eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 رده سنی: ۱۰+ قسمت سی‌وششم 🏹لینک تماشـــ👀ــای انیمیشن: https://b2n.ir/n19432 ـ---------------------------------------«‌💥» 🖇⃟🧡¦⇢ ᪥ •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📚 ݒیوســــٺــݩ • ➜• @ketabkhanehmodafean
😍 رده سنی: ۱۰+ قسمت سی‌وهفتم 🏹لینک تماشـــ👀ــای انیمیشن: https://b2n.ir/z10051 ـ---------------------------------------«‌💥» 🖇⃟🧡¦⇢ ᪥ •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📚 ݒیوســــٺــݩ • ➜• @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊بسم رب الشهدا والصالحین 🕊 🌻زندگینامه قسمت یازدهم : تنهایی فرشته 🌹فرشته بغضش را قورت داد دستش رازیر سرش گذاشت وگفت: قول بده زیاد برایم بنویسی اما منوچهر از نوشتن خوشش نمی آمد. جنگ هم که فرصت این کارها را نمی گذاشت.. آهسته گفت حداقل یک خط... منوچهر دست فرشته را که بین دست هاش بود فشار داد و قول داد که بنویسد ... تاآنجا که می تواند... 🌹زیاد می نوشت اما هردفعه که نامه اش می رسید یا صدایش را از پشت تلفن می شنیدم تازه بیش تر دلتنگش می شدم می دیدم نیست .... نامه ها رارسول یا دوستانش که از منطقه می آمدند می آوردند و نامه های من و وسایلی که براش می گذاشتم کنار می رساندند به دستش. رسول تکنسین شیمی بود. به خاطرکارش هرچندوقت یک بار می آمد تهران. 🌹دو تا ماشین شدیم و بردیمشان پادگان... منوچهر هر دقیقه کنار یکی بود... پیش من می ایستاد دستش را می انداخت دورگردن پدرم ، مادرش را می بوسید... می خواست پیش تک تکمان باشد... ظهر سوار اتوبوس شدند ورفتند... همه ی این ها یک طرف تنها برگشتن به خانه یک طرف..... اولین وآخرین باری بودکه رفتم بدرقه ی منوچهر... تحمل این را که تنها برگردم نداشتم.... بامریم برگشتیم مریم زار می زد... من سعی می کردم بی صدا گریه کنم. می ریختم توی خودم... وقتی رسیدم خانه انگار یک مشت سوزن ریخته باشند به پاهام گزگز می کردند... ازحال رفتم . فکر می کردم دیگر منوچهر مال من نیست! دیگر رفت ... ازاین می ترسیدم. 🌹منوچهر شش ماه نیامد.من سال چهارم بودم... مدرسه نمی رفتم... فقط امتحان هارا می دادم... سرم به بسیج و امدادگری گرم بود.... با دوستانم میرفتیم بیمارستان خانواده... مجروح ها را می آوردند آن جا. یک بار مجروحی را آوردند که پهلویش ترکش خورده بود و استخوان دستش فرورفته بود به پهلویش... به دوستم گفتم "من الان دارم این رامی بینم... حالا کی منوچهررامی بیند؟؟ روحیه ام را باختم آن روز دیگر نرفتم بیمارستان... 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘🌹☘🌹☘🌹🇮🇷 🌹☘🌹☘🌹🇮🇷 ☘🌹☘🌹🇮🇷 🌹☘🌹🇮🇷 ☘🌹🇮🇷 🌹🇮🇷 چهل و پنج زمستان که به گذشته باز گردیم... به بهــــــ🌸ــــــار میرسیم❗️ ساعت حوالی ٩ و نیم صبح... کوچه ها گل باران... شمیم عطر یاس و رازقی فضا را آکنده ساخته... مردم در اوج شور و شوق ... صدای تپش قلب های منتظر را خوب میشود شنید ... حتم دارم هم به استقبال آمده اند... به استقبال روح خدا که اکنون در جسم بی‌جان شهر دمیده شده و جان دوباره به آن بخشیده... 🌱خوش آمدی آرامِ جان 🌱خوش آمدی مهربانم 🌱خوش آمدی بت شکنِ زمان 🇮🇷 🌹☘🌷☘🌹☘🌷☘🌹☘🌷 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا