#برشی_از_کتاب رهنمای طریق 📚
در حال حاضر تقریباً به همسرم محبتی ندارم و در اثر این بدرفتاریهای ایشان میل جنسیام به ایشان از بین رفته چند مشاور و روانشناس به ما توصیه کردهاند که با توجه به اختلافهای عمده شخصیتی بهتر است از هم جدا شویم آیا در چنین شرایطی خداوند از اینکه ما از هم جدا شویم رضایت دارد و یا اینکه تحت هر شرایطی با هم زندگی کنیم مرضی خداست؟
🪴اگر ریاضت حلال و شرعی را انتخاب کنید و از ایشان جدا نشوید، باید اخلاق ایشان را تحمل کنید جواب ندهید و در مشاجره به هیچ وجه شرکت نکنید و فقط سخنان و اخلاق ایشان را با روی باز تحمل کنید. این یک ریاضت شرعی است که بسیار بسیار در رشد روحی شما تأثیر دارد و اگر نمی خواهید میتوانید او را طلاق بدهید و مشکلی ندارد زیرا طلاق برای حل مشکلاتی است که راه حل دیگری ندارد.
📘♡@ketabkadeh_tasnim
🪔|📘|💎
به سمت آیینه میروم. این منم، آسیه، همان دخترک سیاهمو با چشمان درشت و معصومانهاش، اما اینک با چهرهای مشحون از شکوه ملوکانه! اما آیا هنوز هم دیدگانم مفتخر به داشتن معصومیت است؟
معصومیتی که همواره بیم آن را داشتم که سیم و زر قصر به تباهی بکشاندش. پدرم میگفت چشمان مومنان بنیاسراِِئیل با چشمان بت پرستان قبطی فرق میکند. شب ها وقتی فرعونیان به میخوارگی، رقص و قمار در میکده های پر زرق وبرق رعمسیس مشغولند، مومنان بنیاسرائیل در خانه های فقیرانهشان به درگاه خدای یگانه دعا میخوانند و با اشک و التماس از او طلب مهربانی میکنند.
صبحگاهان چشمان مومنان همچون ستارگان میدرخشد و چهرههایشان چون خورشید نورافشانی میکند…💫
#رمان
#برشی_از_کتاب 🍉
#جواهر_مصری 💎
📚@ketabkadeh_tasnim
#برشی_از_کتاب.... 🍉
#حاج_قاسم_سلام 📚
نام عملیات خیبر که به میان می آید،زبان بسته و قلم سنگین می شود.نمی توان از خیبر چیزی نوشت.بعضی چیزها را باید بود و دید و مزه مزه کرد.بعضی از خاطرات آن قدر تیز و چابک هستند که به دام کلمات در نمی آیند.فقط باید به آن ها بی صدا اشاره کرد.حتما عقاب را دیده ای.وقتی بخواهی به بلندای پرواز او اشاره کنی،بهترین کار این است که با انگشت آن را نشان بدهی.از حال و هوای عملیات خیبر نمی توان چیزی گفت،جز اینکه با کلماتی بریده بریده،به آن اشاره کنی؛نی،هور،آب،سکوت،مناجات،اشک،موج،قایق،عبور و پرواز...
بزرگتر و گرامیتر از نعمت حافظه برای انسان، نعمت فراموشی است که اگر نبود داغ هیچ مصیبتی سرد نمیشد، هیچ دریغ خوردن و افسوسی تمام نمیگشت، هیچ کینه و دشمنی از میان نمیخاست، با وجود آفات و بلاها، کسی از خوشیهای دنیایی لذّت نمیبرد و برخوردار نمیشد،
ـــــــــــــــــــــ
#توحید_مُفَضَّل
#برشی_از_کتاب.... 🍉
به حُسن تدبیری که در آفرینش موها و ناخنها به کار رفته بیندیش و عبرت بگیر. چون این دو، از عضوهایی هستند که مدام بلند و زیاد میشوند و باید زود به زود کوتاه شوند، بدون حس آفریده شدهاند تا کوتاه کردن و چیدنشان انسان را نیازارد.
#توحید_مُفَضَّل 📚
#برشی_از_کتاب.... 🍇
♡@ketabkadeh_tasnim
ــــــــــــــــــــ #برشی_از_کتاب✂️ــــــــــــــــــــــــ
#ادواردو یک مرد عادی نبود. او یک قدیس بود. شبها از اتاقش صدای آواز زیبایی میآمد. بهخصوص نیمهشبها. بعضی شبها که از دست کارلو دلخور بودم، میرفتم مینشستم پشت در اتاقش. به آوازش گوش میدادم. نمیفهمیدم چه میخواند. فقط دلم میخواست بنشینم و به آوازش گوش بدهم. یک شب که روزش از کارلو کتک خورده بودم، موقع آواز ادواردو گریهام گرفت. یکموقع دیدم کنارم نشسته. پرسید که چرا گریه میکنم. فکر کردم بفهمد به آوازش گوش میکردهام عصبانی میشود. زبانم بند آمده بود. دستم را گرفت و من را برد توی اتاقش. فقط چندتا شمع روشن بود. یک کتاب هم روی تختش بود.... ــ
#ادواردو📔
📚@ketabkadeh_tasnim
•
سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود.
نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!!
از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید.
گفتم: چرا از من سوال می کنید؟
گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و…
من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن.
همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد.
حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم.
این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم.
او خیلی علاقه داشت که با آن دختر ازدواج کند و زمانی که جواب منفی شنید زندگی اش دچار مشکل شد…
___________✂️___________
#برشی_از_کتاب
#تقاص📗
#برشی_از_کتاب ... 🎀
#دختر_مو_شرابی
(آقا بهرام مقابل اجنبی و اجنبیپرست اگه سرت بالا نباشه، اگه سینت جلو نباشه، اگه عزت نداشته باشی، زمینت میزنن! نه اینکه جسمت رو بزنن که باکی نیست! آبروت رو زمین میزنن، عزتت رو بر باد! من تو این سید عزت میبینم! این سید خونش برای این ملت به جوش اومده! غیرت فرهاد داره این سید برای شیرینهای این مملکت تا دست دراز اجنبی و اجنبیپرست رو قطع کنه! آقا بهرام طناب دار یا جوخهٔ اعدام برای من شیرینتره تا ذلت تهمت به پسر حضرت زهرا(س)!
📚@ketabkadeh_tasnim
هواپیما از فرودگاه نجف که بلند شد،
قلبش در آن سرزمین جا ماند،
مگر میشود از حسین بن علی(؏) دل کند؟؟!
مگر میشود این همه شب های خوب را
در کنار یار فراموش کرد؟!
فقط خدا می دانست که در آن چند روز بیهوشی و دور بودن از دنیای مادی،بر او چه گذشته است!
و این رازی بود سر به مهر بین خودش و
پروردگار مهربانش
📚#اِدموند
🍉#برشی_از_کتاب 📖 جلد یکــــ1
کتابــ کدهــ تسنیمــ
🍑📘•°مثل ما،مثل ماه 🔸همه میدونیم که خدا برای هدایت ما انسانها، افرادی رو از جنس خودمون خلق کرد و به
📕کتاب پیامبر گل سرخ
📍کتاب #پیامبر_گل_سرخ جلد پنجم از مجموعه پیامبران اولوالعزم است که زندگانی #حضرت_محمد صلی الله علیه و آله را روایت میکند.
🍉#برشی_از_کتاب:
باغ پر از علف بود.نصف باغ را بیل زده بود.رسیده بود وسط باغ.خسته بود.در سایه ی نخلی نشسته بود.نخلی که کنار آبراهه بود.همان جایی که یک بوته ی گل سرخ داشت.بوته هایی که صاحب باغ گل هایش را خیلی دوست داشت.آن ها را می چید و عطر درست می کرد. بوته ی گل پر از غنچه بود. مرد کارگر به غنچه ها نگاه میکرد که صدایی شنید. یک نفر به دیدن او آمده بود؛ کسی که به تازگی مهمان شهر شده بود؛ کسی که میگفت پیامبر خداست.او سعی کرد برود او را ببیند، نتوانسته بود چون خیلی کار داشت؛ ولی حالا پیامبر خدا به دیدن او آمده بود.
🔺مناسب سنین ۹تا۱۲ سال
✍نویسنده: مسلم ناصری
📖تعداد صفحات: ۶۴صفحه
📚ناشر: جمال
💰قیمت: ۵۰/۰۰۰تومان
🌸☘🌸☘🌸☘
آیدی مشاوره و خرید@Jo_zm_sh
📚@ketabkadeh_tasnim
📚کتاب #من_و_پنگوئنم (محیط زیست، امانت الهی)
👧🐧من و پنگوئنم #داستانی_آموزشی است و به یکی از راه های صرفه جویی برق در خانه می پردازد.
👧دخترکِ این داستان نگران است که 🐧پنگوئن عروسکی اش، با گرمای داخل خانه، دلش برای سرما تنگ شود. وقتی راه حلی پیدا میکند، مشکل دیگری پیش می آید...
🍒#برشی_از_کتاب:
یک شب داشتم جلوی یخچال داستان خندهداری میگفتم و بلند میخندیدم. یک دفعه بابابزرگ پیشم آمد و پرسید: نصف شبی اینجا چه کار میکنی، گلم؟ گفتم: پنگوئنم دوست ندارد توی یخچال تنها باشد. شاید هم بترسد. آمدم برایش داستان بگویم.
بابا بزرگ خندید و گفت: تو خیلی مهربانی ولی نباید در یخچال را باز بگذارم بابایی؟
بابابزرگ مرا بوسید و گفت......
🤍مناسب برای کودکان گروه ۴یا۵ تا ۹سال
✍نویسنده: کلر ژوبرت
📖تعداد صفحات: ۲۴صفحه
💰قیمت: ۶۰/۰۰۰ تومان
👧🐧👧🐧👧🐧
📱آیدی مشاوره و خرید @Jo_zm_sh
📚@ketabkadeh_tasnim
کتابــ کدهــ تسنیمــ
📚کتاب #وقتی_بابا_رئیس_بود 📔کتاب «وقتی بابا رئیس بود» زندگی داستانی رئیس ساده زیست و پرتلاش آموزش و
🗓12 اردیبهشت: #روز_معلم
📚🍉#برشی_از_کتاب
📖بله، بابای من #شهید شده بود و حالا مملکت، دیگر بابای من را نداشت که به دردش بخورد. حالا دیگر بابای من نبود که برای این و آن برنج ببرد، هوای توران خانوم را داشته باشد، وقتی مامان ناراحت شد، برایش شربت درست کند و وقتی گریه کرد، با گوشه روسری اشکش را پاک کند و قربان صدقهاش برود و او را بخنداند، نرگس را فاطمه صدا بزند و موهایش را شانه کند، بچههای عمو محمود و عمو جواد را وقتهایی که توی #جبهه هستند، با موتورگازیاش ببرد بستنی بدهد، به اکبر آقا بگوید که نمازش را اول وقت بخواند تا خدا کمکش کند، برای #معلم_ها خانه بسازد و حقوق خودش را بدهد به آنهایی که پول ندارند اجارهخانه بدهند، به زیردستانش دستور بدهد که هوای #سرایدار_های_مدرسه و معلمهایی که «وَزِشان» خوب نیست را داشته باشند.
🌷#معلم_شهید #علی_بیطرفان
📘#وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋 تقی شجاعی
📚@ketabkadeh_tasnim