eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
83 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب رمان «به سپیدی یک رویا» داستان بخشی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س) را پس از هجرت امام
📌 صورتش را در تاریکی شب نمی‌دیدم، اما رد اشک روی گونه‌هایش برق می‌زد. - هنوز نرفته دلتنگ بقیع شده‌ام. از مدینه هم که بروم نیمی از من اینجا می‌ماند. - فاطمه جان من هم دلم برای بقیع تنگ می‌شود. برای مدینه النبی... برای مزار پیامبر... دستش را بر مزار پیامبر کشید: شاید دیگر زیارت پیامبر قسمتمان نشود... دستش را گرفتم: کم مانده پیمانه عمر من پر شود، اما تو که قرار نیست تا ابد در خراسان بمانی. جوابم را نداد. گفتم: فقط برای دیدن ابوالحسن می‌روی، یا قرار است برای همیشه در خراسان بمانی؟ - فقط خدا می‌داند... ➖➖➖➖ •┈┈••✾•💔🏴💔•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ وفات شهادت گونه عالمه آل محمد(ص)، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بر همه شیعیان تسلیت باد 🏴🥀
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلَا تُرىٰ، وَلَا أَسْمَعَ‌ُ لَكَ حَسِيساً وَلَا نَجْوىٰ 🌱✨ برای من اینکه مردم را ببینم و تو را نبینم و از تو صدایی و نجوایی نشنوم سخت است.. 🌷
خون ها ریخته ولے اندیشه نمے میرد..
خرده روایت هایی از زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب خرده روایت هایی از زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری... #استاد #فاطمه_شایان_پویا ═
📌 (۱) چیزی که همیشه به آن غبطه می ‌خوردم، رسیدگی دکتر به پدر و مادرش بود. درسش را در خارج ادامه نداده بود و یکی از دلایلش، رسیدگی به پدر و مادر بود. مادری که تسلیمش بود. دعای مادر، هنوز هم پشت سرش است. 📌 برشی از کتاب (۲) معمولا در کلاس‌های ریاضی دوران مدرسه اش، روشهای خاصی ابداع می‌ کرد. مثلاً در حل مسائل می ‌گفت: روش دیگه‌ ای هم دارم. دبیرها هم از همین بابت خیلی به او علاقه داشتند و او را شناخته بودند. هر وقت یک مسئله پیچیده سر کلاس حل می ‌شد، دبیر رو می کرد به مجید و می ‌گفت: خب، حالا تو بیا و از راه دیگه مسئله رو حل کن. همیشه سنت شکن بود. 📌 برشی از کتاب (۳) دکتر خیلی راحت می ‌توانست در خیلی دانشگاه ‌ها درس بدهد و دستمزدهای بالا بگیرد. خیلی راحت برای پول درآوردن می ‌توانست در مقاطع مختلف درس بدهد، اما نکرد… کارگاه ‌های آموزشی برای نیروهای هسته ‌ای، برایش اولویت بود. از این بابت مطالبه پول هم نمی ‌کرد. ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
سلام و عرض ادب خدمت همراهان گرامی کانال کتاب خوبم 🌸🦋 تو شرایطی که به خاطر سلامتی خودمون و اطرافیان باید اکثر وقتمون رو تو خونه باشیم در کنار کارهای مهمی که داریم احتمالا زمان تقریبا زیادی اضافه میاریم..⏰ شما توی این زمان چی کار میکنید؟!🤔 با خانواده زمان میگذرونید؟ خب خیلی خوبه..😊 کل وقتتون رو توی فضای مجازی می چرخید؟؟😳 فیلم خوب دیدن هم گزینه ی مناسبیه..🙂 اما پیشنهاد ما به شما خوندن کتاب های خوب و خفن هست..😎😍😍 برای اینکه کار شما رو تو انتخاب کتاب راحت تر کنیم سه تا لیست آماده شده که اگر روی هرکدوم از هشتگ ها بزنید میتونید به معرفی و برشی از کتاب دسترسی پیدا کنید..👌✅ برای شما اوقات رنگارنگی را در دنیای کتاب ها آرزومندیم🌈
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• شب اول فروردین سال 1361 زینب بلند شد چادرش را سر کرد و برای نماز جماعت به مسجد المهدی در خیابان فردوسی رفت. او معمولا نمازهایش را در مسجد می خواند. تلویزیون روشن بود و شهلا و شهرام برنامه سال تحویل را تماشا می کردند. دلم نیامد با زینب مخالفت کنم و از او بخواهم که مسجد نرود. زینب مثل همیشه به مسجد رفت. بیشتر از نیم ساعت از رفتن زینب به مسجد گذشت و او برنگشت. نگران شدم، پیش خودم گفتم" حتما سخنرانی یا ختم قرآن به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به همین خاطر زینب دیر کرده" بیشتر از یک ساعت گذشت، چادر سرم کردم و به مسجد رفتم. نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم. در دلم غوغا بود، وارد مسجد شدم هیچکس در حیاط و شبستان نبود. نماز تمام شده بود و همه نمازگزارها رفته بودند. با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم: "یعنی چی؟" "زینب کجا رفته؟" هوا تاریک بود و باد سردی می آمد. یعنی زینب کجا رفته بود؟ او دختری نبود که بی اطلاع من جایی برود. بدون اینکه متوجه باشم و حواسم به دور و برم باشد خیابان های اطراف مسجد را گشتم و چشمم دنبال یک دختر قد بلند بود. 🍃🌸 بخشی از کتاب @ketabekhoobam