🌷#شهادت بالاترین داشته یک #پدر است!
🚘 نشسته بودم توی حیاط #حرم. چندتا پسربچه هم کمی آنطرفتر نشسته بودند. داشتند با همدیگر درباره قدرتهای پدرهایشان حرف میزدند یک جورهایی به هم پز میدادند و #فخرفروشی میکردند با بیان قابلیتهای پدرهایشان به همدیگر قدرتنمایی میکردند. اول از قدرت بدنی پدرها شروع شد و بعد شغلهایشان و در آخر رسید به #اموال و داراییها، اما انگار رقابتشان تنگاتنگ شده بود و راضیشان نمیکرد که همه حریفها در یک سطحاند تا اینکه تپلترین پسر با گفتن یک حرف درباره #دارایی_پدرش، بقیه را ضربه فنی و ساکت کرد. با غرور گفت: بابای من #ماشین_شاسی_بلند دارد، چیزی که دیگر پدرهای بقیه نداشتند و این گویا حسرت و حرمان بزرگی بود برای آن پسرها. برایم سؤال شد واقعا همین داراییهای یک #پدر ملاک #تفاخر برای فرزندانش است یا چیز دیگری هم هست که فرزند به داشتن پدرش #افتخار کند و آن، بالاترین حد افتخار باشد؟
📖یک لحظه صبر کنید. بیایید باهم #برشی_از_کتابی را بخوانیم.
حسن هم میخواهد وقتی بزرگ شد #رئیس شود؛ خودش میگفت. حسن همسایه ماست و با من همکلاس است و شاگرد دوم است و هیکلش از من گندهتر است و بابایش را هم خیلی دوست دارد و همیشه پُزش را میدهد. بابای حسن #قاضی است و صبحهای زود میرود تهران و عصرها برمیگردد قم. حسن میگوید زورِ بابایش از زورِ بابای همه کلاس بیشتر است؛ چون دستور میدهد کی را ببرند #زندان، کی را آزاد کنند. خودش هم بهجای #موتورگازی، یک #ماشین_آمریکایی قهوهای دارد که با آن اینورآنور میرود. برای همین حسن به من میگوید: «بابای تو رئیس نیست. رئیسها که موتورگازی سوار نمیشوند.» من چند ماه پیش به بابا گفتم: «چرا ماشین نمیخری؟» خندید و گفت: «فعلاً کارهای واجبتر دارم باباجان!» و چند روز بعد بلند شد رفت #جبهه.
🥀این برشی از کتابی به نام #وقتی_بابا_رئیس_بود است نوشته #تقی_شجاعی. نویسندهای که #معلم است و دست بر قضا این بابایی که داستان را نوشته هم رئیس بوده است معلم بوده و بعد #رئیس_آموزش_و_پروش منطقهای از شهر قم شده است. اولین چیزی که از این کتاب توجهم را جلب کرد #جلد خوش آبورنگش بود و تصویر شاد و جذابش. البته که خط بسیار درشت کتاب توی ذوقم خورد اما خواندنش میارزید به نقصهایش و شیرینی نثرش وادارم کرد یکسره و تا آخر ادامه بدهم. #کتاب برای مخاطب #کودک_و_نوجوان است اما من بزرگسال را هم همراه خودش کرده تا من هم مثل #مهدی فرزند علیآقا بشوم. راوی پسری است که از خاطراتش درباره پدر میگوید. از همین کلکلهای پسرها در بیان قابلیتهای پدرها و مهدی این قصه دفتری در دست گرفته تا #خاطرات پدرش را ثبت کند، تا از کنجکاویهایش درباره او بنویسد. او در همین نوشتنها، تفاوت پدرش با دیگران را نشان داده است. پدری که متفاوت است از بقیه پدرها، رئیسی که متفاوت است از باقی رئیسها و مهدی شده است #راوی این تفاوتهایی که سبب شده تا خدا یک نشان متفاوت پیشاز نام این پدر نصب کند و او را به بالاترین #درجه_افتخار برساند تا همیشه نامش همراه آن ذکر بشود و دیگر یک اسم معمولی و ساده نباشد بلکه بشود: #شهید_علی_بیطرفان. پدری که، معلمی که، رئیسی که خدا او را به #بالاترین_مقام رسانده است. #فرزند_انقلابی که تصمیم میگیرد به آرمانهای ولیّ فقیهی #لبیک بگوید و تمام عیار پای آن آرمانها بایستد و الگویی بشود برای کسانی که بخواهند در انقلاب #روح_الله تراز و میزان بشوند.
#دشمن اگر این سرزمین را نابود نکند آبادش نخواهد کرد پس چی برایش بهتر از اینکه یاد و نام قهرمانها و آبادگرهای این سرزمین را از ذهن و قلب آیندهسازان پاک کند و نگذارد با آنها آشنا بشوند. #تقی_شجاعی در قالب مهدی نوجوان آمده در این روزهایی که اوج ناامیدیپراکنی دشمن است برای نسل #نوجوان قصهای بگوید از #قهرمانی_واقعی در روزهای نهچندان دور از زمانهشان تا بذرهای امید را در دلهایشان بپاشد تا بدانند این #سرزمین هرگز خالی از این قهرمانها نبوده و چه آدمهای باارزشی را در دل خودش داشته و دارد و نسل جدید باید با شناختن این قهرمانها این زنجیره را حفظ کند و با گرفتن مشعل از نسل قبل و دویدن در ادامه مسیر برای آبادی و #حفظ_استقلال سرزمینش تلاش کند. این خاک تنها و تنها به دست فرزندان خودش ساخته شده و میشود و خواهد شد. 🇮🇷
📗 کتاب را که میبندم فهمیدهام #شهادت بالاترین داشتۀ یک #پدر است که #فرزند میتواند به آن افتخار کند. و تا شهیدانه زندگی نکرده باشی شهید نمیشوی. باشد که هریک از ما ادامه دهنده راه #علی_بی_طرفان_ها باشیم.