ا❁﷽❁ا
#معرفی_کتاب #تازه_نشر
📙 #گوشواره_های_آلبالویی
🖋 #لعیا_اعتمادی
🖌 #کوثر_رضایی
📚#آقاجان (آقا سید) که #پیش_نماز_مسجد است، می خواهد به #جبهه برود. #ریحانه_سادات 9 ساله حرف های پدر و مادرش را در مورد جبهه رفتن آقاجان میشنود و پوتینهای آقاجان را پنهان میکند تا آقاجان به جبهه نرود. پدر می فهمد که ریحانه سادات پوتین ها را برداشته است به او می گوید اگر من به جبهه نروم فردا دوست هایت می گویند آقاجانت از جنگ میترسد. آقاجان به جبهه می رود و برای ریحانه #نامه مینویسد. بعد از دوماه که از رفتن آقاجان به جبهه می گذرد و دیگر خبری از نامه های آقاجان نیست، دایی به جبهه می رود تا خبری از آقاجان بگیرد. اما یک ماه می گذرد و خبری از دایی و آقاجان نمی شود تا اینکه دایی خبر می دهد که آقاجان را پیدا کرده و باهم از جبهه برمی گردند اما برای آقاجان اتفاقی افتاده است که ریحانه را درگیر #ماجراهای_جدیدی می کند…
📖رمان #گوشواره_های_آلبالویی برای گروه سنی #دبستان با موضوع #دفاع_مقدس و خانواده های #جانبازان نوشته شده است. در این رمان مخاطب #کودک_و_نوجوان با حال و هوای سالهای جنگ و خانواده هایی که پشت جبهه فعالیت می کردند آشنا می شود.
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/132277
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
❗️ چـقدر دوست دارم به زودی به این #خاطرات فصلی جدید اضافه کنم. فصلی با این عنوان:
«آمار #مفقودان_دفاع_مقدس صفر شد.»
📣روایت 38 سال حضور #حاج_حسین_برزگر در #جبهه و تفحص شهداء #به_زودی در تازه ترین اثر انتشارات کتاب جمکران
📙 #درخت_تنها
🖋 #حامد_جلالی
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
#معرفی_کتاب #تازه_نشر
📙 #درخت_تنها
🖋 #حامد_جلالی
📚کتاب #درخت_تنها زندگینامه #حسین_برزگر است که از نوجوانی در #بسیج مشغول بوده و بعد وارد جنگ میشود. اولین شب ورودش به #جبهه او را به شوخی توی چادری میخوابانند که شهدا را گذاشتهاند و او بدون اطلاع بین آنها تا صبح میخوابد. او به دلیل شیطنتهایی برگردانده شده ولی باز هم به جبهه میرود و به دلیل این که از بچگی یک پای #معلول دارد او را به قسمت تعاون لشگر علی ابن ابیطالب میفرستند. تا مدت ها مسئول کارت و پلاک بوده و در قسمت کفن کردن و #شناسایی_شهدا فعالیت داشته است.
📖حسین بعد از جنگ هم در منطقه می ماند و مشغول تفحص می شود و تا حالا جزء یکی از موثرترین نیروهای ستاد مفقودین ایران است و در امر #تفحص فعال است. کتاب شامل خاطرات و رویدادهای زندگی اوست.
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/136405
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
🔥#پست_ویژه #ورق_بزنید
🔴 #درخت_تنها
🔻 داستان شنیدنی قهرمان #تفحص
کسی که سالهاست پای برگشتن از #جبهه را ندارد!
تا حالا اسم متخصصترین فرد در چیدن #پیکر_شهدا در کنار هم را شنیدهاید؟🥀
کسی که استخوانها را روی #چفیه بچیند و بگوید این سر #شهید است این دست راست و این چپ و ...😭
🌷کسی که همه استخوانها را بچیند و بگوید: این پیکر پای چپ ندارد، بگردید پیدا کنید.
کسی که از روزی که پایش به جبهه باز شد تا به امروز یک شب هم دل سیر نخوابیده باشد. وقتی به دیوار تکیه میدهد خوابش ببرد و چند دقیقه بعد از خواب بپرد و بپرسد: کو؟ اطرافیانش بپرسند: کی کو؟ جواب بدهد: شهید...😔
🏴 نامش #حسین باشد و دیدن پیکرهای بیسر هیچوقت برایش عادی نشده باشد. شبها یک طرفش #شهید_عاصمی و در طرف دیگرش #شهید_موسوینژاد در شبهای تفحص بخوابند چون حسین هر شب خواب پیکرهای اربا اربا را میبیند.
کسی که تنها آررزویش شنیدن این خبر باشد: آمار مفقودان دفاع مقدس صفر شد.💔
📚برای آشنایی بیشتر با قهرمان این داستان، یعنی #حاج_حسین_برزگر رمان #درخت_تنها به قلم #حامد_جلالی را بخوانید.
🔗https://ketabejamkaran.ir/136405
🙏 زحمت بازنشر این پست با شما رفقای عزیز
#حسین_برزگر #کتاب #درخت_تنها #حامد_جلالی #دفاع_مقدس #تفحص #شهید #شهدا #جنگ_تحمیلی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🌷#شهادت بالاترین داشته یک #پدر است!
🚘 نشسته بودم توی حیاط #حرم. چندتا پسربچه هم کمی آنطرفتر نشسته بودند. داشتند با همدیگر درباره قدرتهای پدرهایشان حرف میزدند یک جورهایی به هم پز میدادند و #فخرفروشی میکردند با بیان قابلیتهای پدرهایشان به همدیگر قدرتنمایی میکردند. اول از قدرت بدنی پدرها شروع شد و بعد شغلهایشان و در آخر رسید به #اموال و داراییها، اما انگار رقابتشان تنگاتنگ شده بود و راضیشان نمیکرد که همه حریفها در یک سطحاند تا اینکه تپلترین پسر با گفتن یک حرف درباره #دارایی_پدرش، بقیه را ضربه فنی و ساکت کرد. با غرور گفت: بابای من #ماشین_شاسی_بلند دارد، چیزی که دیگر پدرهای بقیه نداشتند و این گویا حسرت و حرمان بزرگی بود برای آن پسرها. برایم سؤال شد واقعا همین داراییهای یک #پدر ملاک #تفاخر برای فرزندانش است یا چیز دیگری هم هست که فرزند به داشتن پدرش #افتخار کند و آن، بالاترین حد افتخار باشد؟
📖یک لحظه صبر کنید. بیایید باهم #برشی_از_کتابی را بخوانیم.
حسن هم میخواهد وقتی بزرگ شد #رئیس شود؛ خودش میگفت. حسن همسایه ماست و با من همکلاس است و شاگرد دوم است و هیکلش از من گندهتر است و بابایش را هم خیلی دوست دارد و همیشه پُزش را میدهد. بابای حسن #قاضی است و صبحهای زود میرود تهران و عصرها برمیگردد قم. حسن میگوید زورِ بابایش از زورِ بابای همه کلاس بیشتر است؛ چون دستور میدهد کی را ببرند #زندان، کی را آزاد کنند. خودش هم بهجای #موتورگازی، یک #ماشین_آمریکایی قهوهای دارد که با آن اینورآنور میرود. برای همین حسن به من میگوید: «بابای تو رئیس نیست. رئیسها که موتورگازی سوار نمیشوند.» من چند ماه پیش به بابا گفتم: «چرا ماشین نمیخری؟» خندید و گفت: «فعلاً کارهای واجبتر دارم باباجان!» و چند روز بعد بلند شد رفت #جبهه.
🥀این برشی از کتابی به نام #وقتی_بابا_رئیس_بود است نوشته #تقی_شجاعی. نویسندهای که #معلم است و دست بر قضا این بابایی که داستان را نوشته هم رئیس بوده است معلم بوده و بعد #رئیس_آموزش_و_پروش منطقهای از شهر قم شده است. اولین چیزی که از این کتاب توجهم را جلب کرد #جلد خوش آبورنگش بود و تصویر شاد و جذابش. البته که خط بسیار درشت کتاب توی ذوقم خورد اما خواندنش میارزید به نقصهایش و شیرینی نثرش وادارم کرد یکسره و تا آخر ادامه بدهم. #کتاب برای مخاطب #کودک_و_نوجوان است اما من بزرگسال را هم همراه خودش کرده تا من هم مثل #مهدی فرزند علیآقا بشوم. راوی پسری است که از خاطراتش درباره پدر میگوید. از همین کلکلهای پسرها در بیان قابلیتهای پدرها و مهدی این قصه دفتری در دست گرفته تا #خاطرات پدرش را ثبت کند، تا از کنجکاویهایش درباره او بنویسد. او در همین نوشتنها، تفاوت پدرش با دیگران را نشان داده است. پدری که متفاوت است از بقیه پدرها، رئیسی که متفاوت است از باقی رئیسها و مهدی شده است #راوی این تفاوتهایی که سبب شده تا خدا یک نشان متفاوت پیشاز نام این پدر نصب کند و او را به بالاترین #درجه_افتخار برساند تا همیشه نامش همراه آن ذکر بشود و دیگر یک اسم معمولی و ساده نباشد بلکه بشود: #شهید_علی_بیطرفان. پدری که، معلمی که، رئیسی که خدا او را به #بالاترین_مقام رسانده است. #فرزند_انقلابی که تصمیم میگیرد به آرمانهای ولیّ فقیهی #لبیک بگوید و تمام عیار پای آن آرمانها بایستد و الگویی بشود برای کسانی که بخواهند در انقلاب #روح_الله تراز و میزان بشوند.
#دشمن اگر این سرزمین را نابود نکند آبادش نخواهد کرد پس چی برایش بهتر از اینکه یاد و نام قهرمانها و آبادگرهای این سرزمین را از ذهن و قلب آیندهسازان پاک کند و نگذارد با آنها آشنا بشوند. #تقی_شجاعی در قالب مهدی نوجوان آمده در این روزهایی که اوج ناامیدیپراکنی دشمن است برای نسل #نوجوان قصهای بگوید از #قهرمانی_واقعی در روزهای نهچندان دور از زمانهشان تا بذرهای امید را در دلهایشان بپاشد تا بدانند این #سرزمین هرگز خالی از این قهرمانها نبوده و چه آدمهای باارزشی را در دل خودش داشته و دارد و نسل جدید باید با شناختن این قهرمانها این زنجیره را حفظ کند و با گرفتن مشعل از نسل قبل و دویدن در ادامه مسیر برای آبادی و #حفظ_استقلال سرزمینش تلاش کند. این خاک تنها و تنها به دست فرزندان خودش ساخته شده و میشود و خواهد شد. 🇮🇷
📗 کتاب را که میبندم فهمیدهام #شهادت بالاترین داشتۀ یک #پدر است که #فرزند میتواند به آن افتخار کند. و تا شهیدانه زندگی نکرده باشی شهید نمیشوی. باشد که هریک از ما ادامه دهنده راه #علی_بی_طرفان_ها باشیم.
❗️روایتی شیرین و جذاب از دختر جانبازی که با خاطرات #جبهه و #جنگ پدرش آشنا میشود.
📣#به_زودی در تازه ترین اثر انتشارات کتاب جمکران
📙 #یتیم_غوره
🖋 #فاطمه_بختیاری
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🗓29 فروردین: #روز_ارتش جمهوری اسلامی ایران
🟢 کتابی در ستایش فداکاریهای #نیروی_زمینی #ارتش_جمهوری_اسلامی
📖شخصیت اصلی این رُمان نوجوانی است به نام #الیاس. آقا الیاس قصۀ ما پسری هفده، هجده ساله است که داییش اونو بی عرضه میدونه. آقا الیاس حسابی دلخور و ناراحته از اینکه چرا آدم حسابش نمیکنن. اون دلش پیش دختر داییش #صدیقه خانم گیره و میخواد علاوه بر داییش ایشون هم آدم حسابش کنه و باهاش ازدواج کنه.
خبری میاد مبنی بر اینکه چند تا #مقنی جوان و کاربلد میخوان تا تو #جبهه کمک کنن. آقا الیاس ما که تقریبا از همه چی میترسه تصمیم میگیره برای اینکه به همه بفهمونه بزرگ شده بره جبهه. ساکش رو جمع میکنه و میره...
وقتی میرسه میفهمه کار بسیار مهم و سرنوشتسازی به روی دوششون هست و برای مخفی موندن #عملیات چیزی نگفته بودن! الیاس اولش میترسه و میخواد هرجور شده برگرده اما اتفاقهایی میوفته که منصرف میشه و کم کم و ذره ذره بیشتر به اهمیت ماجرا پی میبره.
اونها باید بدون اینکه عراقیها بفهمن یک #کانال حفر میکردن. کانالی که جون چندصد تا #رزمنده ایرانی رو قرار بود نجات بده. حالا آقا الیاس فهمیده که باید مثل یک مرد وایسه و به کشورش خدمت کنه.
آیا #کانال با موفقیت بدون اینکه عراقیها بفهمن تموم میشه؟ #عملیات با موفقیت انجام میشه؟ #صدیقه خانم جواب بله میده؟
📘#معبد_زیرزمینی
🖋#معصومه_میرابوطالبی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/115929
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🗓12 اردیبهشت: #روز_معلم
📚🍉#برشی_از_کتاب
📖بله، بابای من #شهید شده بود و حالا مملکت، دیگر بابای من را نداشت که به دردش بخورد. حالا دیگر بابای من نبود که برای این و آن برنج ببرد، هوای توران خانوم را داشته باشد، وقتی مامان ناراحت شد، برایش شربت درست کند و وقتی گریه کرد، با گوشه روسری اشکش را پاک کند و قربان صدقهاش برود و او را بخنداند، نرگس را فاطمه صدا بزند و موهایش را شانه کند، بچههای عمو محمود و عمو جواد را وقتهایی که توی #جبهه هستند، با موتورگازیاش ببرد بستنی بدهد، به اکبر آقا بگوید که نمازش را اول وقت بخواند تا خدا کمکش کند، برای #معلم_ها خانه بسازد و حقوق خودش را بدهد به آنهایی که پول ندارند اجارهخانه بدهند، به زیردستانش دستور بدهد که هوای #سرایدار_های_مدرسه و معلمهایی که «وَزِشان» خوب نیست را داشته باشند.
🌷#معلم_شهید #علی_بیطرفان
📘#وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋#تقی_شجاعی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/123126
✅کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
📺 یک بار در برنامهای درباره تربیت فرزند دیدم که سخنران گفت وقتی #بچه را بیرون میبرید و او مدام بهانه میگیرد و #گریه میکند، به جای دعوا کردنش بنشینید و همقد او بشوید، ببینید او چه میبیند؟ فقط یک عالَم پا، و چون این برایش جذابیتی ندارد، شروع میکند بهانهگیری.
👶🏻آن موقع فهمیدم برای درک بچه باید همقدوقواره او شد. باید دنیا را از #زاویه_دید او نگاه کرد و فهمید. اینطوری بهتر میشود به دنیای #کودک راه پیدا کرد و درکش نمود. چون خیلی از ما فراموش میکنیم وقتی کودک بودیم، چطور فکر میکردیم، رفتار میکردیم و از بزرگترها چه میخواستیم.
📕حالا کتابی را میخوانم درباره سالهای #جنگ، از زاویه دید کودکی که پدرش برای دفاع از #اعتقاد و #خاک و خانوادههای سرزمینش راهی جبهههای جنگ شده. کتاب #گوشواره_های_آلبالویی نوشته #لعیا_اعتمادی از انتشارات کتاب جمکران.
📖در جایی از کتاب میخوانم:
از #صدّام متنفر بودم. از هواپیماهای صَدّام که هر روز شهرمان را #بمباران میکردند، متنفر بودم. دلم میخواست یک تفنگ بزرگ داشتم و با آن صَدّام را میکشتم تا بچههای او هم بیبابا بشوند و غصه بخورند. اینطوری شاید میفهمید که وقتی باباهای بچههای دیگر را #شهید میکند، چقدر آنها غصه میخورند. آخر بیبابا بودن خیلی سخت است. با خودم فکر میکردم یعنی صَدّام هم یک عالَم بچه دارد؟ نکند صَدّام هم مثل بیبی صنوبر، پیرزن ته کوچه، بچه نداشته باشد؟! کاش میتوانستم بفهمم بچه دارد یا نه.
👧🏻 راوی این حرفها #ریحانه_سادات است. ریحانه سادات نهساله، دختری به شدت #بازیگوش و پرحرف که دارد قصه سالهای #دهه_شصت را برایم میگوید. اینها احساسات صادقانه اوست به آنکه زندگی خودش و دوستانش را خراب کرده.
📓در حال خواندن این #کتاب این احساس به من دست داد که دستم را دادهام به دست ریحانه سادات و همقدوقواره او شدهام و #دنیای_جنگ را از زاویه نگاه او نگاه میکنم. همیشه قصه جنگ را از زبان مادران یا همسران #شهدا و #رزمندگان خوانده بودم اما این بار راوی یک کودک است. کودکی که در عین کودکیاش همه چیز را خوب میفهمد، از اشکهای یواشکی مادری #دلتنگ همسر که توجیه گریههایش را از تندی پیاز و بوی تاید میگوید. از بغضهایی که هر بار ریحانه دلتنگ پدرش میشود قورت میدهد. از ترسش از #حملات_هوایی، دعاهایش در #مسجد برای رزمندهها، از بیتابیهای برادر شیرخوارش در دوری از پدر، از اشکهایی که یواشکی زیر پتو و دور از چشم مادر میریزد، از اینکه چون نمیتواند به #جبهه برود، در مسجد کمک میکند در جمعآوری کمکهای مردمی برای رزمندهها. ریحانهای که یاد گرفته از دل سختیها و تلخیها، شیرینیها را بیرون بکشد، نقش خودش را بهخوبی بازی کند، به آینده امیدوار باشد و شغلی را انتخاب کند تا به پدری که چشمهایش را در جبههها جا گذاشته کمک کند.
👌🏻 این کتاب حسوحال خانوادههای #شهدا و #جانبازان و #اسرا را بهخوبی بیان میکند. اینکه در نبود مردهای خانه، چه اتفاقاتی میافتد و خانواده چه چیزهایی را تجربه میکنند.
😔کتاب را که میبندم یاد #کودکان_غزه میافتم. سیاهترین جنگی که بشریت به خود دیده است. تصویری که این کودکان بیش از هر چیزی دیدهاند آدمهای
خاکستری و سیاه و قرمزند. کودکانی که از شدت ترس انفجارها لرزشهای بیامان بر پیکر نحیفشان نشسته، خوابهایی که با صداهای مهیب پاره میشود، #گرسنگی، #تشنگی. یاد حرف دخترکی میافتم که رو به دوربین میگوید جنگ زندگی ما را زشت کرده، من را زشت کرده و به خودش اشاره میکند. دخترک راست میگوید، جنگ موهایش را پریشان کرده، چهرهاش را تکیده، اگر ترکشهایش صورت و بدنش را پر از بخیه نکند یا اعضای بدنش را قطع، قطعاً روزهای خوش کودکیاش را تاریک کرده، دخترکی که میتوانست با پیراهن رنگی با دوستانش بازی بکند و #عروسک در بغل باشد و برای پدرش دلبری و شیرینزبانی کند، حالا باید ساعتها گرسنگی را تحمل کند، مدتها رنگ آب و حمام را نبیند. اما دخترک خوب میداند این جنگ تمام میشود و روزهای خوش به زندگیشان برمیگردد. میداند #مقاومت تنها راه نجات است. حتما دخترک زمانی که بزرگ شود قصه این روزهایش را برای کودکان سرزمینش نقل خواهد کرد درست مثل #ریحانه_سادات قصه #گوشواره_های_آلبالویی.
💔برای خنده تو ، بغض قلکم کافیست
همین پلاک و النگوی کوچکم کافیست
بخند کودک زیبا برای کشتن شب
تفنگ کاغذی و خشم موشکم کافیست
برای اینکه بفهمند راه حق زندهست
فقط همین که بدانند کودکم کافیست....
شاعر: ماهرخ درستی
✍🏻#یادداشت از: #زینب_هادی
📚کتاب: #گوشواره_های_آلبالویی
🖋 به قلم: #لعیا_اعتمادی
🖌تصویرگر: #کوثر_رضایی
📜روایتی از عشق و امید دختری که چشمهای پدر قهرمانش میشود!
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/132277
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🚨#منتشر_شد
📙 مجموعه طنز #علافها
🖋 #اکبر_صحرایی
🖌 #اسماعیل_چش_رخ
📜جدیدترین اثر از مجموعه #طنز_دفاع_مقدس انتشارات کتاب جمکران
📚#مجموعه_طنز_علاف_ها داستانکهایی از اتفاقات و رفتارهای خوشمزۀ رزمندگانی است که هر کدام انگیزههای خودشان را از حضور در جبهه داشتند و شبیه بقیه رزمندهها نبودند.
#مورچه_انتحاری جلد اول این مجموعه است. در مورچه انتحاری قصۀ #مجی را میخوانیم که محلهای از دستش در عذاب بودند و روحانی با موافقت با اعزام او به #جبهه به دادشان رسید. غافل از اینکه در جبهه سنگر علافها انتظارش را میکشد.
همچنین نام جلد دوم این مجموعه #عباس_خروس است. کسی فکر نمیکرد روزی عباس خروس که شهری از جاهل بازی و چاقوکشیاش به خدا پناه میبردند، برود و با آن سبیل از بناگوش در رفته، #رزمنده خط مقدم بشود. اینکه راز عباس خروس بزنبهادر #ساواک چه بود که سر از جبهه درآورد و آنجا چه گردوخاکی کرد، در متن قصههای جلد دوم این مجموعه است.
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/150841
🛒https://ketabejamkaran.ir/150839
📕 #تازه_نشر
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran