند میگوید:
-میتونید از قفسههای اون سمت هم بازدید کنید، اونجا کتابهای علمی و فرهنگی رو به نمایش گذاشتیم. سپس طوری که انگار هیچ اتفاق خاصی نیافته به سمت مرد دیگری میرود که وارد موزه شده و همان دیالوگهایی که چند لحظهی پیش به من گفته بود را برایش تکرار میکند.
بیتوجه به رفتارش به تکه کاغذی که در کف دستم قرار گرفته نگاه میکنم که روی آن به زبان فارسی نوشته شده:
-در پشتی موزه، ماشین مشکی رنگ!
چرخ کوتاهی در موزه میزنم و سپس از در پشتی خارج میشوم. فضای بیرون موزه همچنان خاص و چشم نواز است؛ اما من به قدری مضطرب هستم که نمیتوانم چیزی غیر از آن ماشین مشکی رنگ را ببینم. فورا به سمتش میروم و روی صندلی عقب مینشینم.
مردی با موهای کوتاه و زرد رنگ پشت فرمان است. از زیر کاپشن چرمی بهارهاش تیشرت سفید رنگی را به تن کرده و عینک گردی به چشم دارد. یک خانم نیز کنارش نشسته که موهایش را از پشت بسته و با کت و شلوار زنانهای که به تن کرده حالتی رسمی به خود گرفته است.
کمرم را به پشتی صندلی عقب تکیه میدهم:
-اگه کارتون با وسایلم تموم شده برش گردونید.
زنی که کنار راننده است بیتوجه به حرفی که زدهام با حرکت دست از راننده میخواهد تا حرکت کند. لبهایم را با حرص به هم فشار میدهم و از شیشهی دودی عقب به بیرون نگاه میکنم. به رفت و آمدهای معمولی در خیابان منتهی موزه، به سنگ فرشهای چشم نواز و خانههای سنتی این منطقه، به مردمی که بدون هیچ استرس و اضطرابی آزادانه زندگی میکنند. در میان افکارم غرق هستم که ناگهان صدای زن در گوشم پخش میشود:
-نمیخوای در مورد اطلاعاتی که درون هارد بود توضیح بدی؟
نفس کوتاهی میکشم و طوری که بخواهم ناراحتیام را از رفتار آنها نشان دهم، خشک و کوتاه میگویم:
-همون چیزی که دنبالشید، جدیدترین اطلاعات مرتبط با پیجرهای لبنانی که اخیراً توسط حزب الله خریداری شده.
ادامه دارد...