-
-
پس از خاکسپاری حضرت معصومه
-سلام الله علیها- صدای گریه حضرت
خدیجه و حضرت زهرا -علیهما السلام-
از درون آرامگاه ایشان بلند شد!
📚دفاتر الغموم، برغانی، دفتر۱۰۹، ص۶۳۷
@ketabkhaneh_fazael
-
-
حضرت معصومه -علیها السلام- شانزده
و یا هفده روز در قم زندگانی نمودند، در
حالتی که علیله و مریضه بوده، و مشغول
معالجه و دوا خوردن بوده.
یکی از علمای اعلام قم حکایت نمود از
عمدة العلماء، مرحمت و غفران پناه،
آقای آشیخ محمد حسن قمی که در
محله چهارمردان قم بوده، که او نقل
نموده که در قبرستان علی بن جعفر
-علیه السلام- سنگ تاریخی نمودار
شده بود، و در آن سنگ نوشته بود که
این قبر عطاری است که دواهای فاطمه،
دختر موسی بن جعفر -علیه السلام-،
را مجّاناً می داده.
📚انوار المشعشعین، کچویی، ج۲، ص۲۷۷
@ketabkhaneh_fazael
-
-
روي عن الرضا -علیه السلام-
لو کانت فاطمة -علیها السلام-
رجلاََ، کان أحقّ منّي بالامامة
مرویست از امام رضا -علیه السلام-
اگر [خواهرم] فاطمه -علیها السلام-
مرد بود از من سزاوارتر بود به امامت!
📚 اسرار فاطمیه، تنکابنی، ص۲۳
@ketabkhaneh_fazael
-
-
رواه الصّدوق عن الرضا -علیهالسلام-
انّه قال: من زار فاطمة -علیها السلام-
بقم فكانّما زار الحسين -عليه السلام-
بكربلا أو فقد زار الحسين -عليهالسلام-
مرویست از امام رضا -علیهالسلام-
هر کس که [خواهرم] حضرت فاطمه
-عليها السلام- را در قم زیارت کند،
به مانند کسی است که امام حسین
-علیهالسلام- را در کربلا زیارت کرده باشد.
📚 اسرار فاطمیه، تنکابنی، ص۲۳
@ketabkhaneh_fazael
-
-
#لذتبخشترینزندگى را
کسی دارد كه، به آنچه خدا
قسمتش كرده •خشنود باشد!
●مولاناأمیرالمؤمنینعليعلیهالسلام
- غررالحكم،حدیث۳۳۹۷
@ketabkhaneh_fazael
-
-
و در آخرین لحظات عمر
شریفش در قتلگاه فرمود:
•رضاً بقضائك و تسلیماً لأمرك و
لا معبود سواك یا غیاث المستغیثین!
•خشنود به قضای تو و تسلیم
به أمر و فرمانت هستم و معبودی
غیر تو نیست، ای فریادرس فریادجویان!
- مقتل الحسین عليهالسلام، مقرّم، ص ۳٦٧
@ketabkhaneh_fazael
-
-
شیخ عارف ما -سلّمهالله- میفرمود
که مـن در احـادیث دیـدم کـه لفـظ
•محب را سه یا چهار مرتبه فرمودهاند.
مـحـبّ مـحـبّ مـحـبّ
محبّ محبّنا في الجنّة!
دوستانِ دوستانِ دوستانِ
دوستــانِ ما در بهشتاند!
📚 الهمّوالغمّفيشهرالمحرّم، کرمانی، ص۱۲۸
@ketabkhaneh_fazael
-
بِــطـلــب جــان عـــلـــی اکــبـــرِ لــیــلا مُـــردم
شبجمعهست حـسـیـن، باز حرم کم دارم
کتابخانه فضائل
-
-
-
و از جمله کسانی که حـاضر شد به نزد
امـام حـسیـن -علیهالسلام- در صحرای
کربـلا مـسـعود بـن سـعید بـن عـبـدالله
کوفـی بود، که هنگام شهادت شـهزاده
علـي اکبـر -علیهالسلام- بـه بـالای سـر
سیـدالشـهداء رسیـد، چـنیـن مـیگوید:
رأيت مولاي الحسين عليهالسلام مكبوباً
علي جسد إبنه الرشيد، إنتهبته فسلّمت
عليه و وقفت بين يديه و كنت اعـزّيه و
هو يقول افّ علي الدنيا و أهلها يا علي،
علي الدنيا بعدك العفا يا علي، أنا أبوك
الحسين، لقد أزمنت لقتلك و صرعك يا
علي، كيف كيف أخبر عمّاتك و أخواتك
بصرعـك، قتل الله قومـاً صرعوك، والله
يا علـي، لقد ذاب لحـم عظـمي بصـرعك
و ذهـب النّـور مـن بصـري! ثـمّ قـال: يـا
مسعود صاحبني لأن أخرج ولدي و قوّة
بصـري و عضـدي مـن بين الـدّمـاء، قـال:
فصـاحبـه، فرأيـت مـولاي يـقول: ليتنـي
كنـت عمـياً يا بنـيّ! فألحقناه بالشهداء
مولایم حسـین -علیهالسلام- را دیدم
که خودش را بر پیکـر پسـر رشیدش
علـیاکـبـر -علیهالسلام- انداخته بود،
حضرت را از حضورم خبر دادم، سلام
نمودم و مقـابـل حضـرتش ایستـادم
و ایشان را آرام میکردم، در حالیکه
میفرمود: ای علـی اف بـر این دنیـا
و اهلش بعد از تو، خاک بر سر این
دنیا بعد از تو ای علـی، مـن هستم
پدرتحسین -علیهالسلام- کهبهخاطر
افـتادن و کشتـه شـدن تـو زمـین گـیر
شدم، چگونه به عمّـهها و خواهرانت
خبر افتادنت را بدهم، خداوند بکشد
قومی را که تو را کشتند، والله قسـم
ای علی گوشت استخوانم ذوب شد
و نور از چشمانم برفت! بعد فرمود:
ای مسعود، مرا کمک کن تا فرزنـدم
و نـور چشـم و بازوی خـود را از بیــن
خونها خارج کنم، إبن سـعید گفت:
من حضرت را کمک کردم، ولی دیدم که
مدام میفرماید: ای کاش من کور بودم
پسرم، پس با حضرت، پسرش علیاکبر
-علیهالسلام- را به شهداء ملحق کردیم.
📚 جواهر المقاتل، مجهولالمؤلف، ص٣٨٩
@ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
-
-
-
حضـرت مـولانا الأعـظم أمیـرالمـؤمنین
-علیـه السلام- از دروازه کـوفه بیـرون
آمدند، حارثهـمدانی چنین میگوید،
حضرت را دیدم فرمود: ای حـارث، کیف
احوالک؟ عرض کردم که پـیر و شکسـته
شدهام، میترسم کهبمیرم و از مشاهده
جـمـال بـیمثالـت درمـانم!
فرمودند: یا حـار همدان من یمت یرنی
من مـؤمن أو منـافق قـبلاً، بعد دیـدم
شخصـی با جـمال خوش سیمائی آمد
و سلامکرد، آنحضرت جواب او فرمود
و سـؤال چنـدی کـرد و بـه زبـان غیـر
معـروف و جـواب از آنحضـرت شنیـد
و رفت. عرض کـردم که فـدایت شـوم
کـه بـود؟ فـرمـود: نشنـاختـی؟
عرض کردم خیر، فرمود: خضر نبی بود
۱۱۰ سـؤال از مـن کرد و جواب خـود را
شنید. عرض کردم یکسوال و جواب او
را بفرما. فرمود: سؤال کرد از عمر دنیا
چه قـدر گذشته است؟ گفتم: مگـر کـه
میدانی چه قدر از آن باقیست، که از
گذشـتهی آن مـیپرسی! گفـت: خیـر.
گفتم: چهار صد هزار کرّ گذشته که هر
کرّی، چهار صد هزار فرّ است، و در هر
فرّی چهار صد هزار ذر است، و هر ذری
چـهار صـد هـزار آدم اسـت و چهار صـد
هزار خـاتم و من با هر کـرّی و پیش از
آن بـودهام و با هـر فـرّی و پیـش از آن
بوده ام و با هر ذری و قبل آن بودهام و
با هر آدم و خاتمی و پیش از آن بودهام.
صَـدَقَ ولـيُّ الله! بـعـد از آن فـرمـودند:
منم مذکور در سابقِزمان، یعنی در اوّل
این عالم ظهور ذکر ولایت مـرا انبیـاء
با امتّان خود میکردند و عهد ولایت
مرا به أمر الهی از آنهـا میخواستند
و تشفّع مـیجسـتند به مـن در درگاه
أحدیّت به جهت حصول مطالب خود
و بهواسـطۀ توسّـل به اسامـی مـن و
اهلبیتِ من مطالبِایشان برآورده میشد.
📚أنهار جاریه، باب سوّم، شرح خطبه،
میرزا ابوالقاسم راز شیرازی، ص۸۱
@ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
-
-
-
از شخـص معتـمدی چنـین مسموع شد که
حضرت رسول -صلیاللّهعلیهوآله- شبی از
شبها تا طلوع صبح ذکر فضـیلت خود را
از برای عـلی -علیه السّلام- بیان کرد و بعد
از آنکه طلوع شد، فرمودند: یـاعـلـی، حال
تو قـدری بیان فضیـلت خود بنما، در دست
أميـرالمؤمنيـن انگشتری بود، حضرت امـیر
آن انـگشتـر را حرکتی داده، حضرت رسول
میفرماید: به محض حرکـت دادن انگشتـر،
منخود را در شـهری دیـدم و وارد مسـجدی
شـدم کـه جـمـعیـت زیـادی بود و پسر عمّـم
علـی -علیهالسّلام- را دیدم بر منبـر نشسته
و مـردم را مـوعـظـه مـیکنـد، از یـکی سـؤال
کـردم کـه ایـن چـه شـهـر اسـت؟
جواب گـفـت: مـگـر خـدا غیـر از ایـن شـهـر،
شـهـر دیـگری هـم خـلق فـرمـوده است کـه
ایـن شـهـر نـامـی داشـتـه بـاشـد!
مـعلـوم شـد که اهـل آن شـهر از شـهـرهـای
دیگر خـدا اطلاع ندارند. باز حضرت امیـر
حـرکت دیگـر داد، باز مـن وارد شهـر دیگر
شـدم و داخـل مـسـجـدی شـدم، اجـتمـاع
زیادی بود، عـلـی -علیه السّلام- را بر منبـر
دیدم اهـل شـهر را موعـظه میفـرمـود، از
یکی اسم آن شـهر را پرسیدم ، جـواب داد
که خـدا مگر غیر از این شـهر، شـهری خلق
فـرمـوده اسـت!
تا هفـت مرتبه، پسر عمّـم انگشتر خود را
حـرکت داد و در هفت مرتبه من خود را
در شهـری دیـدم به آن تفصـیل، و بعـد از
آن خـود را در خـانـه دیـدم، و دیـدم پـسـر
عمّـم سر به زانوی فـاطـمـه -علیها السّلام-
دختـرم گذاشـتـه و به خـواب رفتـه اسـت.
از فـاطـمـه -علیها السلام- سـؤال کـردم که
پسرعمّمبعدازنـمـازصـبـحبهجائیرفتهاست؟
عرض کرد: پسر عمّـت بعد از نـماز صبـح سر
بهزانوی من گذاشته هنوز بیدار نشده است!
📚اسرار الشهادة، ملّا محمد اشرفی، ص١٤٠
@ketabkhaneh_fazael
هدایت شده از کتابخانه فضائل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیسبب نیست شبجمعه شبرحمت شد
مادری گفت حسین جان همه را بخشیدند
#السلامعلیڪیااباعبدالله💛
-
آنچه از مصائب نشنیدی، عجیبتر است!
📚 کامل الزیارات، باب ۲۶، ح ۷
@ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
- بـخـوان دعــای فــرج را، دعــا اثـر دارد
-
من اینچشمی که رویت را نمیبیند نمیخواهم
که یعـقـوبـی که یـوسـف را نبیند، کورتـر بهتـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
كربلايي حسين عيني فرد
حـجّ اکبر زیـارتِ نجـف است
نیک بختی که این اراده کند
به نجف باز میروی مجذوب
دولـتـت را خــدا زیـاده کـنـد
@ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
حـجّ اکبر زیـارتِ نجـف است نیک بختی که این اراده کند به نجف باز میروی مجذوب دولـتـت را خــدا زیـا
-
«در زنجـان، دیوانـهٔ معروفـی بود که
احـوالاتـی داشـت. اوائلی کـه مـیـرزا
محمود امـام جمعـه از نجـف برگشتـه
بود زنجـان، یـک روز بـعـد از مـنبـرِ آن
مرحوم، خودش را از لابهلای جمعیّت
به ایشان رسانده و گفته بود: تو هم
مثل بقیّه فکر میکنی من دیوانهام؟
دیوانهٔ توئی که نجـف را رها کردهای
و به اینجا برگشتهای!» #شاه_نجف