eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️بانویی که دائماً درگیر به (ص) بود... 📹ببینید: صحبت های خانم نویسنده کتاب 📚روایتی داستانی از بانو (س) 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/127016 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢حالِ آدم دورمانده از امام زمان(عج) 📜درس، درسِ معرفت امام بود. شاگرد، شیعه خالصی مثل . استاد، حضرت . (ع)، حالِ آدم دورمانده از امام زمانش را تشبیه کرده بود به گوسفندِ گم شده از گله و چوپان؛ گوسفندی که بعد از دلبستن و رانده شدن از چوپان‌های غریبه، بعد از هراس و حیرانی و سرگردانی، خواهد شد! ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/2939 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🔆ترجمه و شرح احادیث شیعی مربوط به ظهور امام زمان(عج) و نشانه‌های ظهور ایشان 📣 به چاپ هفتم رسید. 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/103721 📚 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
📚3. از شربتی که برای میهمان‌ها روی طاقچه گذاشته بودند، کمی در لیوان ریخت و به‌دست دخترک داد، با مزاح گفت: «خیلی کار کردی، خسته شدی، برو من تمامش می‌کنم.» و زیرلب گفت: «تو چه می‌دانی؟» به فرزندان خود اندیشید که یکی از آنها هم‌سن‎وسال همین دخترک بود، با گیس‌هایی بلند و وحشی. به یاد دیار خود افتاد که در صحرا می‌دویدند و یال‌هایشان را به باد می‌سپردند و یکدیگر را دنبال می‌کردند. درست مثل دخترکان زیبای این خانه، وقتی با یکدیگر جفت می‌شدند و بازی می‌کردند و از که زیرچشمی آنها را می‌پاییدند، می‌گفتند و می‌خندیدند و هرکدام برای خود شاهزاده‌ای با اسب سفید را تصور می‌کردند؛ هرچند که رنگ پوست خودشان به سیاهی می‌زد. گاه از جوانی سخن می‌گفتند که دل همه‌شان را برده بود و نه تنها دل آنها، که همۀ زنان و دختران بزرگان شهر هم شیدای او بودند. اما او بی‌تفاوت از کنار یک‌یکشان می‌گذشت و گویا خیال با هیچ زنی را نداشت. (ادامه این قصه جذاب: فرداشب ساعت 19) 🍉 3/6 📙 کتاب این هفته: 🖋 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
✅سوال مسابقه: ❓پدر ملکه در کجا کشته شده بود؟ 1️⃣ جنگ فجار 2️⃣ در راه تجارت 3️⃣ به دست قبایل مهاجم 4️⃣ به دست ابوسفیان 📙 🖋 📚 🎁 به قید قرعه به یکی از کسانی که پاسخ صحیح را ارسال کنند، یک جلد از آثار کتاب جمکران (به انتخاب برنده) اهدا خواهد شد. 📨فقط عدد گزینه صحیح را به شماره 30006313 پیامک کنید. ⏳مهلت پاسخ تا چهارشنبه 9 فروردین برای خرید کتاب اینجا رو کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/99379 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 💠امام محمد باقر(ع) فرمود: [قائم خروج می‌کند] آنگاه که مردان به زنان تشبّه کنند و زنان به مردان و... 📙 🖋 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
📚4. دسته‌دسته ظرف‌های شسته‌شده را که دیگران در می‌شستند، به درون سرسرا حمل می‌کرد. خسته شده بود، اما جرئت فرار کردن از زیر کار را نداشت. می‌دانست که اگر این بار هم او را فراری از کار ببیند، حتماً عصبانی می‌شود و وادارش می‌کند که کار کرده را دوباره انجام دهد. چه‌بسا که صدای فریاد او را هم شنیده باشد، آنوقت آنقدر غرغر می‌کرد تا او را به گریه بیندازد. ظرف‌ها را از دست او می‌گرفت، در گنجه‌های بزرگ می‌چید و زیرلب آواز سواری را می‌خواند که در پی دلداده‌اش می‌آید. با بی‌پروایی و کمی هم بی‌ادبی، دست پر از ظرفش را کنار کشید تا دست‎های زن مسن خالی برگردند و صدای آوازش ناگهان قطع شود و او بخندد؛ خنده‌ای از سر ، و . با بی‌احتیاطی ظرفها را روی زمین رها کرد. خیره به او و رفتار کودکانه‎اش، فقط نگاه می‌کرد و می‎‌خواست بداند که با این کار چه قصدی داشته؛ شاید گله‌ای از او و یا اعتراضی از زندگی در این خانه داشت که آن گله و شکایت را مدتی بود در سینه‌اش نگه داشته و دیگر توان صبوری نبود... (ادامه این قصه جذاب: فرداشب ساعت 19) 🍉 4/6 📙 کتاب این هفته: 🖋 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
شیطان هم در بند شد و من همچنان بنده نشدم! خداوندا؛ مرا در بند کن... ✍️محمدجوادمحمودی @ketabejamkaran
📚5. گفت: «چه خبر شده که ما از آن بی اطلاعیم؟ اگر نمیخواهی کار کنی، نکن. برو، من تمامش می‌کنم. اما این قیافه را هم به خودت نگیر که خیلی خیلی شده‌ای.» و بعد لب‌هایش را کج کرد و ادای او را درآورد و به‌شوخی خندید. ناخودآگاه آینه‌ای از جیب پیراهن بیرون آورد و خود را خوب برانداز کرد، می‌خواست قیافۀ به‌هم‌ریخته‌اش را سروسامانی دهد. نگران بود که نکند راست می‌گوید و او را زشت ببیند. به مجعدش که انگشت در آن فرو نمی‌رفت، دست کشید، صورتش را پاک کرد و آرزو کرد که رنگ سیاه پوستش به‌یکباره سفید شود و او بتواند آن را چون ماهتابی به تماشا بگذارد. اما خودش هم خوب می‌دانست که این آرزویی محال است و هرگز رنگ قهوه‌ای و سوختۀ او تغییر نمی‌کند. اگرچه این رنگ هم در نوع خود بی‌نظیر بود و چون بلوری قهوه‌ای، در نظر کسانی که زیبایی را خوب می‌شناختند و زبانش را می‌فهمیدند، ، و بود. زیرلب گفت: «راستش می‌ترسم که یک در این خانه حاکم بشود و را مجبور کند همۀ ما را بیرون بریزد.»... (ادامه این قصه جذاب: فرداشب ساعت 19) 🍉 5/6 📙 کتاب این هفته: 🖋 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📙 🖋 🖌 📚 درباره سردار است. خانم شاعر کودک در این کتاب با زبان شعر را با شخصیت قهرمان آشنا می‌کند 📖این کتاب با تصویرگری‌های زیبای برای گروه سنی کودک و نوجوان به چاپ رسیده است. برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/132945 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت گریه‌های اموات😭 در شب‌های جمعه ماه مبارک رمضان 🎙 (رحمةالله) برای شادی روح تمام اموات مومنین و مومنات از اولین تا قیام یوم‌الدین صلوات 🌹 @ketabejamkaran
به جای اینکه عابد باشی عبد باش. تا عبد نشوی عبادت سودی به حالت ندارد عبد بودن یعنی: ببین خدایت چه می‌گوید نه دلت. @ketabejamkaran
📚6. مسن لبخند زد و سر را که جلوی او پایین آمده بود تا ظرفها را زمین بگذارد، در آغوش گرفت، بوسید، لبخند زد و در خیالی دور غوطه‌ور شد. او ، و اینک خود را در همین خانه گذرانده بود. روزهای خوب، بد، تلخ و شیرین بسیاری را پشت سر گذارده بود. را خود به چشم دیده بود و نیز مرگ مادر و کشته شدن پدرش در جنگ ، جزو لاینفک خاطرات او از رنج‌های بودند و در عین حال صبوری و استقامت او را، که چون کوهی استوار مقابل مصائب می‌ایستاد، دیده و شنیده بود. این در کمال و چنان کاروان تجاری‌ای به راه انداخته بود که هیچکدام از مردان قدرتمند شهر نتوانسته بودند به آن وسعت در پیش بروند. بیشتر اهالی شهر را به کار گرفته بود و بدون اینکه خودش حتی یکبار با کاراون‌هایش همراه شود، چنان آن را مدیریت می‌کرد که کاروان‌هایش، هر بار با سودی بسیار به شهر بازمی‌گشتند. او این‌همه دارایی را نه به اتکای ارث و میراث، بلکه با استفاده از و خاصش در نحوۀ تجارت به دست آورده بود که در این زمینه، بود. کار را به جایی رسانده بود که از ، و و دربارۀ او داستان‌سرایی می‌کردند. و دختری جوان که در و بی‌نظیر و از نظر عقل و درایت، سرآمد همۀ زنان این شهر بود. ✅ ادامه این داستان جذاب رو در کتاب به قلم بخونید. 