eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 📖مرحوم آیت اللَّه حرم پناهی: سینه مادرم مجروح گردیده بود و هرچه معالجه شد به جایی نرسید، تا آن که دکترها از معالجه آن ناتوان شدند. پدرم می خواست ایشان را تحریک کند تا شفای خود را از آل محمّدعلیهم السلام بگیرد، به ایشان گفت: شما سیادتتان مشهور است، ولی معلوم نیست واقعیت داشته باشد، اگر این طور بود شفای خود را گرفته بودی. ایشان ناراحت می‌شود و متوسل می‌شود، شب در عالم خواب می‌بیند در ایوان صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام شلوغ است، فرمود: جلو رفتم دیدم می‌گویند آقا آمده است، دیدم حضرت رسول صلی الله علیه وآله است. به ایشان عرض کردم: آقا من از شما شفاعت می‌خواهم. از خواب بیدار شدم دیدم جراحت در سینه‌ام خوب شده است. همچنین ایشان پا درد سختی داشت، با خواندن دعایی در حاشیه مفاتیح خوب شد. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓1ذیقعده،‌🌸🌸ولادت سلام الله علیها🌸🌸 📖آقا سیدابوالحسن علی رضوی کشمیری: عموزاده‌ام آیت اللَّه سیدعبدالکریم کشمیری فرمود یخچال نداشتم، به حرم مطهّر حضرت معصومه علیها السلام رفتم و از آن حضرت یخچال خواستم، به منزل که برگشتم دیدم درب منزل گاری ایستاده و یخچال آورده است. گفتم: از کجا آورده‌ای؟ گفت: مأمور نیستم بگویم. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖حجت الاسلام و المسلمین سیدموسی موسوی اصفهانی: مدّتی قبل از فوت مرحوم آیت اللَّه العظمی آقای بروجردی، در خواب دیدم که روحانی شده‌ام و شخصی از علما، عده‌ای را به اطراف و شهرها می‌فرستد و به من پول زیادی می‌دهد و می‌فرماید: آن ها را بین اهل سنت تقسیم کن و در همان خواب هم به من گفته شد آن شخصی که شما و دیگران را به جاهای مختلف می‌فرستد، آقای خمینی است. من از خواب بیدار شدم و تا آن موقع اسم آقای خمینی را نشنیده بودم، برای مرحوم پدرم خوابم را تعریف کردم. ایشان فرمودند: بله! آقاي خمینی از مدرسین والامقام و بزرگ حوزه علمیه قم است. اما این خواب برای من و پدرم مبهم ماند که تقسیم پول بین اهل سنت یعنی چه؟ این جریان گذشت، من اهل علم شده و به قم آمدم، پس از مدت ها که انقلاب شد، امام رحمه الله افراد و اشخاص را به شهرها و کشورها فرستادند و از جمله من را هم به نمایندگی به کردستان فرستادند. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖آقا سیدحسین نوه مرحوم سید مرتضی کشمیری: در هندوستان در سیادت آقا سیدمرتضی کشمیری تردید کردند، ایشان به مشهد رفتند و متوسل به حضرت رضا علیه السلام شدند که شما شجره‌نامه مرا تأیید کنید و گرنه من عمامه را برمی‌دارم، شجره‌نامه را زیر بالش می‌گذارد و می‌خوابد. صبح که بلند می‌شود می‌بیند مهر آقا حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن منقّش شده است. آقا سیدحسین: من آن شجره نامه و مهر آقا را زیارت کردم. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖مرحوم آقای حاج شیخ قوام فرمودند: من در وشنوه روز جمعه آخر ماه مبارک خوابیده بودم. در عالم رؤیا دیدم مرحوم حاج میرزا صادق آقای تبریزی منبر رفته است و روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام می خواند، ولی روضه ایشان به اصطلاح اهل منبر نگرفت و من دو بیت از اشعاری که در وصف ایثار حضرت ابوالفضل علیه السلام سروده شده خواندم مجلس خیلی گرفت. از خواب بیدار شدم. مرحوم آیت اللَّه آقای بروجردی آن زمان در وشنوه بودند، خدمت ایشان رسیدم، همان موقع نوه مرحوم حاج میرزا صادق آقای تبریزي خدمت آقای بروجردی بود، خواب را برای آقای بروجردی گفتم، ایشان متأثّر شدند و اشک در چشمانشان جمع شد، و بعد نوه مرحوم حاج میرزا صادق آقای تبریزی فرمود: رسم مرحوم جدّ ما این بود که در جمعه آخر ماه رمضان متوسّل به حضرت ابوالفضل علیه السلام می شد. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖حاج میرزا آقا یداللَّه مرد متدینی بود، بچه‌ای داشت که از نوزادی دچار بیماری صرع بود. دایی‌های آن بچه نامه‌ای به حضرت علی اصغر علیه السلام نوشتند و انگشت نوزاد را به مرکب آغشته کرده و آن را پای نامه زدند. نامه را به مسافرانی که قصد کربلا داشتند، دادند تا آن را به کربلا ببرند. حاج میرزا آقا یداللَّه: بعد از مدتی حضرت رضا علیه السلام را درخواب دیدم که می‌فرماید: نامه را به علی‌اصغر علیه السلام رساندیم. من از خواب بیدار شدم، دیدم بچه خوب شده است، ولی در تعجب فرو رفتم که ما نامه را توسط مسافرانی که قصد کربلا داشتند فرستادیم، چگونه حضرت رضاعلیه السلام می‌فرماید: ما نامه را به علی اصغرعلیه السلام رساندیم. چیزی نگذشت که معلوم شد مسافرهای مذکور به قم رفته‌اند و آن جا به جهتی از جهات، از رفتن به کربلا منصرف و به جای کربلا به مشهد مشرّف شده‌اند و نامه را در ضریح مطهر حضرت رضاعلیه السلام انداخته اند. به عنایت حضرت رضاعلیه السلام مرض آن بچه خوب شد، و هم اکنون بزرگ شده است و اثری از آن کسالت نیز در او به چشم نمی‌خورد. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖پدر مرحوم آقای شیخ مرتضی زاهد: روزی من به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرّف شدم، پس از زیارت آن حضرت به قهوه خانه‌ای که بیرون صحن مطهّر بود، رفتم و یک پیاله قهوه خوردم، ناگهان حالت قی بر من عارض شد و متوجه شدم که مبتلا به وبای سختی شده‌ام به طوری که مردم مرا بر دوش کشیدند و به خانه رساندند. چشم ها به گودی رفت، ناخن ها سیاه شد و آثار مرگ در من نمایان گردید. والده ام پشت بام خانه رفت و رو به گنبد مطهر نموده و شروع به گریه کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من پسرم را از تو می خواهم. من هم در عالم بی حالی از روی اخلاص عرض کردم: یا علی! اگر کسی میل نداشته باشد که در جوار تو بمیرد، بیشترین ظلم را به خود کرده است، ولی من اگر بمیرم مادرم دیوانه شده و در کوچه و بازار سرگردان خواهد شد و تو بر این امر راضی مشو. از شما طلب می‌کنم که این بار مرا شفا عنایت فرمایید. همان لحظه، به عنایت آن بزرگوار بدنم فوراً گرم شد و چشمم را باز و مادرم را صدا کردم، او دید که من تب کرده‌ام و بدنم گرم است، خوشحال شد و خدا را شکر کرد. فردا صبح، من با پای خود به حمام رفته و پس از غسل زیارت و نظافت به حرم مطهر مشرّف شدم. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری: در جلسه درس مرحوم آقا میرزا محمدتقی شیرازی شرکت می‌کردیم روزی مرحوم آقای سید محمد فشارکی به حوزه درس ایشان آمد. مرحوم میرزا به احترام ایشان از ادامه درس خودداری کرد. مرحوم فشارکی رو به مرحوم میرزا کرده و گفت: «شما مرا مجتهد می‌دانید؟» مرحوم میرزا تبسمی کرد. آقای فشارکی مجدداً اظهار کرد: «من از این سوال مقصودی دارم.» مرحوم میرزا فرمود: «بله شما را مجتهد می‌دانم.» سپس پرسید: «مرا عادل می‌دانید؟» باز مرحوم میرزا تبسم کرد. دوباره آقای فشارکی گفت: «مقصودی دارم بفرمایید.» مرحوم میرزا فرمود: «بلی شما را عادل هم می‌دانم.» آن‌وقت مرحوم آقای فشارکی فرمودند: «پس مجتهد عادل حکم می‌کند شیعیان برای نجات از خطر وبا غسل کنند و زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را به مادر حضرت بقیةالله امام عصر؟عج؟ یعنی حضرت نرجس خاتون؟سها؟ تقدیم نمایند تا آن گرامی نزد پسرش از شیعیان شفاعت کند و آن حضرت برای نجات شیعه از این خطر دعا کند. اگر کسی از شیعه این کار را بکند و به این مرض بمیرد, به گردن من» این حکم موجب شد شیعیان این کار را بر خود واجب دانسته و آن را انجام دهند و درنتیجه از خطر وبا نجات یابند و چنان شد در خانه‌ای که شیعه و سنی با هم‌زندگی می‌کردند سنی در اثر مرض وفا می‌مرد اما شیعه نمی‌مرد. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖آیت‌اللَّه آقای سیدعلی محقّق فرزند مرحوم آیت اللَّه العظمی آقای داماد: شبی که مرحوم پدرم دفن شدند، ایشان را در عالم خواب دیدم. پرسیدم: چطور بر شما گذشت؟ فرمود: به عنایت صاحب قبّه بیضاء (مولی امیرالمؤمنین علیه السلام) و زینب کبری علیها السلام آسان گذشت. مرحوم آقای داماد، ولایت کاملی داشت و در مصائب حضرت سیدالشهداء علیه السلام سخت گریان می شد و خود در منابر ذکر مصیبت می نمود. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖یکی از موثّقین از شخص مورد اعتماد خود این چنین نقل کرد: من به کربلا مشرّف شده و به حرم مطهر امام حسین علیه السلام رفتم. زنی را دیدم که وارد حرم شده و با زبان عربی به حضرت علیه السلام عرض می‌کند که: من الآن جوانم را می‌خواهم، بعد مثل آنکه صدایی به گوشش رسید، به دنبال آن عرض کرد: بعد نگویی که من نگفتم. و از در حرم بیرون رفت. پس از مدتی دیدم دست جوانی را گرفته و به سوی حرم آمد و به جوانش می گفت: برو نزدیک ضریح مطهر و آن را ببوس. جوان دستور آن زن را انجام داد. زن دست آن جوان را گرفت و گفت: سیدنا ممنون! و از حرم بیرون رفت. من عقب آن ها راه افتاده و از زن قضیه را سؤال نمودم. آن زن گفت: چند روزی بود که جوانم گم شده بود و دشمنان زیادی هم داشت. خیلی ناراحت بودم، پیش حضرت آمدم و خواست خویش را عرض کردم، صدایی شنیدم که فرمودند: فرزندت را در میان صحن آوردیم. من هم به ایشان عرض کردم: دوباره نفرمایید که من نگفتم، به سوی صحن رفتم جوانم را یافتم. از او سؤال کردم: کجا بودی؟! گفت: در دست دشمنان گرفتار بودم، ناگهان آن ها فرار کردند و مرا وا گذاردند و من با خیالی آسوده به حرم آمدم. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖حجت‌الاسلام سقازاده واعظ تبریزی: فرزند بنده، از دو سالگی در اثر آلوده بودن سوزن آبله کوب، زخمی چرکین در بالای بازویش پیدا شد. تدریجاً به ناحیه بیخ گوش راست او سرایت کرده و غدد زیادی در اطراف آن زخم دیده شد. حالت عمومی کودک به حدّی رقّت آور بود که مردم از مشاهده این بچه متأثر می شدند. اغلب اطبّاي متخصص از معالجه آن عاجز مانده بودند، تا اینکه با خانواده به زیارت عتبات مقدسه مشرّف شدیم. دست کودک را گرفته و به حرم حضرت امام حسین علیه السلام بردیم و به او یاد دادم که جلو برود و دست خودش را به ضریح مقدس بمالد و عرض کند: ای امام حسین! گوشم را شفا عنایت کن. با زبان کودکی، بچه جلو رفت و ما هم با خانواده در بالای سر حضرت مشغول زیارت بودیم. وقتی خواستیم از حرم مرخص شویم، بچه را صدا کردم آمد، دست او را گرفتم و وارد صحن مقدس شدیم، اول خیال کردم که اشتباهاً طفل دیگری را به خیال فرزند خودم آورده ام، زیرا این بچه کاملًا صحیح و سالم بود، وقتی کاملًا دقت کردم، دیدم اثری از آثار زخم در بچه دیده نمی شود و به طور کلی خوب شده است. در برگشتن به تهران، یکی از دکترهایی که در اثر تبلیغات سوء، بهایی شده بود، پس از دیدن این واقعه نادم گشت و مسلمان شد، به طوری که به احکام شرعی کاملًا پایبند گردید. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖سیدمحمدباقر اراکی: چشمم درد می کرد، کاروانی از زائران که به سوی کربلای حسین علیه السلام حرکت می کرد به بروجرد رسید، با مشاهده این کاروان، دل من هم کربلایی شد. از آن ها تقاضا کردم که مرا هم به کربلا ببرند، ولی آنان به خاطر درد چشم من امتناع کردند. هرچه من اصرار کردم آنان نپذیرفتند، تا اینکه با قلب شکسته به خواب رفتم. در عالم رؤیا، حضرت زینب کبری علیها السلام را دیدم که با گوشه مقنعه خود بر چشم من می مالند. از خواب بیدار شدم، متوجه شدم اثری از درد چشم در من مشاهده نمی شود. این معجزه و کرامت را همه دوستان و آشنایان دیدند و متعجب گردیدند. پدر مرحوم آیت اللَّه العظمی اراکی: غروب آفتاب، قباله ای را آوردند که (مرحوم سیدمحمدباقر اراکی) امضا کنند، ایشان بدون عینک آن را خواند و امضا کرد در حالی که سن ایشان بین 80-90 سال بود. (این داستان همان سبب بینایی عجیب چشم ایشان است.) 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ مجتبی قزوینی: به حرم مطهر حضرت ابوالفضل علیه السلام رفته بودم، عربی را دیدم که بچه ای روی دست گرفته و با مادرش شیون کنان به سوی حرم می شتافتند و می گفتند: یا اباالفضل! شفای این بچّه مرده را از تو می خواهیم. من هم بالای سر مطهر به نماز مشغول شدم. طولی نکشید که سر و صدا بلند شد، من نماز را ترک کرده نزدیک رفتم، بچه را زنده یافتم و متوجه شدم که حضرت ابوالفضل علیه السلام تفضل نموده و او را شفا داده است. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖حجت‌الاسلام آقای مجد: در سفری که به کربلا رفته بودم، مرحوم حاجی میرزاحسن قدری از گرد پرده ضریح حضرت سیدالشهداء علیه السلام به من مرحمت فرمودند، من آن را در جیب بغل گذاشتم و از جان خود آن را عزیزتر می داشتم. وقتی که به تهران آمدم، چهارشنبه‌ای به بازار رفتم، به کاروانسرای دالان دراز رسیدم به سراغ دوست قدیمی خود که شخصی به نام مهدی بود رفتم، دیدم سر به زانوی خود گذاشته و غمناک و گریان است. گفتم: تو را چه می‌شود؟ گفت: هر دو چشمم آب آورده و دکترها نتوانسته‌اند آن را معالجه کنند. گفتم: من الان به کیمیای حقیقی تو را معالجه می‌کنم، از آن خاک به مقدار دو میل به چشم‌های او کشیدم، چیزی نگذشت که چشم‌های او مثل اول باز شد و شفا یافت. او پس از مدتی دکانش را فروخت و به عتبات عالیات رفت و همان جا ماند تا فوت کرد. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖آیت اللَّه حاج شیخ حسین شب زنده‌دار: من در صدد تهیه منزلی بودم و شدیداً نیاز به پول داشتم. به منزل مرحوم آقای حاج شیخ محمدعلی شیخ‌زاده(از فضلای حوزه علمیه) رفتم و به ایشان گفتم: روضه حضرت علی اصغر علیه السلام برای من بخوانید، ایشان روضه خواندند. بعد از ظهر همان روز شخصی از جهرم به منزل ما آمد و در ضمن صحبت‌ها گفت: فلانی! من احساس می‌کنم شما ناراحت هستید. گفتم: چیزی نیست، اما منزلی می‌خواهم تهیه کنم در فکر پول آن هستم. گفت: إن شاء اللَّه درست می‌شود. بعد از آن با جهرم تماس گرفت و با شخصی صحبت کرد و بعد مبلغی بیش از آنچه من نیاز داشتم، برای من حواله کرد و بدین سان مشکل به عنایت حضرت علی اصغر علیه السلام حل گردید. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖حاج شیخ مجتبی قزوینی: آیت‌اللَّه حاج سیدموسی زرآبادی روزی فرمود: مدتی در مقام عرفان قدم برداشتم و پیش رفتم، ولی ناگهان متوجه شدم به سنن و مستحبات و مکروهات خیلی مقید نیستم. تصمیم گرفتم که از راهی که در پیش گرفته‌ام، برگردم و به مستحبات و مکروهات بیشتر مقید شوم. ناگاه صدایی شنیدم که: «چطور ادامه نمی‌دهی؟ تو به جایی رسیده‌ای که اگر به کوه بگویی طلا شو، طلا می شود.» اعتنایی نکرده و برگشتم و به احکام و سنن مقیدتر شدم، (به قولی فرمود: من رغماً لأنف شیطان. کتاب حلیه‌المتقین مرحوم مجلسی را برداشته و هرچه از مستحبات بود حتی محتملات آن را انجام دادم، پس از مدتی متوجه شدم خیلی بالاتر از سابق، قدرت پیدا کرده ام) و از این راه مشروع، مقامات بلندی به او داده شد. از جمله اینکه یک روز به او گفتم: چطور خدا آهن را به دست داوود نرم کرد؟! گفت: این که کاری ندارد؛ سینی آهنی را که در جلوی او بود برداشت و آن را نرم کرد. 📘 🖋 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖آیت‌اللَّه العظمی حاج سیداحمد خوانساری: مرحوم آقا نورالدین اراکی در پایان عمر شریفش به مرض سختی مبتلا شده بود. من روزی به دیدار او رفتم ولی چشم او باز نمی‌شد. از ایشان عیادت کردم و بازگشتم. فردای آن روز، ایشان به رحمت خدا رفت. دکتر معالج ایشان به من گفت: وقتی شما رفتید، چشمان خود را باز کرد و دست به سینه گذاشت و به اطراف اتاق توجه نموده و اظهار احترام کرد و از دنیا رفت. مرحوم آیت‌اللَّه العظمی اراکی: مرحوم آقا نورالدین اراکی خیلی صبور بود، با اینکه مرض استسقا گرفته بود هیچ‌گاه اظهار ناراحتی نمی‌کرد و همیشه راضی و تسلیم مقدرات الهی بود. 📘 🖋 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج میرزا مهدی بروجردی: من همراه مرحوم آیت‌اللَّه العظمی آقای حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی به مکه مشرّف شدیم، بعد از مراجعت تصمیم گرفتیم به کربلا مشرّف شویم، ولی قطار پیدا نمی‌شد، تا آنکه بالاخره قطاری آمد ولی جمعیت آن قدر زیاد بود که ناگزیر شدیم در واگن‌هایی که مخصوص حمل حیوانات بود سوار شویم. به همراه ما نیز عرب‌هایی بودند که قصد زیارت امام حسین علیه السلام را داشتند، وقتی متوجه قصد آنان شدم، رقت و حالتی خاص به من دست داد. چشم من نیز خیلی ضعیف بود به طوری که قرآن‌های بزرگ را باید خم می‌شده تا قرائت کنم. در آن حال به قصد استشفا مقداری از خاک کف پای شخص عربی را برداشته و به چشم خود مالیدم، به لطف خدا ضعف بینایی من برطرف شد به طوری که هم اکنون موقع خواندن کتاب دعا و غیر آن اصلًا احتیاجی به عینک ندارم و قرآن‌های ریزخط را به راحتی می‌توانم بخوانم. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖مرحوم آیت‌اللَّه بهاء‌الدینی: شخصی به من اظهار کرد که دخترم دچار اضطراب روحی شده، می‌ترسم بی‌اختیار از خانه بیرون برود و به کوچه و بازار بزند. من نزد آقای حاج شیخ محمدعلی صفایی(از علمای حوزه علمیه قم و معاصر آیت‌اللَّه العظمی حائری) که مدت زیادی درکربلا مجاورت داشتند، رفتم و از ایشان مقداری تربت قبر امام حسین علیه السلام گرفتم. این تربت را کلیددار حرم به دست ایشان رسانده بود. آقای صفایی فرمود: «من از این تربت به هر زخمی پاشیدم، خوب شد.» مقداری از آن را به آن شخص مضطرب دادم تا به آن استشفا کند. آن شخص به آن استشفا کرد و دخترش خوب شد. 📘 🖋 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 📖حجت‌الاسلام آقای مجد: در سفری که به کربلا رفته بودم، مرحوم حاجی میرزاحسن قدری از گرد پرده ضریح حضرت سیدالشهداء علیه السلام به من مرحمت فرمودند، من آن را در جیب بغل گذاشتم و از جان خود آن را عزیزتر می داشتم. وقتی که به تهران آمدم، چهارشنبه‌ای به بازار رفتم، به کاروانسرای دالان دراز رسیدم به سراغ دوست قدیمی خود که شخصی به نام مهدی بود رفتم، دیدم سر به زانوی خود گذاشته و غمناک و گریان است. گفتم: تو را چه می‌شود؟ گفت: هر دو چشمم آب آورده و دکترها نتوانسته‌اند آن را معالجه کنند. گفتم: من الان به کیمیای حقیقی تو را معالجه می‌کنم، از آن خاک به مقدار دو میل به چشم‌های او کشیدم، چیزی نگذشت که چشم‌های او مثل اول باز شد و شفا یافت. او پس از مدتی دکانش را فروخت و به عتبات عالیات رفت و همان جا ماند تا فوت کرد. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓 4ربیع الثانی، 🌸ولادت حسنی 🌸 🍉 📖 : زنی به نام امّ‌لیلی که از پا فلج بود با کمک دخترش براي توسّل قصد حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام می‌کند، و متوسل به حضرت عبدالعظیم علیه السلام می‌شود و در همان جا به خواب می‌رود. در عالم خواب می بیند: پنج نفر وارد حرم شدند، براي شفای امّ‌لیلی دعا می‌کنند و خدا او را شفا می‌دهد، به طوری که امّ‌لیلی وقتی از خواب بیدار می‌شود،با پای خود به سراغ دخترش می‌رود، دخترش از راه رفتن او تعجب می‌کند و می‌گوید: چطور شما بدون وسیله و با پای خود آمدی؟ آنگاه امّ‌لیلی متوجه می‌شود که در پای خود اثری از فلجی دیده نمی‌شود و به طور کلی خوب شده و شفا گرفته است. 📘 🖋 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا رعایت ادب موقع خواندن قرآن 📖 مرحوم آیت‌اللَّه آقای حاج شیخ (صاحب شرح عروة‌الوثقی و حاشیه شرح منظومه سبزواری) نقل فرمودند: روزی زیر کرسی نشسته بودم و می‌خواندم، ولی رعایت ادب تلاوت قرآن را آن‌طوری که باید و شاید نکرده بودم، پس از پایان قرائت برای زیارت به صحن مطهر حضرت علیه السلام تشرف یافتم. در همان هنگام مرحوم آقای حاج میرزا را دیدم، ایشان بلافاصله و بدون مقدمه به من خطاب کرد و فرمود: انسان در حال خواندن قرآن مؤدب می‌نشیند و قرآن می‌خواند. 📘 🖋 برای خرید کتاب اینجا رو کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/4328 @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 📖 : زمانی با خانواده خویش به زیارت حضرت ثامن‌الحجج علی بن موسی‌الرضا مشرّف شدیم. روزی با محسن ( ) که سنش از چهار الی پنج سال بیشتر نبود به حرم مطهر مشرّف شده بودیم؛ درحالی‌که مشغول دعا خواندن و توسل بودم، محسن بنا به عادت کودکی از من تقاضای نخودچی و کشمش کرد که سرگرمی کودکان آن زمان بود؛ چون اجابت درخواست او مانع از توسل و توجه من به ساحت قدس حضرت بود، فکری به ذهنم رسید. به او پاسخ دادم: برو نزدیک ضریح مطهر و از جدّ خود، امام هشتم درخواست نما. او با ذهن صاف و پاک کودکانه خویش به‌سوی ضریح مطهر رفت و به همان نحوی که به او القاء کرده بودم کنار ضریح ایستاد و از امام رضا درخواست کرد. پس از مدتی کوتاه، درحالی‌که این‌جانب مشغول دعا خواندن و توسل بودم با خوشحالی نزد من آمد؛ درحالی‌که در جیب لباسش نخودچی و کشمش بود! 📘 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/4289 @ketabeJamkaran
قصرهایی که از خیرات آب ساخته شدند 📖آقای حاج : رفیقی داشتم که پس از مرگش، او را در خواب کنار قصرهای مجلّلی دیدم، گفتم: این‌ها از کیست؟ گفت از من است. گفتم یکی از آن ها کافی است، این همه قصر برای چیست؟ گفت: از آن تعجب می‌کنی! عجب آن است که همه آن‌ها را به‌خاطر چهار فلس به من دادند. از خواب بیدار شدم، گفتم: این چه حرفی است که رفیق ما گفت؟! تأمّل کردم، پس از مدتی یادم آمد که من در صحن مطهر چهار فلس دادم به یکی از افراد که آب خیرات می‌کرد و آن آب را خیرات کردم و در نیتم این بود که ثواب آن مربوط به همان رفیقی که او را در خواب دیدم، باشد. 📘 🖋 برای خرید کتاب اینجا رو کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/4328 @ketabeJamkaran
📖آیت اللَّه العظمی آقای بهجت: یکی از بستگان خوب که به تجارت و کسب اشتغال داشت، گفت: به مشهد مقدس رفتم و خانه یکی از اخیار سکونت کردم، آن مرد بافضیلت در اطاقی را باز کرد و گنبد مطهر نمایان شد و از همان جا به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام سلام داد. وقتی او سلام داد جواب حضرت را شنیدم، به او گفتم: حاج آقا! جواب حضرت را شنیدم. آن مرد باتقوا گفت: ائمّه جواب همه را می‌دهند، این فراست شماست که جواب را شنیدی. و با این کیفیت می‌خواست خودش مطرح نباشد، بلکه شنونده را مطرح کند. 📘 🖋 برای خرید کتاب اینجا رو کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/4328 @ketabeJamkaran