کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 📣 ابو ایوب بانگ می زند:" ای بندگان خدا! هرکس از شما نه قتلی کرده و نه معترض کسی شده ، زیر ا
#قدّیس
✍...اما آنان باز نیرنگ پیشه می کنند. به بهانه های مختلف به کوفه می روند و باز نمی گردند و تنها ۵۰تن در اردوگاه می مانند.
علی دیگر از بدقولی های کوفیان به تنگ آمده است..سپاه کاملا" از هم پاشیده است.
بعدها علی در سرزنش آنان می گوید:"
ای مردم کوفه! نفرین بر شما که از فراوانیِ سرزنش شما خسته شده ام. آیا به جای زندگیِ جاویدان، به زندگی زودگذر دنیا رضایت داده اید؟
و به جای عزت و سربلندی ، بدبختی و ذلت را انتخاب کرده اید؟
هرگاه شما را به جهاد با دشمنان خدا فرا می خوانم، چشم هایتان را از ترس در کاسه می گردانید..گویا ترس از مرگ، عقل شما را ربوده است و چون انسان های مست، از خود بیگانه شده اید و حیران و سرگردانید..
🔰
گویا عقل های خود را از دست داده و درک نمی کنید. من دیگر هیچ گاه به شما اطمینان ندارم و شما را پشتوانه ی خود نمی پندارم.
شما یارانِ شرافتمندی نیستید که کسی بسوی شما دست دراز کند. به شتران بی ساربان می مانید که هرگاه از یک طرف جمع آوری گردید، از سوی دیگر پراکنده می شوید.
آنها شما را فریب می دهند ، اما شما فریب دادن نمی دانید. چشم دشمن برای حمله به شما خواب ندارد، ولی شما در غفلت به سر می برید.
🔰
بخدا سوگند شکست و خواری برای کسانی است که از یاریِ یکدیگر دست می کشند.
بخدا سوگند اگر جنگ سختی درگیر شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در بر گیرد، از اطراف فرزند ابوطالب همانند جداشدن سر از تن، جدا و پراکنده می شوید.
🔰
ای مردم کوفه!
مرا بر شما و شما را بر من حقی واجب شده است.
▫️حق شما بر من ، آن است که از خیرخواهیِ شما دریغ نورزم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید و شما را بیاموزم تا راه و رسم زندگی را بدانید.
▫️و اما حق من بر شما، این است که به بیعت ما وفادار باشید و در آشکار و پنهان برایم خیرخواهی کنید..هرگاه شما را خواندم، اجابت نمایید و هرگاه فرمان دادم، اطاعت کنید .
💠
آگاه باشید به خدایی که جانم در دست اوست، که شامیان بر شما پیروز خواهند شد ؛ نه از آن روی که شما به حق سزاوارترید، بلکه در راه باطلی که زمامدارشان می رود، فرمانبردارند و شما در گرفتن حق سستی می ورزید.
💠
هر آینه ملت های جهان صبح کنند در حالیکه از ستم زمامدارانشان ، در ترس و وحشتند و من شب را صبح می کنم در حالی که از ستمگری پیروان خود وحشت دارم.
من شما را برای جهاد با دشمن برانگیختم، اما کوچ نکردید..حق را به گوش شما خواندم ، ولی نشنیدید و در آشکار و نهان شما را دعوت کردم ، اما اجابت نکردید...پند و اندرزتان دادم ، قبول نکردید.
💠
ای مردم! که بدن های شما حاضر و عقل های شما پنهان و افکار و آرای شما گوناگون است! ..رهبر شما از خدا اطاعت می کند ، شما با او مخالفت می کنید، اما رهبر شامیان خدای را معصیت می کند، مردم از او فرمانبر دارند..
شما را چه می شود ای مردم کوفه؟...."
ادامه دارد...
🎚۱۰۰
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
✦ همهی امتها پیامبران بزرگی داشتند، اما ما باید خیلی احساس خوشبختی کنیم که کاملترین پیامبر و مخلوق اول و تجلی اعظم خداوند ، پیامبر ماست!
✧ همین عزّت ما را بس که؛ پیامبر ما، همان #رحمة_للعالمين قرآن بوده و بعثت تمام رسولان الهی، مقدمهی مبعث ایشان است!
#MuhammadForAll
#رحمة_للعالمين
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
📘کتاب صوتی "مرد هزار ساله" بر اساس داستان زندگی #ابوعلی_سینا
نوشته : رضا حجت
تهیه شده در رادیو تهران بصورت #خلاصه با صدای
#بهروز_رضوی
#مرد_هزار_ساله
#رضا_حجت
📗#معرفی_کتاب
ابوعلی سینا پزشک، ریاضیدان، منجم، فیزیکدان، شیمیدان،روانشناس، جغرافی دان، زمینشناس، شاعر، منطق دان و فیلسوف مسلمان و شیعه ایرانی از مشهورترین و تاثیرگذارترینِ فیلسوفان ودانشمندان ایران زمین است.
اهمیت عمده وی به دلیل آثارش در زمینه فلسفه ارسطویی و پزشکی است.
کتاب "القانون فی الطب"اثر ابن سینا یکی از معروفترین آثار تاریخ پزشکی است.
