eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه طوری زمینه های کتابخون شدن بچه ها رو فراهم کنیم؟! عضویت در کتابخانه و گشت و گذار در کتابفروشی، جزو برنامه های دائمی خانواده باشد. ❓یعنی چه کار کنیم؟🤔 ⏬⏬⏬
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
چه طوری زمینه های کتابخون شدن بچه ها رو فراهم کنیم؟! #قسمت‌_چهارم عضویت در کتابخانه و گشت و گذار د
🌟🌟🌟 ❓یعنی چه کار کنیم؟! 🌸جستجو کنیم و یک کتابخانه ی خوب کودک یا کتابخانه ای که بخش کودک خوبی داره، پیدا کنیم. یعنی هم کتاب خوب زیاد داشته باشه، هم محیطش کودکانه و جذاب باشه.☺️ بچه ها رو عضو کنیم و براشون کارت عضویت بگیریم. در کنار خرید کتاب، از کتابخونه هم براشون کتاب بگیریم.📕 کتابفروشی های خوب رو هم پیدا کنیم و هرچند وقت به عنوان یه گردش خانوادگی به کتابفروشی بریم و بین کتاب ها بچرخیم. خوبه که از قبل، سقف مالی خرید کتاب برای بچه ها رو هم مشخص کنیم تا بتونن برنامه ریزی و انتخاب کنن. . ❓چی به دست میاریم؟! 🌸حضور در محیط هایی که کتاب زیاد داره، موجب ایجاد انس و علاقه به کتاب میشه. حالا هرچی این محیط برای بچه ها مناسبتر و جذاب تر باشه، اثرش بیشتره. حتی چرخیدن بین قفسه ها و تماشا و تورق کتاب ها هم اثرگذاره! چرا تفریح خانوادگی ما شهربازی و پارک و بازارگردی باشه اما کتابفروشی گردی و کتابخونه گردی نباشه؟! بحث عادت بچه ها به امانت کتاب هم که خوبی های خودش رو داره. ما وقتی با محیط کتابخونه و کتابفروشی انس میگیریم، خیلی راحت تر با کتاب دوست میشیم و راحت تر کتاب رو وارد زندگی روزمره مون می کنیم و این انس، برای بچه ها که روح و ذهن پاک و بی آلایشی دارن، سریعتر اتفاق می افته! ؟! 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
#قدّیس 🔷کشیش نیم تنه اش را به طرف میز خم کرد ، آرنج دست چپش را روی میز گذاشت و با دست دیگر ریش بلن
📌فصل ۱۱ جرج جرداق بر خلاف ملاقات پیشین، هم شیک پوش شده بود و هم سرحال و قبراق تر به نظر می رسید. کتاب ها را کمی مرتب کرده بود؛ بخصوص کتاب های روی میزش را برداشته بود و وقتی پشت میز روی صندلی اش نشست، مثل دفعه ی‌ قبل تا گردن توی کتاب ها غرق نبود و می شد سرِ کم مو ، صورت تراشیده و بینی بزرگش را به خوبی دید. 📚 جرج که در نگاه کشیش را تشخیص داده بود، لبخندی زد و گفت:" این طور زل نزنید به دماغم‌پدر ؛ با اینکه بلندتر از ریش شما نیست ، اما خاصیتش بیشتر از ریش برای انسان است. "😃 بعد با صدای بلند خندید و بینی اش را مالید. 🔶کشیش با تبسمی بر لب گفت: " با وجود این، ریش حرمتی دارد که دماغ جنابعالی ندارد." جرج گفت:" خوب! پس بهتر است بحث امروزمان را از خواص ریش و دماغ شروع کنیم." 🔸کشیش گفت:" ریش و دماغ را رها کنیم جرج..تعدادی از کتاب هایت را خواندم، مطالعه ی کتاب قدیمی را نیز به پایان بردم. گفتم امروز به دیدنت بیایم تا کمی درباره ی علی حرف بزنیم." 🔷🔹🔷 جرج گفت:" بله بله! یار و همدم سالیان دور و نزدیک من . خدا می داند آن روزهایی که مشغول نوشتن کتاب "علی صدای عدالت انسانی" بودم، همیشه وجود او را در کنارم احساس می کردم. می شود گفت من‌سالیان زیادی با علی زندگی گرده ام..علی مثل دریایی است که هر تشنه ای را سیراب می کند." 🔷 "بهتر بود او را به اقیانوسی تشبیه می کردید که وجودش پر از اسرار الهی است..رازها و رمزهای زیادی در وجود خود، نهفته دارد که هنوز زبده ترین غواص ها هم نتوانسته اند به اعماق آن دست یابند." _بله، تعبیر زیبایی داشتید پدر! تعبیر دیگر اینکه علی مثل یک آسمان پر از ستاره است که ماه درخشان این آسمان ، نهج البلاغه است که با مطالعه ی مکرر آن، می شود تا حدودی علی را شناخت. حضرت محمد نیز تعبیر زیبایی درباره ی علی دارد؛ او می گوید: "✨من شهر علمم و علی درِ آن است.✨". 🔹من البته هنوز تحت تاءثیر حوادث دوران حکومت علی هستم. شیوه ی زمامداری او را شبیه زمامداریِ هیچ حاکمی ندیدم.. راستش اگر من جای او بودم، حکومتم را فدای خواست مردم نمی کردم، آن هم مردمی چون مردم کوفه. 🔹🔷🔹 _ نقطه ی مقابل علی، معاویه بود؛ او زر و زور و تزویر را در هم آمیخت و با همان شعار اسلام و قرآن، پایه های حکومتش را محکم کرد . علی می گفت:" در این شیوه از حکومت داری، توانمندتر از همه اوست ..او در یکی از خطبه هایش می گوید:" سوگند به خدا اگر تمام شب را بر روی خارها به سر ببرم، یا با غل و زنجیر به این سو و آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده باشم. 💠 چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود و جایگاه ابدی اش خاک است؟ به خدا سوگند من بین برادر فقیر و نابینایم عقیل با دیگران فرقی نگذاشتم و حاضر نشدم دیناری بیشتر به او بدهم. روزی مردی ظرف حلوایی برایم آورد و گفت:" این حلوا برای شماست." به او گفتم:" این چه است برای من آورده ای؟ زکات است یا صدقه؟" گفت:" نه صدقه است نه زکات؛ بلکه هدیه ایست برای شما" گفتم:" وای بر تو ای مرد!! آیا از راه دین وارد شده ای که مرا بفریبی؟ به خدا سوگند اگر ۷اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانی کنم، چنین نخواهم کرد و همانا این دنیای آلوده ی شما نزد من از برگِ جویده شده ی دهان ملخ پست تر است. علی را با نعمت های فناپذیر و لذت های ناپایدار چه کار؟!" ادامه دارد... 🎚۱۳۹ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✂️ 👇 🍀 جرقه‌هاى زندگى «يك روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم. استارت مداوم بود و جرقه‌ها زياد و مايع قابل احتراق؛ اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود. من به ياد جرقه‌هايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سر مى‌كشيدند. و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند. و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبان‌گيرم بوده است. در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست كه شنيدم راننده مى‌گويد بايد هلش داد. هوا برداشته است. و همين جواب من بود. هنگامى كه هواها وجود مرا در بر مى‌گيرند و دلم را هوا بر مى‌دارد، ديگر جرقه‌ها برايم كارى نمى‌كنند و اگر مى‌خواهم به راه بيافتم بايد هلم بدهند و ضربه‌ام بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد راكد نماند.» 📚 آیه‌های سبز، صفحه ۱۱ ✍ استاد علی صفایی حائری 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا