#خاتون_و_قوماندان
🌹🌹در کنار جمع گرم خانوادگی یک کتاب خانواده می تواند این جمع را گرم تر کند.
شبهای بهاری خانواده را با « خاتون و قوماندان» بگذرانید.🌹🌹
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
👌 با ۱۰ درصد تخفیف
May 11
🔴 گزیده ای از کتاب#خاتون_و_قوماندان
مردادماه سال ۷۹ بود. من وارد نوزدهسالگی شده بودم. یک روز مامانِ عالیه، یکی از همسایهها با عکسی سهدرچهار به خانه ما آمد. گفت: «برادرم سیدامیر دوستی دارد که این عکسش است. در سپاه حضرت رسول کار میکند. آدم خوبی است. خیلی مؤمن است، اما پولی ندارد. به فکر پول درآوردن هم نیست. چون آدم خوب و باایمانی است، دوستانش دارند برایش آستین بالا میزنند».
قرار شد که مادرم با پدرم صحبت کند. سه روز بعد دوباره آمد و گفت: «برای دوست برادرم کار عاجل پیش آمد و رفت مأموریت؛ اما سپردیم زودتر بیاید. الان ایران نیست. رفته است افغانستان. قرار است وقتی بیاید در اولین فرصت خودش را هم بیاوریم».
عکس، دست ما ماند. آن زمان جنگ طالبان هم بود. همان زمان بابو هم یک خواستگار روحانی از اقوام خانم کوچکش آورده بود. بابو دو تا زن داشت. خانم بزرگ که بیبی بود و خانم کوچک که ما خالهبیبی صدایش میکردیم. پدرم گفت: نه. دخترعموی مادرم هم یک خواستگار فرستاده بود که امتیازات ویژهای داشت. تک پسر بود و وضع مالیاش هم بهتر از بقیه بود. پدرم باز گفت: نه!
پدرم وقتی عکس را دید، ابرویی بالا انداخت و گفت: «من دخترم را به این آدم میدهم!» این حرف پدرم از عجایب خلقت بود: این که به یک عکس اعتماد کند، بدون اینکه از پدر و مادر و کسب و کار این آدم بپرسد. من هم عکس را پیش خودم نگه داشتم و منتظر بودم که امروز و فردا بیایند و صاحب عکس را هم با خودشان بیاورند.
ادامه.........👇
.........امروز و فردا و امروز و فردا شد پنج ماه! مامان عالیه رفت و با اینکه همسایه بودیم دیگر گپی نشد. خودم را با کلاس امداد و آرایشگری سرگرم میکردم، اما درونم آرام و قرار نبود. در این مدتِ پنج ماه، دو سه نفر از کلاس آرایشگریمان عقد کردند. من بعد از هر عقدکنان، عکس را در دستم میگرفتم و گله میکردم. برایم مسجّل بود که این آدم، همسر آینده من خواهد بود. اصلاً هم به ذهنم نمیآمد که ممکن است او مرا نپسندد! یا من او را نخواهم.
بعد از پنج ماه، مامان عالیه آمد که «این آقا از سفر برگشته و اگر اجازه بدهید میخواهیم بیاییم دخترطلب». پدرم اجازه داد.
خانه ما دو طبقه بود. دو اتاق بالا داشت، دو اتاق هم پایین. از حیاط با دو پله میرفتیم به اتاقهای پایین و با ده دوازده تا پله به اتاقهای بالا میرسیدیم. یک سالنمانند هم داشت. برنامه ما موقع ورود خواستگاران این بود که به اتاق پایین برویم، برقها را خاموش کنیم و پشت پنجره صف بکشیم تا بتوانیم خواستگار را ببینیم. صاحب عکس داشت میآمد و من در برزخی بودم که آیا امشب به خیر ختم خواهد شد یا قسمت، چیز دیگری است.
وارد شدند. پدر عالیه، سیدامیر، آقای احمدی و بعد صاحب عکس. خیلی سنگین قدم برمیداشت. سرش هم پایین بود. نه گل و نه شیرینی. چیزی دستش نبود. ناراحت شدم که بعد از پنج ماه وعده کردن، آمده و دریغ از یک شاخه گل یا یک جعبه شیرینی. صحنه ورودش در ذهنم آهسته شده بود. حس کردم چقدر بچهام اگر قرار باشد زن این آدم بشوم. پختگی و ابهتش حتی به چشم خواهرهای من هم آمده بود.
✨✨✨فروش در سایت آنی نو👇:
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
🌹با ۱۰ درصد تخفیف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در اهمیت کتاب #خاتون_و_قوماندان علاوه بر متن تقریظ خاصش توسط رهبر انقلاب اسلامی، رونمایی از این کتاب هم در مشهد و هم در #نمایشگاه_کتاب توسط #سردار_مقاومت سردار قاآنی انجام شده😍
این کتاب و روایت درونش آنقدر بااهمیت هست که این میزان توجه رو به خودش جذب کرده و در نوع خودش کم نظیر هست.
این کتاب و روایت درونش جذاب و خواندنی است.
شما هم میتونید از طریق لینک زیر با تخفیف 10% تهیهش کنید👇
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
افراد، سازمانها و ادارات برای تعداد بالا هم با مدیریت بخش کتاب مجموعه بدون سانسور ارتباط برقرار کنید👇
@admin_modiriyat
ارسال با پست پیشتاز هست.
🔴 گزیده ای از کتاب#خاتون_و_قوماندان
اگر خانه بود، از پای کامپیوتر تکان نمیخورد. با دوستانش در کشورهای دیگر صحبت میکرد. جنگ سوریه سوژۀ صحبتهایشان بود. فهمیدم هوای جهاد به سرش خورده. اما کجا؟ سوریه؟ عجیب به نظرم میآمد. برای همین آن را از ذهنم پاک کردم.
یک شب، قبل از اینکه خوابش ببرد، گفت: «نمیپرسی چی خبر است؟ دارم چه کار میکنم؟»
– مثل همیشه مشغولی. حتماً یک حساب و کتابی داری.
دل دل میکرد چیزی بگوید. ساکت نشستم و منتظر ماندم تا حرفش را بزند.
– دعا کن. دارم پیگیری میکنم بروم سوریه. اندیشیدم حتماً هوای زیارت به سرش زده؛ اما سوریه که شلوغ شده. گفتم: «سوریه؟ چه خوب! من هم میآیم. تا حالا زیارت سوریه نرفتم». سری تکان داد و گفت: «نه! نمیشود.
جای زنها نیست. فعلاً هماهنگی میکنیم با بچه ها. هنوز چیزی معلوم نیست؛ اما تکلیف است که بروم. بدون شرط و شروط. بدون توقع».فهمیدم سفر زیارتی نیست؛ اما خودم را نباختم. خیلی عادی سؤال کردم: «کیا هستند در سوریه؟ قرار است چه کار کنید؟»
قرار است با حزب الله لبنان ادغام شویم، با هماهنگی سپاه قدس ایران. نگفت به کسی نگویم، اما میدانستم نباید به کسی بگویم. برایم روشن شد که این تلفنها و چتها برای آمادگی جنگ و جهاد است. داشت یکی یکی هم رزمان گذشته را دور هم جمع میکرد. جمع کردنشان کار دشواری بود. هر کدام به گوشهای از ایران و جهان بودند.
🔴سایت فروش با ۱۰ درصد تخفیف:👇👇
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
🔴 #خاتون_و_قوماندان
«بارها این سخن علیرضا را برای خودم و آنها تکرار میکردم که ما در سه جبهه میجنگیم: «جنگ اول با خودمان است که هوای نفس را بکشیم و از تعلقات دنیا دل بکنیم؛ جبهه دوم جنگ با مزدوران اسرائیل و آمریکاست و جبهه سوم اینجاست؛ در شهر و کوچه و خانههای خودمان که به مردم ثابت کنیم ما برحقّیم و برای خدا میرویم». تأکید علیرضا این بود: «قِسم سوم جنگ، سختتر است». من داشتم در جبهه سوم میجنگیدم، بدون آنکه فَیر کنم یا جراحت بردارم.»
✨✨سایت فروش با ۱۰ درصد تخفیف:👇👇
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
📖کتاب خاص📚
🔴معرفی یه کتاب خوب و آخرین کتابی که تقریظ رهبر انقلاب رو دریافت کرده 🔹خب بعد از اینکه در #نمایشگاه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
علیرضا توسلی یکم مهر ۱۳۴۱ در افغانستان به دنیا آمد، او تمام زندگیاش را رزمنده بود و در جبههها جنگید. با آغاز جنگ ایران و عراق به کردستان رفته و بیش از یک سال در آن منطقه حضور داشت. وقتی جنگ ایران و عراق به پایان رسید، برای جنگ با ارتش شوروی به افغانستان رفت و دوباره در سال ۱۳۷۴، زمانی که نیروهای طالبان در افغانستان روی کار آمده بودند، دوباره به افغانستان رفت. در این میان با امالبنین ازدواج کرد. این ازدواج یک پسر به نام حامد و دو دختر برای آنها به ارمغان آورد.
توسلی پس از شکلگیری داعش برای دفاع از حرم اهل بیت (ع)، ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ راهی سوریه شد و یک سال بعد در نبرد با جبهه النصره، نهم اسفند ۱۳۹۳ در سوریه، شهر درعا به شهادت رسید، آرامگاه او در بهشت رضای مشهد مقدس است.
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
🔴فردا ارسال کتابها خواهد بود ان شاءالله 👇
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
حدود ۴۰ عنوان جدید هم اضافه کردیم که فردا وارد سایت میشه
تا هفته بعد هم ان شاءالله مجموعا بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب خاص و ناب به کتابخانه اضافه خواهد شد ان شاءالله
کتاب #خاتون_و_قوماندان با قیمت چاپ قبل و تحفیف 10% رو از لینک زیر تهیه کنید👇
https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹میلاد امام رئوفمان،امام جانمان،امام رضا علیه السلام بر همگی مبارک🌹
📖کتاب خاص📚
🔴فردا ارسال کتابها خواهد بود ان شاءالله 👇 https://onino.ir/khatoon-ghoomandan/ حدود ۴۰ عنوان جدید
کتابهای جدید هم رسید
۴۷ عنوان جدید
امشب وارد سایت onino.ir میشن ان شاءالله
عکس از ۱۶ عنوان جدید
کتابهایی که این سری براتون انتخاب شده کتابهایی هستن که ممکنه آشنایی براتون نداشته باشه اما محتوایی غنی دارند.
اما غافل از قلمهای خوب مثل قلم مظفر سالاری نشدیم،که باید کتابی از ایشون حتما در قفسه هر کتابخانه ای باشه☺️
یا محمدرضا سرشار که کتاباشو باید با لحن خودشون با یاد قصه ظهر جمعه خوند☺️
به نظرم یک فارسی زبان نباید از ادبیات اصیل فارسی به دور باشه تا کلمات شیرین و زیبای ادبی زبان فارسی رو لمس کنه🌹
یا رضا امیرخانی با رمانها جالب و شخصیتهای خاص رمان هایش......
خلاصه که کتابهای جذاب در انتظارتونه😁😁😁👌👌👌
همراه ما باشید با معرفی جذاب هر کتاب که رازی در خود نهفته داره👌☺️
همراه ما باشید در کتابخانه بدون سانسور #کتاب_خاص 👇
https://eitaa.com/joinchat/2828402821Ce600ce03b6
چراغ اول معرفی کتاب های جدید رو اختصاص میدیم به.........
🔴کتابهای مظفر سالاری👌
فکر کنم مشخص شد چقدر به کتابهای این نویسنده علاقه دارم😁
#مرا_با_خودت_ببر
#گوهر_شب_چراغ
#رویای_نیمه_شب
#قصه_های_من_و_ننه_آغا ۱و۲
🌹#کتاب_خاص
https://eitaa.com/joinchat/2828402821Ce600ce03b6
🔴 #مظفر_سالاری
جوانها و نوجوانها خوراک خوب عارفانه، عاشقانه میخواید بسم الله.
#مرا_با_خودت_ببر: خواننده را تا ته زندانهای مخوف خلیفه عباسی میبرد در کنار تن نحیف جوانی که عشق به امام جواد علیه السلام او را زنده نگه داشته و آزادی منحصر به فرد او به دست امام جواد علیه السلام وحشت در میان عباسیان انداخته است.....
#رویای_نیمه_شب:
عشق و ایمان در کنار هم که منتهی به دیدار با امام زمان میشود....
#قصه_های_من_و_ننه_آغا
داستان های پسری بازیگوش در جوار زنی جاافتاده و دانا را میتوانید پی بگیرید و از خواندنش لذت ببرید در یک خانواده اصیل یزدی
#گوهر_شب_چراغ:
کتاب گوهر شب چراغ مجموعهداستانهای مستندی دربارهٔ مردی است که برخی میگویند، چشم روزگار کمتر نظیرش را به خود دیده است؛ دربارهٔ «آیتالله حاج شیخ غلامرضا یزدی (فقیه خراسانی)»؛ یک روحانی و مجتهد که با آنکه اهل سازش با حکومت طاغوت نبود، هرگز گوشهٔ عزلت اختیار نکرد و دست از تبلیغ و تلاش برنداشت.
چقدر این فقیه عالیقدر را میشناسید؟
تا به حال اسم ایشان را شنیده اید؟
🌹 #کتاب_خاص
https://eitaa.com/joinchat/2828402821Ce600ce03b6