کتاب صوتی #دختران_آفتاب
" یک داستان بلند درباره دختران ایران"
نویسندگان : امیرحسین بانکی، بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
انتشارات سروش
تهیه شده در ایران صدا
با صدای فروغ انصاری
کتاب "دختران آفتاب" نوشتهی #امیرحسین_بانکی، #بهزاد_دانشگر و #محمدرضا_رضایتمند، از جمله شاخصترین آثار داستانی با محوریت زن، خانواده و جامعه است که در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات سروش به چاپ رسید.
دختران آفتاب داستان بلندی پیرامون دختران و زنانی است که به قصد زیارت امام رضا (علیهالسلام) رهسپار مشهد میشوند. در این رمان به زیبایی و در سبک داستانی به بسیاری از پرسش های مطرح درباره نقش اجتماعی زن و لوازم و پیامدهای آن اشاره شده است.
خواننده در لابه لای رمان پاسخ شبهات و پرسش های خود را در مسائلی چون: زن در غرب ، فمینسیم و جنبش زنان، زن در اسلام، قضاوت و حکومت زن ، ارث ، شهادت و دیه، تعدد زوجات ، کار در منزل و اشتغال ، طلاق ، همسران نمونه ، تفاوت های زن و مرد، حجاب و حیا ، ارتباط دختر و پسر و .... را می یابد بدون آن که از اصل داستان و قصه دور و به آهنگ آن آسیبی برسد.
📚
@ketabkhanehmodafean
دختران آفتاب 4-1.mp3
36.28M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۱ تا ۴
📚
@ketabkhanehmodafean
دختران آفتاب 8-5.mp3
37.78M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۵ تا ۸
📚
@ketabkhanehmodafean
دختران آفتاب 12-9.mp3
37.7M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۹ تا ۱۲
📚
@ketabkhanehmodafean
دختران آفتاب 16-13.mp3
35.54M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۱۳ تا ۱۶
📚
@ketabkhanehmodafean
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سهشنبهها و #نکات_خانهداری
فالوده خونگی😋😍
مواد لازم:
آب💧 ۴ لیوان
شکر🍚 ۳ لیوان
گلاب🌹 نصف لیوان
زعفران 💛(دلخواه)
رشته فالوده آماده🍧 ۱ بسته(از لوازم قنادی تهیه کنید
📚
@ketabkhanehmodafean
چندشب پیش مهمانی منزل یکی از دوستانم دعوت بودیم.
دوستم که گلشناس قهاریه و کلی هزینه دوره و کلاس داده برای پرورش گل و گیاه، داشت با آبوتاب راجع به یکی از گلای گرونقیمتش صحبت میکرد (نمیدونم اسمش فیلوس بود، فیکوس بود، یه چیزی تو این مایهها بود خلاصه)😅
اینکه چهجوری گلی رو که رو به موت بوده احیا کرده.
در همین حال پسر ۴ سالهش مدام وسط صحبت من و پدرش میپرید و نمیگذاشت حرف بزنیم.
این دوستمون یهو عصبانی شد و به پسرش یه تشر زد که چند دفعه بگم وسط حرف بزرگترا نپر. بچه هم بغض کرد و رفت سراغ مادرش. 🤦🏻
دوستمم که رشته کلام از دستش در رفته بود و در عین حال عذابوجدان هم داشت گفت عجب این بچهها آدمو کلافه میکنن و بحث رو عوض کرد...