#کتابخوانی
#کتابخواری
یک راه ساده برای کتابخوار شدن، اینه که کتابخواری رو با کتاب های کم حجم و داستانی که سخت و پیچیده نیستن شروع کنیم.
این طوری به مطالعه عادت میکنیم و کم کم میتونیم دایره مطالعاتمون رو گسترش بدیم.
😊📚
@ketabkhanehmodafean
yek aye yek ghese 13.mp3
2.99M
🍀#یک_آیه_یک_قصه
قسمت 3⃣1⃣
📜سوره مبارکه حجرات آیه ۱۱
🔹... وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ...🔹
✅مناسب برای گروه سنی
#کودک_و_نوجوان
🔹 تولید رادیو قرآن
با صدای استاد #مریم_نشیبا
👈قابل استفاده برای والدین و مرببان فرهنگی
🎧❤️
@ketabkhanehmodafean
yek aye yek ghese 14.mp3
3.25M
🍀#یک_آیه_یک_قصه
قسمت 4⃣1⃣
📜سوره مبارکه شعراء آیه ۷۹ و ۸۰
🔹الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ🔹
✅مناسب برای گروه سنی
#کودک_و_نوجوان
🔹 تولید رادیو قرآن
با صدای استاد #مریم_نشیبا
👈قابل استفاده برای والدین و مرببان فرهنگی
🎧❤️
@ketabkhanehmodafean
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 عصبانیت شبکه منوتو از کودکان اصفهانی
💪 پویش «ابرقهرمان ایران من» با موضوع معرفی زندگی سردار سلیمانی برای دانش آموزان، موجب خشم شبکه منوتو شد.😊
📚
@ketabkhanehmodafean
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️#قسمت_چهل_سوم
ما ٧
سینا شماره شهاب را که دید خنده اش گرفت؛
- فروغ رو گم کردی؟
شهاب آرام زمزمه کرد:
- سینا! این فروغ بو برده انگار! امیر رو پیدا نمی کنم؟
- کجایی الان؟
-هیچ جا! بیمارستانم!
- شهاب؟
- بابا حس کردم شک کرده، اومدم درستش کنم، مجبور شدم با سید درگیر شم و بزنمش!
- یا حسین. تو و سید مگه به هم رسیدید؟الآن خوبه؟
شهاب گوشی را داد به سید که زیر مشت شهاب بدنش کوفته شده بود!
سید بدون این که حرف سینا را جواب بدهد، گفت؛
- بگو کجا بودم که شهاب مثل مرد عنکبوتی سرم آوار شد...... وزارت خونه! سینا سوتی کشید و گفت:
- ای داد بر من!
- ببین آقا امیر کجاست. زنگ زدم جواب ندادن! من شنود روی تلفن این آدم وزارت رو می خوام. نامه شو تنظیم کن!
- باشه. من یه تماسی با طرف هم بگیرم ببینم ردی از وزارتی توی موسسه داره یا نه!
فروغ همان شب خانه اش را تغییر داد. این به خاطر شکش به شهاب نبود بلکه امیر تاکید داشت این تاکتیک کاریشان است. سید یکی دو روز باید استراحت می کرد، سینا پیگیری ها را انجام داد. چون نیروی دولتی بود برای شنود تماس هایش کمی بیش تر از همیشه سر سختی از طرف قوه قضاییه نشان داده شد و همین نصف روز امیر را سوزاند. گزارشات ت. م مجهول های خوبی را معلوم کرد و پرانتز جدید هم باز کرد.
شهاب خودش را رساند به جلسه ساعت 9 شب. سید هم آمد با رنگ زردی که حرف جدید داشت؛
- آقا من صبح تا حالا که مرخصی بودم،
سینا با خنده سر تکان داد:
- منظورت ساعت 1 تا حالاست دیگه!
سید محل نگذاشت:
- یه دور ظاهر کار رو که مرور کنی فقط اینو متوجه می شی که اینا دارند سرعتی یه کاری رو انجام می دن که توی پیاماشون نیست. یعنی تاکید هست، اصرار هست، تلاش هست اما روی چی؟این رو نمی گن! بعد که تیم سایبری سرچ اینترنتی پیشرفته می کنه مطابی می بینی توی لایه دوم که تازه متوجه می شی که دارن برای چی تلاش می کنن! و البته دقت می کنن تا به نتیجه نرسیدن کارشون، مسئولین ایرانی متوجه نشن. بعد الآن کجان؟الان داره یه خط مستقیم کشیده می شه از یه موسسه تا سطح جامعه که مسول مملکتی ما هم داره کمک می ده من با سه تا تصویر سه نظریه خودم رو گفتم و کامل خطوط رو به هم رسوندم. فقط الآن که صفحه رو روشن میکنم، هیچ حرفی نمی زنم شما هم آخرش، دو کلمه ای که به ذهنتون می رسه رو بنویسید.
سید با توجه به تمام اطلاعات، خط سیر ذهنی خودش را نشان داد. دقایقی در سکوت پیش رفت و آخر صفحه دیتا که خاموش شد، سینا نوشته بود:
- پول و گناه!
شهاب نوشته بود:
_ تجارت و ناموس!
آرش نوشته بود:
انقلاب رنگی زنان!
و امیر که لب زد:
- مدلینگ!
سید دیگر حرفی نزد و امیر گفت:
- اینا دارن نفوذ می کنن برای گرفتن مجوز موسسات مدلینگ! یک کار به ظاهر آرام و بی تنش و دائمی و پر مخاطب! هم مورد نیاز مخاطب، هم سرمایه گذار؛ که نتیجه اش هم تجارت ناموس ایرانه، هم پول و گناه و هم در کشور هایی که نیاز داشته باشند؛ انقلاب رنگی!
بعد با تحکم گفت:
- سرعت می خوام....سرعت می خوام تو اطلاعات.
ادامه دارد
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ketabkhanehmodafean