🟢شاگردی که مسیر استادش را طی کرد.
📖شب به نیمه نزدیک میشد. تهران در تاریکی مطلق فرو رفته بود. اوباش و قدارهبندها به انتظار نشسته بودند که بیچارهای را در تاریکی شب لخت کنند و هستی او را به غارت ببرند.
آن شب #مجلس_درس و #موعظه #شیخ_مرتضی_زاهد به طول انجامیده بود.
در تاریکی شب، جوان نورسی (#مرحوم_حاج_سیّد_مهدی_خرازی) که از شاگردان #شیخ_مرتضی بود، با طمأنینه خاطر عبور میکرد. فرو رفته در عالم معنویت و نه توجهی به تاریکی شب و نه ترسی از آن داشت...
به درب منزل که رسید، شب به نیمه رسیده بود. درب را بسته دید. خواست کوبه درب را به صدا درآود که یادش آمد در این وقت شب مادرش به خواب رفته است.
در تحیّر بود که ناخودآگاه دستش بهسوی درب خانه رفت و درب بدون فشار باز شد...!
مادر در خواب بود اما غذای فرزند را روی شعله سهپایه قرار داده بود.
غذا را آهسته تناول کرد و به بستر خواب رفت.
اذان صبح که برای نماز بیدار شد، مادرش بالای سرش بود با کمال تعجب.
میگفت: «سیّد مهدی تو چگونه داخل منزل شدی؟ من که کلون درب خانه را انداخته بودم!»
تازه به خود آمد، اینکه درب بسته در نیمهشب به رویش باز شده بود عنایتی بود از سوی خدا و کرامتی از جناب شیخ...
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran