eitaa logo
کتاب خوب📚
5.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
246 ویدیو
35 فایل
📚مجموعه کتاب هایی که دوست شان داریم 🔔این کانال زیر نظر مستقیم دکتر وحید یامین پور اداره می شود. 👤ادمین: @Hami_enghelabi
مشاهده در ایتا
دانلود
گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت ور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفت برقِ عشق ار خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت جورِ شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت در طریقت رنجشِ خاطر نباشد می بیار هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت عشقبازی را تحمل باید ای دل، پای دار گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزاد است
🍃🍃 به سعیِ خود نتوان بُرد پِی به گوهرِ مقصود خیال باشد کاین کار بی حواله برآید
گرچه وصالش نه به کوشش دهند هر قَدَر ای دل که توانی بکوش
اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد 🍃 و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد 🍃 و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد 🍃 من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم بس آبروی که با خاک ره برآمیزد 🍃 فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد 🍃 تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد 🍃 بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد 🍃🍃  
هزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو این‌جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
دلِ من در هوسِ رویِ تو ای مونس جان خاکِ راهیست که در دستِ نسیم افتادست 🌱
اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم بس آبروی که با خاک ره برآمیزد فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد
یارب به‌ که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را 🍃🍃🍃
بر سرِ آنم که گر ز دست برآید دست به‌کاری زنم که غصّه سرآید خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اَضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر درِ اربابِ بی‌مروّتِ دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید تَرکِ گدایی مکن که گنج بیابی از نظرِ رهرُوی که در گذر آید صالح و طالِح مَتاعِ خویش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آید بلبلِ عاشق تو عمر خواه که آخِر باغ شود سبز و شاخِ گُل به بر‌آید غفلتِ حافظ در این سراچه عجب نیست هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید