eitaa logo
کتابــ کدهــ تسنیمــ
1هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
232 ویدیو
49 فایل
خوش اومدین به اینجا 💐 کتابکده تسنیم با گلچینی از کتاب ها و محصولات ناب فرهنگی ،آموزشی برای شما خوبان ✨ فروش به صورت مجازی و ارسال وحضوری ⇦زیرزمین مطلب خان @Jo_zm_sh🆔 ۰۹۱۹۶۶۹۲۷۱۶📲 محصولات فرهنگی م :) @farhangi_tasnim
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🍉 📖دیگر فایده ندارد! محمدرضا این جمله را در چشمان تک‌تک اطرافیانش می‌دید. دیگران طوری به او نگاه می‌کردند که گویی اگر خودشان در مقام او بودند، اکنون اوضاع فرق می‌کرد. محمدرضا این نگاه را می‌شناخت. روزهای آخر سلطنت پدرش٬ فروغی همین نگاه را داشت. محمدرضا منتظر تماس آمریکایی‌ها بود. آن‌ها آخرین امید او بودند. زمانی که مردم ایران در خیابان‌ها گروه‌گروه کشته می‌شدند، سران آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس 14 تا 17 دی سال 1357 در کنفرانس (جزیره) گوادلوپ برای بررسی وضعیت ایران دور هم جمع شدند. در پایان این کنفرانس به این نتیجه رسیدند که محمدرضا دیگر نمی‌تواند متحد غرب باشد. کارتر دیگر او را نمی‌خواست. 📘 🖋 📚@ketabkadeh_tasnim
حسن میگوید که زور بابایش از زور بابای همه کلاس بیشتر است. چون دستور میدهد کی را ببرند زندان کی را آزاد کنند. خودش هم به جای موتور گازی یک ماشین آمریکایی قهوه ای دارد که با آن این ور آن ور میرود. برای همین حسن به من میگوید که بابای تو رئیس نیست. رئیس ها که موتور گازی سوار نمیشوند.... 🍉 📚
📚 🌱باید آنقدر ایستاد که خبر شما به گوش آن غایب برسد. استاد غایبی که تحمل درد پای شاگردانش را ندارد. اگر خوب بایستید و کم نیارید حتما هوای پاهای شمارا خواهد داشت. باید را قبل از آمدنش نیمکت به نیمکت،انتقال دهیم. 🌱این تازه اول راه است. و او زمانی برمیگردد که تمام کلاس ها مقاوم بودن خود را با ایستادنی از جنسِ « ثَبِّت لی قَدَمَ صِدق» و انتظار عاشقانه ی خود را با چشمان بارانی و آرزوی «مَتی ترانا و نَراک» به نمایش گذارند. و اینک است. 🌱بیش از است که این کلاس ، منتظر زنگ تفریحی است که با استاد خود به حیات واقعی برسد. این کلاس با دیگر کلاس های دنیا فرق دارد. آسمان این کلاس رنگین کمانی سه رنگ به رنگ های سبز و سفید و قرمز دارد. 🇮🇷 تفاوتش با کلاس های دیگر دنیا این است که بر روی تخته آن حک شده است. ✌🏻 🌱آرمان این کلاس، است،سربسته بگویم؛ قرار است از مهدی کلاس به برسیم. آرمانی که فقط با دست یافتنی است. 📚@ketabkadeh_tasnim
با اخم نگاهش کردم. ترسید و قدمی به عقب رفت. همه مأمورین من می‌دانستند که نباید در کارهایم دخالت کنند. گفتم: «برو، شلاق مرا بیاور.» مسیب رفت و آمد. شلاق را به دستم داد. گفتم: «حالا کاری با این پیرمرد می‌کنم که یاد بگیرد وقتی کسی به او محبتی نشان می‌دهد، باید تشکر کند.» مسیب جلو آمد و با لبخند گفت: «اگر اجازه بدهید من شام او را بدهم.» در چشم های مسیب نگاه مشکوکی می‌دیدم. احساس می‌کردم بیش از اندازه دلسوزی می‌کند. شلاق را چندبار به کف دستم کوبیدم و گفتم: «هان؟ چه شده است مسیب؟ نگران زندانی من هستی! نکند با او سر و سری داری؟» شرمگین خنده‌ای زد و گفت: «چه سر و سری؟ من اینجا فقط یک نگهبان هستم. اما راستش را بخواهید، موسی بن جعفر(ع) امروز روزه بوده است. دیشب هم افطار نکرده. شاید توانایی حرف زدن نداشته باشد.» ♡♡♡ 📙 📚@ketabkadeh_tasnim
✂️ پیامبر و قصه هایش🌸🍃 مرد مسلمان غذایش را جلوی خودش گذاشت و مشغول خوردن شد .یادش رفت که قبل از خوردن غذا" بسم الله" بگوید. او می‌دانست که موقع خوردن غذا باید "بسم الله "گفت؛ اما آن روز ،فراموش کرد. شاید خیلی گرسنه بود و به همین علت یادش رفت نام خدا را بر زبان بیاورد.... مرد مسلمان ،لقمه دوم و سوم و چهارم را هم در دهان گذاشت. کم کم غذایش داشت تمام می‌شد. آخرین لقمه را که می‌خواست در دهان بگذارد، یادش آمد که "بسم الله" نگفته است. پیش از خوردن آخرین لقمه گفت: بسم الله ،هم برای اول غذا و هم برای آخر غذا. پیامبر غذا خوردن آن مرد را زیر نظر داشت. وقتی دید که او بالاخره" بسم الله" گفت، خوشحال شد .حضرت لبخندی زد ...آنگاه رسول خدا (ص)به یارانش فرمود:" تا زمانی که این مرد بسم الله نگفته بود، شیطان شریک او بودو غذا میخورد؛ اما وقتی او بسم الله گفت، شیطان هرچه خورده بود بالا آورد. •
🍉 حنانه شو ♡ 📚| دیگر وقت آن بود که من هم اقرار و اعتراف کنم؛ از ناتوانی خویش و بگویم و از قدرت خدای او؛ از غرور خودساخته خویش بگویم و از بزرگی خدای او؛ از کوچکی خویشتنم بگویم و از هیبت فرستاده او. ناگهان لب به سخن بازکردم و با صدایی رسا گفتم: «أشهد أن لا إله إلا الله... وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله». با لب گشودن من،‌همه با سرگردانی نگاهشان به سوی من چرخید و صدای حیرت و فریاد بلند شد. مردها به من اشاره می‌کردند و با ناباوری از شنیدن صدای من می‌گفتند. زن‌ها وحشت‌زده، کودکانشان را به آغوش گرفته و به اطراف پناه می‌بردند. پیامبر که هراس و وحشت جمعیت را دیده بود، از میان جمعیت به سوی من آمد. به من نگریست و با لبخندی که بر لب داشت، دستی بر صورتم کشید. اسود هراسان به سوی من آمد و در چشم‌هایم خیره شد. آن‌گاه رو به جوانان کرد و گفت: «ای مردمان ساده‌دل و زودباور! آیا می‌شود بتی به سخن بیاید؟» 📙 🖋 📚 @ketabkadeh_tasnim
ساعت سه ، چهار بعد از ظهر، دود و مه غلیظی همه جا را گرفته بود. نم نم باران سوز سرما را چندین برابر می کرد. بوی خون و خاک، کم کم به مشام می رسید. پای هر کدام از سنگرهای کوچک یک متری، که با تکه های سنگ ساخته شده اند، بیست سی متر گود بود. مجید روی تپه ای نزدیک یک از سنگرها، آرام و بی حرکت خواب بود. نه، خواب نه! چیزی شبیه خواب. 🪴 📚
🍉 ...به هم که رسیدیم، به طعنه گفت: -شنیدم محمد نوه ی دختری دومش را «حسین» نامیده، حسین دیگر چه جور اسمی است؟ گفتم: -همسایه دست از سر رسول خدا و خاندانش بردار و بگذار رفاقتمان باقی بماند. تو آن طرف جو ما هم این طرف. بی‌اعتنا ادامه داد: -مگر چه گفته‌ام، نمی‌دانم چرا محمد دوست دارد همه چیزش خاص باشد، حتی اسم نوه‌اش. دیگر نتوانستم تحمل کنم و ... 📘
❇️ معجزه تربت امام حسین(ع) از زبان رهبر انقلاب رهبر انقلاب در کتاب «خون دلی که لعل شد» خاطره‌ای از دوران تبعیدشان به جیرفت نقل می‌کنند: «داشتم در محراب،‌ نماز مغرب را می‌خواندم که صدای غریبی به گوشم رسید. انگار که شاخه‌های یک نخل روی زمین کشیده می‌شد. نماز که تمام شد، دیدیم سیل، شهر را فرا گرفته و به ایوان مسجد رسیده. فورا از مردم خواستم فرش‌ها را جمع کنند و در جای بلند بگذارند و بعد خواستم که کودکان و زنان را به جای امن ببرند. صدای آوار خانه‌ها می‌آمد و همه چیز وحشتناک بود و فریاد مردم بلند شده بود. قبلاً شنیده بودم که در چنین مواقعی می‌توان به تربت سیدالشهدا(ع) متوسل شد. قطعه‌ای از تربت را از چیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و در میان امواج سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به فضل خدا سیل بند آمد...» لعل_شد 📘 📚@ketabkadeh_tasnim
دین یار شدن امام صادق علیه السلام چهار هزار شاگرد داشتند که درس دین را در محضر امام می آموختند، اما از این تعداد ۲۰ نفر یار امام نبودند. دین داری اگر به مرحله دین یاری نرسد امام تنها غریب و بی کس می ماند. دین دار خودش به بهشت میرود اما توانایی ندارد کسی را همراه خود به بهشت ببرد، اما دین یار دست هزاران نفر را می‌گیرد و با خود به بهشت می برد. اثرگذاران در تاریخ دین یاران بودند نه دین داران. دین دار نمی تواند محور باشد یا موج ایجاد کند اما دین یار با شجاعت و مدیریت محور بسیاری از امور خیر قرار میگیرد. انسان دین یار جریان ساز است. جوّ محیط را با خودش همراه می کند نه اینکه جو زده و همرنگ جماعت بشود. . . . انسان های منتظر دین یار هستند آنها دغدغه‌شان تلاش برای برپایی دین در جهان است. 🍉 📘 📚@ketabkadeh_tasnim
🍉 همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم، هیداکی، با توپ پُر به سراغم آمد و، در حالی که پدر و مادرم می‌‌شنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ می‌‌فهمی زندگی با یک مسلمان چه سختی‌‌هایی دارد؟! آن‌‌ها هر گوشتی نمی‌‌خورند! شراب نمی‌‌خورند! اصلاً تو می‌‌دانی ایران کجای دنیاست که می‌‌خواهی خاک آبا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی؟!»... بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛ همان‌‌جا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم می‌‌کرد. ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد.. 💳قیمت ۱۴۵/۰۰۰ تومان یک جلد با قیمت ۷۵/۰۰۰ موجوده 🤩 📚