کتابهای زیادی در مورد ابن سینا نوشته شده است "کتاب مرد هزار ساله" نوشته زنده یاد رضا حجت داستان زندگی این دانشمند بزرگ را به زیبایی به تصویر کشانده است.
مؤلف در این کتاب سعى دارد حقايق برجسته زندگی و تلاش شبانهروزى ابن سينا را كه مايه شهرت و اعتبار وى بوده است، نمايان سازد.
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس ✍...اما آنان باز نیرنگ پیشه می کنند. به بهانه های مختلف به کوفه می روند و باز نمی گردند و ت
#قدّیس
🔶کشیش انگشتش را لای کتاب گذاشت، آن را بست، عینکش را برداشت و سرش را بلند کرد...هنوز فکرش در کوفه بود و سخنان علی که صدای زنانه ای او را به خود آورد:
"سلام پدر ایوانف! این شما هستید؟"
🔸کشیش به پیرزن نگاه کرد. بلوزی سرمه ای و دامن گل گلی بلندی پوشیده بود و روسری سفیدی بر سر داشت.
پیرزن، بند کیف سفید رنگش را دودستی چسبیده بود و با هیجان به کشیش نگاه می کرد:
"باورم نمی شود شما پدر ایوانف باشید! اینجا چه میکنید پدر؟ مگر به مسکو نرفته بودید؟"
🔶کشیش پیرزن را به خاطر نیاورد، اما حدس زد که باید یکی از صدها پیرزنی باشد که به کلیسایش می آمدند و او برایشان موعظه می کرد.
با وجود این، لبخندی زد و وانمود کرد که او را بخاطر آورده است..
👵
_پدر من از دیدنتان خوشحال شدم. دلمان برایتان تنگ شده بود.
🔸کشیش گفت:" من هم از دیدن شما خوشحال شدم خواهر."
پیرزن پرسید:" آمده اید که در بیروت بمانید؟"
🔸کشیش پاسخ داد:" خیر! آمده ام به دیدن پسرم. باید برگردم به مسکو."
پیرزن با تاءسف سرش را تکان داد و گفت:" چقدر بد شد پدر! کاش می ماندید..دعاهای شما در حق ما همیشه مستجاب می شد."
🔶کشیش گفت:" خدا صدای قلب های شکسته را می شنود و پاسخ می دهد، با او حرف بزنید خواهر، بدون واسطه بهتر شنیده می شود ."
👵
پیرزن با چشمانی به شوق نشسته ، به کشیش نگاه کرد .بر سینه اش صلیب کشیده و گفت:" شما داشتید مطالعه می کردید پدر؛ مزاحمتان نمی شوم. باید برگردم. چه خوب شد که دیدمتان."
🔸کشیش گفت:" من هم از دیدنتان خوشحال شدم خواهر. دست خدا به همراهتان."
🚢
پیرزن که رفت، کشیش به دوردست ها نگاه کرد..در افق دید او ، در قلب دریایی آبی و آرام، چند کشتی شناور بودند..
🔸کشیش کتاب را که هنوز انگشتش در بین صفحات آن بود، بالا آورد و به جلد آن نگاه کرد؛ کلمه ی #علی در زمینه ی کرم و مشکی جلد ، کمی برجسته به چاپ رسیده بود.
با انگشت روی این برجستگی دست کشید و فکر کرد علی نیز چون عیسی و موسی و نوح ، از امت خویش چه زخم ها خورده است❕
💔
بی مهری مردم نسبت به رهبری که پرچم هدایتشان را به دست گرفته بود و آنها را به بهشت خداوند دعوت می کرد ، نهایت جهل و عناد بود.
چراغ در دست های علی بود و آنها تاریکی را جستجو می کردند.
چون موش های کور ، از آفتاب و روشنایی می گریختند و در دالان های تاریک زمین، آرام می گرفتند.
🔶کشیش عینکش را به چشم زد و کتاب را گشود تا سرنوشت علی و امتش را از لابلای سطور سیاه خطوط کتاب، جستجو کند:
"معاویه با آرامش خاطر نفس می کشد. از خطر بزرگی به سلامت جسته است. نزدیک است سپیدی دولتش بدمد...
آرزویی که شب های زیادی فکرش را مشغول کرده بود ، اکنون رشد یافته، شاخ و برگ رویانده، شکوفا شده، جوانه زده و بالاخره به ثمر نشسته است.
🔺خبرهای خوش یکی پس از دیگری به او می رسد.. در اردوگاه علی تفرقه بیداد کرده است..نبرد نهروان ، نبرد دشمنان معاویه با یکدیگر ، از هر دو طرف، کشندگان بسیاری به جا گذاشته است.
🔻بسیاری ، خویشان و دوستان و اقوام خود را از دست داده اند، عزادارند و تخم اختلاف بین آنها جوانه زده است.
چرا معاویه خوشحال نباشد وقتی که علی را نه با شمشیرهای مردم شام، بلکه با نیرنگ های خودش ، عمروعاص و جاسوسانی که در میان مردم کوفه بذر نفاق می پاشند، از پای درخواهد آورد⁉️
چرا معاویه در گفتگو با مردم و یاران ابله و ساده اندیش خود، این پیروزی را ارمغانی از سوی خدا نخواند⁉️
ادامه دارد...
🎚۱۰۱
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean