کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد👆
و اما ادامهی
#تاریخ_معاصر_ایران
Part04_تاریخ ایران خسرو معتضد.mp3
9.51M
قسمت 4⃣
*وقایع اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰
*آشنایی با خاطرات جواد عامری
*آشنایی با خاطرات ملکه توران همسر سوم رضاخان
*طریقه اطلاع رضاخان از اشغال ایران
*آشنایی با کتاب آخرین روزهای رضا شاه "سپیده دم در آبادان" نوشته ریچارد استوارت
*اشغال ایران به روایت اسناد
#خسرو_معتضد
📘
@ketabkhanehmodafean
Part05_تاریخ ایران خسرو معتضد.mp3
9.35M
قسمت 5⃣
*رادیو های دنیا در زمان اشغال ایران چه گفتند؟
* پیشروی متفقین در شمال و جنوب ایران
*استعفای کابینه علی منصور و نخست وزیری محمد علی فروغی
*اعلام ترک مقاومت ارتش توسط دولت
*نابودی راه آهن ایران
#خسرو_معتضد
📘
@ketabkhanehmodafean
Part06_تاریخ ایران خسرو معتضد.mp3
9.95M
قسمت 6⃣
*ناباوری مردم و کمیابی نان و غدا
*فروپاشی ارتش و ترک مقاومت دولت
*آشنایی با "کتاب گذشت زمان" اثر فطن السلطنه مجد
*آشنایی با شخصیت محمد علی فروغی
*مقایسه نیروی هوایی ایران و متفقین
*قیام خلبانان در ۸ شهریور ۱۳۲۰
#خسرو_معتضد
📘
@ketabkhanehmodafean
Part07_تاریخ ایران خسرو معتضد.mp3
10.91M
قسمت 7⃣
*آشنایی با ارنست پرون
*آگهی دولت مبنی بر خطر حمله هوایی
*آشنایی با کتاب آخرین روزهای رضا شاه
*قرارداد ۲۵ ساله شیلات شمال با شوروی
#خسرو_معتضد
📘
@ketabkhanehmodafean
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مصاحبه شنیدنی خانمی که رهبر انقلاب از غرفهشان در نمایشگاه کتاب دیدن کردند
🔹در فضای مجازی بازخوردهای مثبت زیاد داشتم، ولی بازخورد منفی هم بود، مرا تهدید کردند؛ من پوششم از اول نمایشگاه همین بود
🔹حس دلنشین پدر و دختری را با حضرت آقا تجربه کردم و ممکن است تا آخر عمرم دیگر این حس را تجربه نکنم.
#نمایشگاه_کتاب
#حجاب
📚
@ketabkhanehmodafean
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا آیت الله بهجت نماز شب را ترک کرد
🕯ایام سالگرد ارتحال مرحوم آیتالله محمدتقی بهجت فومنی
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_بـیـست_و_شـشـم
✍با شنیدن این جمله حسابی جا خوردم همین طور مات و مبهوت چند لحظه بهش نگاه کردم با تکرار جمله اش به خودم اومدم تلویزیون رو خاموش کردم و نشستم پایین تخت هنوز بسم الله رو نگفته بودم که پسرم این شب ها شب استجابت دعاست اما یه وقتی دعات رو واسه من حروم نکنی مادر من عمرم رو کردم ثمره اش رو هم دیدم عمرم بی برکت نبود ثمره عمرم میوه دلم اینجا نشسته
گریه ام گرفت ...
- توی این شب ها از خدا چیزهای بزرگ بخواه من امشب از خدا فقط یه چیز می خوام من ازت راضیم ... از خدا می خوام خدا هم ازت راضی باشه پسرم یه طوری زندگی کن خدا همیشه ازت راضی باشه من نباشم اون دنیا هم واست دعا می کنم دعات می کنم همون طور که پدربزرگت سرباز اسلام بود تو هم سرباز امام زمان بشی حتی اگر مرده بودی خدا برت گردونه دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم همون طور روی زمین با دست چشم هام رو گرفته بودمو گریه می کردم نیمه جوشن ضعف به بی بی غلبه کرد و خوابش برد اما اون شب خواب به چشم های من حروم شده بود و فکر می کردم
در برابر چه بها و و تلاش اندکی در چنین شب عظیمی از دهان یه پیرزن سید با اون همه درد توی شرایطی که نزدیک ترین حال به خداست توی آخرین شب قدر زندگیش چنین دعای عظیمی نصیبم شده بود
- خدایا من لایق چنین دعایی نبودم ولی مادربزرگ سیدم با دهانی در حقم دعا کرد که دائم الصلواته اونقدر که توی خواب هم لب هاش به صلوات، حرکت می کنه خدایا من رو لایق این دعا قرار بده
با وجود فشار زیاد نگهداری و مراقبت از بی بی معدلم بالای هجده شده بود پسر خاله ام باورش نمی شد خودش رو می کشت که
- جان ما چطوری تقلب کردی که همه نمراتت بالاست؟
اونقدر اصرار می کرد که منی که اهل قسم خوردن نبودم کم کم داشتم مجبور به قسم خوردن می شدم دیگه اسم تقلب رو می آورد یا سوال می کرد ... رگ های صورتم که هیچ رگ های چشم هام هم بیرون می زد
ولی از حق نگذریم خودمم نمی دونستم چطور معدلم بالای هجده شده بود سوالی رو بی جواب نگذاشته بودم اما با درس خوندن توی اون شرایط بین خواب و بیداری خودم و درد کشیدن ها و خواب های کوتاه مادربزرگ چرت زدن های سر کلاس جز لطف و عنایت خدا هیچ دلیل دیگه ای برای اون معدل نمی دیدم خدا به ذهن و حافظه ام برکت داده بود
دو ماه آخر دیگه مراقبت های شیفتی و پاره وقت و کمک بقیه فایده نداشت
اون روز صبح روزی بود که همسایه مون برای نگهداری مادربزرگ اومد تا من برم مدرسه اما دیگه اینطوری نمی شد ادامه داد نمی تونستم از بقیه بخوام لباس ها و ملحفه ها رو بشورن آب بکشن و بلافاصله خشک کنن تصمیمم رو قاطع گرفته بودم زنگ کلاس رو زدن اما من به جای رفتن سر کلاس بعد از خالی شدن دفتر رفتم اونجا رفتم داخل و حرفم رو زدم آقای مدیر ... من دیگه نمی تونم بیام مدرسه حال مادربزرگم اصلا خوب نیست با وجود اینکه داییم، نیروی کمکی استخدام کرده دیگه اینطوری نمیشه ازش پرستاری کرد اگه راهی داره این مدت رو نیام و الا امسال ترک تحصیل می کنم
اصرارها و حرف های مدیر هیچ کدوم فایده نداشت من محکم تر از این حرف ها بودم و هیچ تصمیمی رو هم بدون فکر و محاسبه نمی گرفتم در نهایت قرار شد من، این چند ماه آخر رو خودم توی خونه درس بخونم
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