#انیمیشن #فرزندان_آفتاب 😍
رده سنی: ۱۰+
قسمت بیستم
🏹لینک تماشـــ👀ــای انیمیشن:
https://b2n.ir/q21207
ـ---------------------------------------«💥»
🖇⃟🧡¦⇢ #کودک_و_نوجوان
᪥ •📚 ݒیوســــٺــݩ •
➜• @ketabkhanehmodafean
#انیمیشن #فرزندان_آفتاب 😍
رده سنی: ۱۰+
قسمت بیست و یکم
🏹لینک تماشـــ👀ــای انیمیشن:
https://b2n.ir/s61760
ـ---------------------------------------«💥»
🖇⃟🧡¦⇢ #کودک_و_نوجوان
᪥ •📚 ݒیوســــٺــݩ •
➜• @ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_پـنـجـاه_نـهـم
✍پدر، الهام رو از ما گرفت ... و گرفتن الهام، به شدت مادرم و سعید رو بهم ریخت مادر که حس مادرانه اش و ورود الهام به خونه زنی که بویی از انسانیت نبرده بود ... و می خواستن همه جوره تمام حقوقش ضایع کنن
و سعید از اینکه پدر دست رد به سینه اش زده بود کسی که تمام این سال ها تشویقش می کرد و بهش پر و بال می داد خیلی راحت توی صورتش نگاه کرد و گفت ...
با این اخلاقی که تو داری تف سر بالا ببرم توی خونه زنم؟ مریم هم نمی خواد که سعید خورد شد عصبی، پرخاشگر و زودرنج شده بود ... با کوچک ترین اشاره و حرفی بهم می ریخت
جواب کنکور اومد بی سر و صدا دفترچه انتخاب رشته و برگه کدها رو برداشتم ... رفتم نشستم یه گوشه
با دایی قرار گذاشته بودیم، بریم مشهد خونه مادربزرگ دست نخورده مونده بود برای فامیل که از شهرهای مختلف میومدن مشهد هر چند صدای اعتراض دو تن از عروس ها بلند شد ... که این خونه ارثیه است و متعلق به همه ... اما با موافقت همون همه و حمایت دایی محمد در نهایت، قرار شد بریم مشهد
چه مدت گذشت؟ نمی دونم اصلا حواسم به ساعت نبود... داشتم به تنهایی برای آینده ای تصمیم می گرفتم که تا چند ماه قبل، حتی فکر زیر و رو شدنش رو هم نمی کردم
مدادم رو برداشتم ... و شروع کردم به پر کردن برگه انتخاب رشته گزینه های من به صد نمی رسید 6 انتخاب همه شون هم مشهد نمی تونستم ازشون دور بشم ... یک نفر باید مسئولیت خانواده رو قبول می کرد
وسایل رو جمع کردیم روح از چهره مادرم رفته بود ... و چقدر جای خالی الهام حس می شد
با پخش شدن خبر زندگی ما تازه از نیش و کنایه ها و زخم زبان ها فهمیدم چقدر انسان های عجیبی دور ما رو پر کرده بودن افرادی که تا قبل برای بودن با ما سر و دست می شکستن ... حالا از دیدن این وضع، سرمست از لذت بودن ... و با همه وجود، سعی در تحقیر ما داشتن
هر چقدر بیشتر نیش و کنایه می زدن بیشتر در نظرم حقیر و بیچاره می اومدن ... انسان های بدبختی که درون شون به حدی خالی بود ... که بر ای حس لذت از زندگی شون از پیش کشیدن مشکلات بقیه لذت می بردن
کسی جلودار حرف ها و حدیث ها نبود نقل محفل ها شده بود غیبت ما هر چند حرف های نیش دارشون جگر همه مون رو آتش می زد ... اما من به دیده حسن بهش نگاه می کردم غیبت کننده ها ... گناه شور نامه اعمال من بودن ... و اونهایی که تهمت رو هم قاطیش می کردن ... و اونهایی که آتش بیاری این محفل ها بودن
ته دلم می خندیدم و می گفتم
بشورید 18 سال عمرم رو ... با تمام گناه ها ... اشتباه ها ... نقص ها کم و کاستی ها ... بشورید ... هر حقی رو که ناخواسته ضایع کردم هر اشتباهی رو که نفهمیده مرتکب شدم هر چیزی که حالا به لطف شما همه اش داره پاک میشه
اما اون شب ...زیر فشار عصبی خوابم نمی برد ... همه چیز مثل فیلم از جلوی چشم هام رد می شد که یهو به خودم اومدم مهران ... به جای اینکه از فضل و رحمت خدا طلب بخشش کنی ... از گناه شوری اونها به وجد اومدی؟
گریه ام گرفت هر چند این گناه شوری وعده خدا به غیبت کننده بود اما من از خدا خجالت کشیدم
این همه ما در حق لطف و کرمش ناسپاسی می کنیم ... این همه ما
اون نماز شب ... پر از شرم و خجالت بود ... از خودم خجالت کشیده بودم
- خدایا من رو ببخش که دل سوخته ام رو نتونستم کنترل کنم ... اونها عذاب من رو می شستن ... و دل سوخته ام خودش را با این التیام می داد ...