🍉 6/6 📙 کتاب این هفته: 🖋 برای تهیه کتاب اینجا رو کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/127016 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📕📗📘📙 📙📘📗📕 🏵برنده مسابقه کتاب 🏅0994***7772 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📙 🖋 🖌 📚 (آقا سید) که است، می خواهد به برود. 9 ساله حرف های پدر و مادرش را در مورد جبهه رفتن آقاجان می‌شنود و پوتین‌های آقاجان را پنهان می‌کند تا آقاجان به جبهه نرود. پدر می فهمد که ریحانه سادات پوتین ها را برداشته است به او می گوید اگر من به جبهه نروم فردا دوست هایت می گویند آقاجانت از جنگ می‌ترسد. آقاجان به جبهه می رود و برای ریحانه می‌نویسد. بعد از دوماه که از رفتن آقاجان به جبهه می گذرد و دیگر خبری از نامه های آقاجان نیست، دایی به جبهه می رود تا خبری از آقاجان بگیرد. اما یک ماه می گذرد و خبری از دایی و آقاجان نمی شود تا اینکه دایی خبر می دهد که آقاجان را پیدا کرده و باهم از جبهه برمی گردند اما برای آقاجان اتفاقی افتاده است که ریحانه را درگیر می کند… 📖رمان برای گروه سنی با موضوع و خانواده های نوشته شده است. در این رمان مخاطب با حال و هوای سال‌های جنگ و خانواده هایی که پشت جبهه فعالیت می کردند آشنا می شود. برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/132277 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ظهور‌آقا‌اتفاق‌می‌افتد ‌ولی‌مهم‌تر‌این‌است‌ڪہ‌ ما‌ڪجای‌این‌ظهور‌هستیم...! 🌱 @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓12فروردین؛ روز جمهوری اسلامی ایران 📙 🖋 🖌 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: نوجوان 🛒http://ketabejamkaran.ir/99379 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 محبّت حضرت امّ‌المؤمنین کبری (سلام‌الله‌علیها) نسبت به (صلوات‌الله‌علیه) @ketabejamkaran
🌺 اولین مدافع حرم شهادتت مبارک 🔴 اعلام رسمی خبر شهادت سرلشکر حاج احمد متوسلیان پس از ۴١ سال 🔹 سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، در دیدار نوروزی خود با خانواده اعلام کرد: شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است. 🔹در پی برخی تبادلات چندین سال گذشته با فالانژیست‌های لبنانی، پیکر سردار حاج احمد متوسلیان به همراه سه تن دیگر تحویل گرفته و وارد تهران شد. 🔹هر ساله در ١۴ تیرماه در سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و همراهانش، برخی افراد با مطرح کردن شایعات متعدد در خصوص اسارت و زنده بودن ایشان داغ دل مادر شهید و ملت ایران را تازه می‌کنند. 🔹باید یکبار برای همیشه این حقیقت تلخ را پذیرفت و پرونده شایعات هرساله را بست؛ سردار حاج احمد متوسلیان به شهادت رسیده و پیکر مطهرش در تهران است. 🔹شهید حاج قاسم سلیمانی نیز در آن دوران در جریان تبادلات بوده و این حقیقت را پذیرفته بودند. @ketabejamkaran
🟢 در زمانه‌ای که وقتی پدری می‌شنید صاحب دختر شده چهره‌اش از غم سیاه می‌شد و درونش از غصه واندوه، لبریز و آکنده... ⚠️ در زمانه‌ای که وقتی پدری می‌شنید صاحب دختر شده، سخت در اندیشه فرو می رفت که آیا آن دختر را با خواری نگه دارد یا به زور، زنده به گورش کند... دختری زیبا، در کمال حیا و وجاهت چنان کاروان تجاری‌ای به راه انداخته بود که هیچ‌کدام از مردان قدرتمند شهر نتوانسته بودند به آن وسعت در تجارت پیش بروند👌 چنان کاروان‌هایش را مدیریت می‌کرد که کاروان‌هایش، هر بار با سودی بسیار به شهر باز می‌گشتند.😊 ✅️زنی که آن‌همه دارایی را نه به اتکای ارث و میراث، بلکه با استفاده از فکر و شعور خاصش در نحوۀ تجارت به‌دست آورده بود دخترکی که علاوه بر خانوادۀ خویش، بسیاری از زنان و مردان این شهر را هم سرپرستی می‌کرد🍃 ✔️ زنی که از نظر عقل و درایت سرآمد همه زنان شهر بود و تمام مردان طالبش بودند. اما او دل سپرد به امین مکه. پسر عبدالله. تا پدر و مادری شوند برای تمام یتیمان مکه و بلکه یتیمان طول تاریخ❤️ زنی که همه رنج ها و سختی ها را به جان خرید و چون کوهی استوار مقابل مصائب ایستاد تا بر گردن همه آن‌هایی که به نور اسلام هدایت می‌شوند حق مادری و حق هدایت داشته باشد🙏 👈 روزهای خوب، بد، تلخ و شیرین بسیاری را تجربه کرد و تا آخرین لحظه زندگی‌اش در کنار آخرین رسول خدا ماند