#ممنونم_خدا 🙏
👁 هربار که پلک میزنم؛
- تو از غدههایی که پشت پلکم قرار دادی، مقداری اشک آزاد میکنی تا سطح چشمم همیشه تمیز و مرطوب و روان باشه...
- اینجوری، خیلی راحت و بدون سوزش چشم، میتونم هم پلک بزنم و هم کرهٔ چشمم رو بچرخونم تا اطرافم رو ببینم.
- تو با موادی که توی اشک قرار دادی، پیوسته چشمم رو ضدعفونی میکنی و با از بین بردن باکتریهایی که به چشمم وارد میشن، از این عضو عزیز و حساسِ من مراقبت میکنی.
- راستی! اینو هم فهمیدم که تو، توی اشک چشم من مواد مغذی گذاشتی، تا قرنیهٔ چشمم رو هم تغذیه کنی...
- تو، روزانه هزاران بار برام پلک میزنی،
و همهٔ این کارها رو روزانه هزاران بار، در یک چشم به هم زدن، برام انجام میدی تا مواظبم باشی...💞
ممنونم ازت خدا... 🙏
@ketabkhanehmodafean
•
با خودم عهد بسته بودم دیگه هیچوقت رنج نخونم،ولی برای بار دهم دست گرفتم...
دلم نمیاومد حاشیه نویسی کنم، ولی الان با دست خط زشتم دارم سیاهش میکنم...
نسل ما خیلی مظلومه، حجم رنجای مقدسی که ما برای رسیدن به ظهور چشیدیم، کمتر نسلی چشیده...
هرچی بیشتر میگذره، به اون حرف ایمان بیشتر میآرم، اگر دست خودم بود هیچ وقت انتخاب نمیکردم تو این زمانه متولد بشم!
هرچی به قله ظهور نزدیک میشیم، بیشتر نفس کم میآریم، و ما نوجوونای تازه وارد یهو با کمبود اکسیژن مواجه شدیم :)
اگر خدا اراده کنه، هرکدوم از بچه متدینا یه #عبدالمهدیان.
رنج مقدس یه خون تازهست به کالبد بیپناه ما، نه فقط رنج مقدس، راز تنهایی و عشق و دیگر هیچ و رنج مقدس به نظرم گل کتابان...
فقط التماس خدا میکنم که این رنجا رو نسوزونم،پشت پا نزنم، تلف نکنم و تا آخرش بمونم...
برای نسل مظلوم ما که در سکووووووووووت با رنجای مقدس متفاوت هر روزه مبارزه داره، دعا کنید.
مخصوصا اونی که این پیام و داده😁
💌| #عبدالمهدی
📚| #رنج_مقدس
|@ketabkhanehmodafean |
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_هــفــتـم
✍امتحانات ثلث دوم از راه رسید
توی دفتر شهدام از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم ...
- پسرم اعتقاد داشت بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه خودش همیشه همین طور بود توی درس و دانشگاه توی اخلاق توی کار و نماز
این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود علی الخصوص که 2 تا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن رسما بین ما 3 نفر یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود رقابتی که همه حسش می کردن حتی بچه های بیخیال و همیشه خوش کلاس رقابتی که کم کم باعث شد فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود
یک و نیم نمره داشت همه سوال ها رو نوشته بودم ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود با ناامیدی از جا بلند شدم خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی و الا اول و دوم که هیچ شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که چشمم افتاد روی برگه جلویی و جواب رو دیدم مراقب اصلا حواسش نبود هرگز تقلب نکرده بودم اما حس رقابت و اول بودن حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم حس برتری حس نشستم و بدون هیچ فکری سریع جواب رو نوشتم با غرور از جا بلند شدم برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط یهو به خودم اومدم ولی دیگه کار از کار گذشته بود یاد جمله امام افتادم اگر تقلب باعث
روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم...
- خاک بر سرت مهران چی کار کردی؟کار حرام انجام دادی
هنوز آروم نشده بودم که صبحت امام جماعت محل مون نفت رو ریخت رو آتیش فردا روز اگر با همین شرایط یه قدم بیای جلو بری مقاطع بالاتر و به جایی برسی بری سر کار اون لقمه ای هم که در میاری حرامه
خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید
فردا این بچه میره سر کار حلال و با تلاش و زحمت پول در میاره اما پولش حلال نیست لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش تک تک اون لقمه ها حرامه گاهی یه غلط کوچیک می کنی حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری اما سر از ناکجا آباد در میاری می دونی چرا؟ چون توی اون پیچ از مسیر زدی بیرون حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری نتیجه؟ باید پیچ رو برگردی
حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره کلمات و جملاتش پشت سر هم به یادم می اومد و هر لحظه حالم خراب تر می شد بچه ها همه رفته بودن اما من پای رفتن نداشتم توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم نه می تونستم برم نه می تونستم
از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم که خدایا من رو ببخش از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد حالا مگه چی شده؟همه اش 1/5 نمره بود تو که بالاخره قبول می شدی این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت
بالاخره تصمیمم رو گرفتم
- خدایامن می خواستم برای تو شهید بشم قصدم مسیر تو بود اما حالا من رو ببخش ...
عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر پشت در ایستادم...
- خدایا خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده به هر کی نخواد، نه عزت من از تو بود من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم تو، من رو همه جا عزیز کردی و این تاوان خیانت من به عزت توئه و در زدم
رفتم داخل دفترمعلم ها دور هم نشسته بودن چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن با صدای در، سرشون رو آوردن بالا تو هنوز اینجایی فضلی؟چرا نرفتی خونه؟ آقای غیور ببخشید میشه یه لحظه بیاید دم در؟
سرش رو انداخت پایین
کار دارم فضلی اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا اگرم واجبه از همون جا بگو داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو بغض گلوم رو گرفت جلوی همه به خودم گفتم
برو فردا بیاامروز با فردا چه فرقی می کنه جلوی همه بگی اون وقت اما بعدش ترسیدم اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
💢«ازمرز غیرت و عزت
رهسپاریم ما باولایت»🥀
🔹سراوان و طوس فرقی نمیکند
ما تا ظهور پاسدار حریم توییم ای وطن
#شهیدعلیرضاشهرکی
#شهیدحمیدرضاالداغی
🌷شهادتتان مبارک و گوارای وجودتان🌷
📚
@ketabkhanehmodafean
داوود جبهه.mp3
21.88M
🏷 نمایش رادیویی #داوود_جبهه
🎭 نمایش رادیویی داوود جبهه، روایتی داستانیست از جانفشانی شهید حسین مالکینژاد
🎙 🎙 این نمایش رادیویی به نویسندگی و صدابرداری الهه حیدری، با بازی مهدی مهدوی راد، مرتضی ایجادی، علیرضا نائینی، شهاب نیازمند، حسین نیک روش و مریم السادات صدرپور و گویندگی مصطفی اسماعیلی، کارگردانی الهه حیدری و تهیه کنندگی محسن صباغ زاده در گروه نمایش #رادیو_قم اجرا شده است
📚
@ketabkhanehmodafean