خدایا ... به حرمت و بزرگی خودت به رحمت و بخشندگی خودت امشب، همه رو حلال کردم و به خودت بخشیدم تمام غیبت ها ... زخم زبون ها و هر کسی رو که تا امروز در حقم نامردی و ظلم کرده ... همه رو به حرمت خودت بخشیدم
تو خدایی هستی که رحمتت بر خشم و غضبت پیشی گرفته ... من رو به حرمت رحمت و بخشش خودت ببخش
و دلم رو صاف کردم ...
برای شبیه خدا شدن ... برای آینه صفات خدا شدن چه تمرینی بهتر از این هر بار که زخم زبانی ... وجودم رو تا عمقش آتش می زد از شر اون آتش و وسوسه شیطان... به خدا پناه می بردم و می گفتم ...
- خدایا ... بنده و مخلوقت رو به بزرگی خالقش بخشیدم...
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
ir.hajj.reader.apk
8.72M
نرم افزار حج 👆👆👆
اندروید
دانلود رایگان بیش از ۸۰۰ کتاب با موضوع حج
برای زائرین بیت الله الحرام و روحانیون و مدیران کاروان ها به زبان های فارسی و عربی
👇👇👇
https://www.ghbook.ir/index.php?option=com_otherghbooklibrary&view=library&id=27&Itemid=772&lang=fa
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت
مطالعه از سایت👇👇👇
https://lohedana.ir/more-books?subject=5141
💚🤍❤️
💌 #یه_دعای_قشنگ
#حتما_بخون
#یه_حرف_قشنگ 💌
وارد مراسم که شد
با هر کسی یکجور سلام کرد!
بعضیها را: سلاااااام 😍
بعضیها را: سلام 😌
بعضیها را: سلا😒
با چند نفر هم که بدون سلام رد شد 😑
با هرکسی
🎀 لباس و قیافه شیکتر داشت
بیشتر احوالپرسی کرد و
دوستانهتر حرف زد
اما من
🌿 توی روایتها خواندهام که
آدم باایمان،
توی معاشرت با مردم
کاری به تیپ و قیافه افراد ندارد.
☺️
🔆 امام سجاد(علیهالسلام)
اینطور دعا میکردند که:
#اعصمنیمناناظنبذیعدمخساسه
یعنی
خدایا کمکم کن
که انسان بینوا را فرومایه نپندارم و
گمان نکنم انسان ثروتمند
برتری دارد...
چون
شریف کسی است که
از تو بیشتر فرمان میبرد و
دلش از نور ایمان و تقوا روشنتر است....💚💜
📗 صحیفه سجادیه. دعای سی و پنجم
💚🤍❤️🍃🌺
🌺🍃💚🤍❤️
↶【به ما بپیوندید 】↷
@ketabkhanehmodafean
dars masnavi 06.mp3
8.76M
☘#درس_مثنوی
قسمت 6⃣
دفتر اول ، ابیات ۲۳ و ۲۴
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما (۲۳)
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما (۲۴)
#استاد_رنجبر
🎧📙
@ketabkhanehmodafean
dars masnavi 07.mp3
9.68M
☘#درس_مثنوی
قسمت 7⃣
دفتر اول ، ابیات ۲۵ تا ۳۴
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد (۲۵)
عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست خر موسی صاعقا (۲۶)
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی (۲۷)
هر که او از همزبانی شد جدا
بینوا شد گر چه دارد صد نوا (۲۸)
چونکه گل رفت و گلستان در گذشت
نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت (۲۹)
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای (۳۰)
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی پر وای او (۳۱)
من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس (۳۲)
عشق خواهد کاین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود (۳۳)
آینه ات دانی چرا غماز نیست
زآنکه زنگار از رخش ممتاز نیست (۳۴)
#استاد_رنجبر
🎧📙
@ketabkhanehmodafean