eitaa logo
کتابخانه فضائل
1.3هزار دنبال‌کننده
689 عکس
331 ویدیو
5 فایل
|بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم| امام‌صادق‌علیه‌السلام: هر‌كه‌‌بخواند‌‌نوشته‌اى‌از‌ فضائل‌علی‌بن‌ابیطالب‌‌ر‌ا‌ خداوند‌گناهانى‌‌راكه‌او‌از‌ راه‌چشم‌مرتكب‌شده‌مى‏‌آمرزد. الأمالی‌ص١٣٨ #تاروز‌حَشـر‌هرچـه‌بگویم‌عـلـے‌ڪم‌است•• #اللهم‌عجل‌الولیڪ‌الفرج••
مشاهده در ایتا
دانلود
- بِــطـلــب جــان عـــلـــی اکــبـــرِ لــیــلا مُـــردم شب‌‌جمعه‌ست حـسـیـن، باز حرم کم دارم
کتابخانه فضائل
-
- - و از جمله کسانی که حـاضر شد به نزد امـام حـسیـن -علیه‌السلام- در صحرای کربـلا مـسـعود بـن سـعید بـن عـبـدالله کوفـی بود، که هنگام شهادت شـهزاده علـي اکبـر -علیه‌السلام- بـه بـالای سـر سیـدالشـهداء رسیـد، چـنیـن مـی‌گوید: رأيت مولاي الحسين عليه‌السلام مكبوباً علي جسد إبنه الرشيد، إنتهبته فسلّمت عليه و وقفت بين يديه و كنت اعـزّيه و هو يقول افّ علي الدنيا و أهلها يا علي، علي الدنيا بعدك العفا يا علي، أنا أبوك الحسين، لقد أزمنت لقتلك و صرعك يا علي، كيف كيف أخبر عمّاتك و أخواتك بصرعـك، قتل الله قومـاً صرعوك، والله يا علـي، لقد ذاب لحـم عظـمي بصـرعك و ذهـب النّـور مـن بصـري! ثـمّ قـال: يـا مسعود صاحبني لأن أخرج ولدي و قوّة بصـري و عضـدي مـن بين الـدّمـاء، قـال: فصـاحبـه، فرأيـت مـولاي يـقول: ليتنـي كنـت عمـياً يا بنـيّ! فألحقناه بالشهداء مولایم حسـین -علیه‌السلام- را دیدم که خودش را بر پیکـر پسـر رشیدش علـی‌اکـبـر -علیه‌السلام- انداخته بود، حضرت را از حضورم خبر دادم، سلام نمودم و مقـابـل حضـرتش ایستـادم و ایشان را آرام می‌کردم، در حالی‌که می‌فرمود: ای علـی اف بـر این دنیـا و اهلش بعد از تو، خاک بر سر این دنیا بعد از تو ای علـی، مـن هستم پدرت‌حسین -علیه‌السلام- که‌به‌خاطر افـتادن و کشتـه شـدن تـو زمـین گـیر شدم، چگونه به عمّـه‌ها و خواهرانت خبر افتادنت را بدهم، خداوند بکشد قومی را که تو را کشتند، والله قسـم ای علی گوشت استخوانم ذوب شد و نور از چشمانم برفت! بعد فرمود: ای مسعود، مرا کمک کن تا فرزنـدم و نـور چشـم و بازوی خـود را از بیــن خون‌ها خارج کنم، إبن سـعید گفت: من حضرت را کمک کردم، ولی دیدم که مدام می‌فرماید: ای کاش من کور بودم پسرم، پس با حضرت، پسرش علی‌اکبر -علیه‌السلام- را به شهداء ملحق کردیم. 📚 جواهر المقاتل، مجهول‌المؤلف، ص٣٨٩ @ketabkhaneh_fazael
- بـخـوان دعــای فــرج را، دعــا اثـر دارد
کتابخانه فضائل
-
- - حضـرت مـولانا الأعـظم أمیـرالمـؤمنین -علیـه السلام- از دروازه کـوفه بیـرون آمدند، حارث‌هـمدانی چنین می‌گوید، حضرت را دیدم فرمود: ای حـارث، کیف احوالک؟ عرض کردم که پـیر و شکسـته شده‌ام، می‌ترسم که‌بمیرم و از مشاهده جـمـال بـی‌مثالـت درمـانم! فرمودند: یا حـار همدان من یمت یرنی من مـؤمن أو منـافق قـبلاً، بعد دیـدم شخصـی با جـمال خوش سیمائی آمد و سلام‌کرد، آن‌حضرت جواب او فرمود و سـؤال چنـدی کـرد و بـه زبـان غیـر معـروف و جـواب از آن‌حضـرت شنیـد و رفت. عرض کـردم که فـدایت شـوم کـه بـود؟ فـرمـود: نشنـاختـی؟ عرض کردم خیر، فرمود: خضر نبی بود ۱۱۰ سـؤال از مـن کرد و جواب خـود را شنید. عرض کردم یک‌سوال و جواب او را بفرما. فرمود: سؤال کرد از عمر دنیا چه قـدر گذشته است؟ گفتم: مگـر کـه می‌دانی چه قدر از آن باقی‌ست، که از گذشـته‌ی آن مـی‌پرسی! گفـت: خیـر. گفتم: چهار صد هزار کرّ گذشته که هر کرّی، چهار صد هزار فرّ است، و در هر فرّی چهار صد هزار ذر است، و هر ذری چـهار صـد هـزار آدم اسـت و چهار صـد هزار خـاتم و من با هر کـرّی و پیش از آن بـوده‌ام و با هـر فـرّی و پیـش از آن بوده ام و با هر ذری و قبل آن بوده‌ام و با هر آدم و خاتمی و پیش از آن بوده‌ام. صَـدَقَ ولـي‌ُّ الله! بـعـد از آن فـرمـودند: منم مذکور در سابقِ‌زمان، یعنی در اوّل این عالم ظهور ذکر ولایت مـرا انبیـاء با امتّان خود می‌کردند و عهد ولایت مرا به أمر الهی از آن‌هـا می‌خواستند و تشفّع مـی‌جسـتند به مـن در درگاه أحدیّت به جهت حصول مطالب خود و به‌واسـطۀ توسّـل به اسامـی مـن و اهل‌بیتِ من مطالب‌ِایشان برآورده می‌شد. 📚أنهار جاریه، باب سوّم، شرح خطبه، میرزا ابوالقاسم راز شیرازی، ص۸۱ @ketabkhaneh_fazael
- با مـرگ تــو را اگـر توان دیـد، کـی مـی‌رسـد ایـن تـولّـد مـا
کتابخانه فضائل
-
- جـهان کـه لطـفی نـدارد، بگو نـجـف چه‌خبر؟
کتابخانه فضائل
-
- - از شخـص معتـمدی چنـین مسموع شد که حضرت رسول -صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله- شبی از شب‌ها تا طلوع صبح ذکر فضـیلت خود را از برای عـلی -علیه السّلام- بیان کرد و بعد از آن‌که طلوع شد، فرمودند: یـاعـلـی، حال تو قـدری بیان فضیـلت خود بنما، در دست أميـرالمؤمنيـن انگشتری بود، حضرت امـیر آن انـگشتـر را حرکتی داده، حضرت رسول می‌فرماید: به‌ محض حرکـت دادن انگشتـر، من‌خود را در شـهری دیـدم و وارد‌ مسـجدی شـدم کـه جـمـعیـت زیـادی بود و پسر عمّـم علـی -علیه‌السّلام- را دیدم بر منبـر نشسته و مـردم را مـوعـظـه مـی‌کنـد، از یـکی سـؤال کـردم کـه ایـن چـه شـهـر اسـت؟ جواب گـفـت: مـگـر خـدا غیـر از ایـن شـهـر، شـهـر دیـگری هـم خـلق فـرمـوده است کـه ایـن شـهـر نـامـی داشـتـه بـاشـد! مـعلـوم شـد که اهـل آن شـهر از شـهـرهـای دیگر خـدا اطلاع ندارند. باز حضرت امیـر حـرکت دیگـر داد، باز مـن وارد شهـر دیگر شـدم و داخـل مـسـجـدی شـدم، اجـتمـاع زیادی بود، عـلـی -علیه السّلام- را بر منبـر دیدم اهـل‌‌ شـهر را موعـظه می‌فـرمـود، از یکی اسم آن شـهر را پرسیدم ، جـواب داد که خـدا مگر غیر از این شـهر، شـهری خلق فـرمـوده اسـت! تا هفـت مرتبه، پسر عمّـم انگشتر خود را حـرکت داد و در هفت مرتبه من خود را در شهـری دیـدم به آن تفصـیل، و بعـد از آن خـود را در خـانـه دیـدم، و دیـدم پـسـر عمّـم سر به زانوی فـاطـمـه -علیها السّلام- دختـرم گذاشـتـه و به خـواب رفتـه اسـت. از فـاطـمـه -علیها السلام- سـؤال کـردم که پسرعمّم‌بعد‌از‌نـم‍ـاز‌صـبـح‌به‌جائی‌رفته‌است؟ عرض کرد: پسر عمّـت بعد از نـماز صبـح سر به‌زانوی‌ من‌ گذاشته هنوز بیدار نشده‌ است! 📚اسرار الشهادة، ملّا محمد اشرفی، ص١٤٠ @ketabkhaneh_fazael
هدایت شده از کتابخانه فضائل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 بی‌سبب نیست شب‌جمعه شب‌رحمت شد مادری گفت حسین جان همه را بخشیدند 💛
- آن‌چه از مصائب نشنیدی، عجیب‌تر است! 📚 کامل الزیارات، باب ۲۶، ح ۷ @ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
- بـخـوان دعــای فــرج را، دعــا اثـر دارد
- من این‌چشمی که رویت را نمی‌بیند نمی‌خواهم که‌ یعـقـوبـی که یـوسـف‌ را نبیند، کورتـر بهتـر
حـجّ اکبر زیـارتِ نجـف است نیک بختی که این اراده کند به نجف باز می‌روی مجذوب دولـتـت را خــدا زیـاده کـنـد @ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
حـجّ اکبر زیـارتِ نجـف است نیک بختی که این اراده کند به نجف باز می‌روی مجذوب دولـتـت را خــدا زیـا
- «در زنجـان، دیوانـهٔ‌ معروفـی بود که احـوالاتـی داشـت. اوائلی کـه مـیـرزا محمود امـام‌ جمعـه از نجـف برگشتـه بود زنجـان، یـک روز بـعـد از مـنبـرِ آن‌ مرحوم، خودش را از لابه‌لای جمعیّت به ایشان رسانده و گفته بود: تو هم مثل بقیّه فکر می‌کنی من دیوانه‌ام؟ دیوانهٔ توئی که نجـف را رها کرده‌ای و به این‌جا برگشته‌ای!»
کتابخانه فضائل
حـجّ اکبر زیـارتِ نجـف است نیک بختی که این اراده کند به نجف باز می‌روی مجذوب دولـتـت را خــدا زیـا
- مـا نـامِ عـلــي، نمك شمـرديـم انكار نمك، نمك حـرامـي‌ست! °عدد أبجـد مولا ١١٠ °عدد أبجـد نمك ١١٠
کتابخانه فضائل
-
- + یـا مـحـمّـد شـکـر نـعـمـت بـه جـای آور. -- خداوندا بهترین شکرت چگونه است؟ + از فضائلِ برادرت علـی برای‌مردم بگو! - - قَالَ عَلِـیُّ بْـنُ الْحُـسَیْـنِ -علیهما السلام- قَالَ رَسُـولُ اللَّهِ -صلی‌الله‌علیه‌وآله- فُضِّلْـتُ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ وَ شُرِّفْتُ عَلَی جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ اخْتُصِصْتُ بِالْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ أُکْرِمْتُ بِعَلِیٍّ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ وَ عُظِّمْتُ بِشِیعَتِهِ خَیْرِ شِیعَةِ النَّبِیِّینَ وَ الْوَصِیِّینَ وَ قِیلَ لِی یَا مُحَمَّدُ قَابِلْ نَعْمَائِی‌عَلَیْکَ بِشُکْرِالْمُمْتَرِی لِلْمَزِیدِ فَقُلْتُ‌یَا رَبِّـی وَ مَا أَفْضَـلُ مَا أَشْکُـرُکَ بِهِ، فَقَالَ لِی یَا مُـحَمَّـدُ أَفْضَلُ ذَلِکَ بَثُّکَ فَضْـلَ أَخِیـکَ عَـلِـیٍّ وَ بَعْثُـکَ سَائِـرَ عِبَادِی عَلَی تَعْظِیمِهِ وَ تَعْظِیمِ شِیـعَتِـهِ وَ أَمْـرُکَ إِیَّـاهُمْ أَنْ لَا یَتَوَادُّوا إِلَّا فِیَّ وَ لَا یَتَبَاغَضُـوا إِلَّا فِـیَّ وَ لَا یُوَالُوا وَ لَا یُعَادُوا إِلَّا فِـیَّ وَ أَنْ یَنْصِـبُوا الْحَرْبَ لِإِبْلِیسَ وَ عُتَـاةِ مَرَدَتِهِ الدَّاعِیـنَ إِلَي مُخَالَفَتِـي وَ أَنْ یَجْـعَلُـوا جُنَّـتَـهُمْ مِنْهُمُ الْعَدَاوَةَ لِأَعْدَاءِ مُحَمَّـدٍ وَ عَـلِـیٍّ وَ أَنْ یَـجْـعَلُـوا أَفْضَـلَ سِلَاحِـهِـمْ عَلَـی إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ تَفْضِیلَ مُـحَـمَّـدٍ عَلَی جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ تَـفْـضِیـلَ عَـلِـیٍّ عَلَیٰ سَائِـرِ أُمَّـتِـهِ أَجْمَعِـیـنَ حضـرت عـلـی بن الحسیـن -عليهما السلام- از قول رسول خدا -صلی‌الله‌علیه‌وآله- فرمودند: من از تـمـام مردم ممتـازترم و بر تمـام انبیـاء برتری دارم و قرآن‌را به‌من اختصاص داده‌اند و مرا به‌ولایت و جانشینی علی -علیه‌السلام- بهتریـن اوصـیـاء گرامـی داشته‌اند و مـرا بـه بهترین پیـروان که از پیروان تمـام پیـغمبـران و اوصـیـاء بهتـرنـد، مفتـخـر نمـوده‌انـد. [خداوند] به من گفت یا محمّد! در مقابل این نعمت‌های من شکر و سپاسی بگـزار که‌موجبِ‌ افزایش‌نعمت شود. عرض‌کردم خدایا، چه شُـکری بهترین شکر تو است؟ فرمود: یامحمّد! بهترینِ شکر، انتشار فضل برادرت عـلـی اسـت و وادار نمودن بقیّـهٔ بنـدگـانـم بـه احتـرام او و شیعـیانـش، و دستور دِهی که محبّت و علاقه به یکدیگر را فقط در راه خدا قرار دهند، همچنین بغض و دشمنی را. نه دوسـت بدارنـد و نه دشمن بدارند مگر در راه من، و آمـاده جنگ با شیطان و پیروان او که دعوتِ به مخالفـت با مـن می‌نماینـد باشنـد، و سپـر خویش را در این‌مبارزه، دشمنی با دشمنان مـحـمّـد و عـلـی -علیهما‌ السلام- قرار دهند، و بهتریـن اسلحـه در راه مبـارزه با شیـطان و سپاهش، برتری دادن محمّد است بر تمام پیغمبران و برتری دادن علـی بر سایر امّـت.. 📚 بحارالأنوار، مجلسي، ج٢٤، ص۳۷۹ 📚تفسیر امام عسکری -علیه‌السلام- ص۲۴۲ @ketabkhaneh_fazael
- - روزی حضرت خضر به دیدن أميرالمؤمنين آمد و عرض کرد که، ای وصی رسول خدا آن‌طور لازم است احـترام بزرگتـر نمی‌کنـی. حضرت فرمودند: از کجا معلـوم تو بزرگ‌تر هستـی؟ گفـت: فدایت شوم عمـر طـویلی بـر مـن گـذشـتـه اسـت، بـا انـبـیـاء بـوده‌ام، با اسکندر، ذوالقرنین در ظـلـمـات رفـتـه‌ام، به عیـن الحـیـات رسیـدم و از آن نوشـیـدم چطور بزرگتر نیستم! فرمـود: ای‌ خضر به خاطـر داری در ظلمـات جامی در دســت داشـتـی و از تـو گـم شـد. متوسل به‌محمد وآل‌محمد-علیهم‌السّلام- شدی دستی از غیب ظاهر شد و جام تو را پر از آب حیـات کرد به تـو داد و نوشـیـدی! عرض کرد: بلـی، گویا با من بـوده‌ای آن‌جـا. فرمود: دوبـاره آن جام را گـم کـردی و دیـگر پیدا نکردی؟ عرض کرد بلی. فرمود اگر ببینی می شناسی؟ عرض کرد بلی. حــضــرت آن جــــام را از آســتـــیـــن مبارکـش بیرون آورد و به‌ او داد. گفت فدایت‌ شوم ولـي الله تویی، کسی در تو شک کند هلاک است! 📚آیات الولایة، راز شیرازی، ج١، ص٣٢١ @ketabkhaneh_fazael
•حکایتی خواندنی از اهمیّت برائت و تبرّی جستن از دشمنان آل الله• - - حاج آقا حسینی موحد قمی می‌فرمودند: پدر مرحوم‌ ما در هر سال نهم ماه‌ ربیع در منزل‌مان جشـن عیدالزهرا مـی‌گرفتـنـد و این مجلس، سابقه‌ای ۸۰ ساله داشت و فقط هم از منبری‌های قم را دعوت به عمل‌ می‌آمد، مثل آقایان یثربی، آل‌ طٰه و..، حتّی دایی‌ های ما اجازه شرکت در مراسـم را نداشتـنـد. افـرادی مثـل آقایان بروجـردی و سـیّـد موسـی صدر هـم در آن جلسه جشن و سرور شرکت کرده بودند. همسایه‌ای داشتیم به نام -آقای گلاب- که پدرم می‌گفت: سابقه همسایگی ما و اجدادمان بیش از سیصد سال است! در سالی [۶۰ یا ۶۱] اوائل ماه ربیع پسر این همسایهٔ شهید شد و نهم ماه‌ربیع روز مراسم هفتم او می‌شد. پدرم گفت: من خجالت می‌کشم که روز نهم منزل‌ما جشن باشد و منزل‌همسایه مراسم عزا، امسال عیدالزهرا نمی‌گیریم. دو سه روز مانده به مراسم نهم ماه‌ربیع مادر شهید می‌آید به منزل ما و به مادرم می‌گـوید: چرا شما مشغـول فراهـم کردن مـقدّمـات جشـن امسـال نیستید؟ مـادرم می‌گوید: حاج‌آقا امسال مجلس نمی‌گیرند مادرِ شهـید مـی‌گوید: دیشـب حضـرت زهـرا -علیـها‌ السّلام- را در خـواب دیدم که بازوی کبودشان‌را به من نشان دادند و فرمودند: ببین عمر با مـن چـه کرده است! آن وقـت حسینی موحد امسـال نمـی‌خـواهد جشـن بگیـرد! برو و به آنان بگو مجلس را بگیرند! مادرم مـی‌گوید: آخِـر شما عـزادار هستـیـد‌ مادر بزرگوار شهید چنین می‌گوید که شما کـه نمـی‌خواهیـد جشـن شخصـی بگیریـد! که با عزای ما منافات داشته باشد، جشن برائت و تبرّی است، که همه‌ی‌ ما در آن شریک هستیم. مادرم که قضیه‌را برای‌پدرم نقل‌کرد، پدرم خیلی گریه‌کرد و فوراً رفته‌بود پیش آقای گلپایگانی و قضیه‌را برای‌ایشان نقل کرده بود و جناب‌آقای‌‌گلپایگانی‌هم خیلی گریه کردند و پول خوبی دادند و فرمودند: این پـول را صـرف در مـجلـس کن و فرمودنـد: من به مصـرف این پـول در مجلـس شـمـا راغـب‌ تر هستـم تا مصرف آن در مجلـس روضه و سال‌های سال بانی مالیِ مجلـس ما آقای گـلپـایـگانـی بودند، این مراسـم تا زمان حـال هر سـاله در ظهر روز نهم ربیع برگزار می‌شود و ادامه دارد. 💬ناقل حکایت شیخ احمدیاسر وافی از اساتید سطح عالی حوزه علمیهٔ قم @ketabkhaneh_fazael @osulvafi