کتابخانهمدافعانحریمولایت
حمید با سر حرف پدرم را تایید کرد و به من گفت:" آره درست حدس زدی..اعزام سوریه داریم .. همه رفقای من م
مهرماه سال۹۴ مادربزرگ مادریم مریض شده بود..من و حمید به عیادتش رفتیم..
اصلا حال خوبی نداشت..خیلی ناراحت شده بودم..بعداز عیادت به خانه عمه رفتیم..داخل اتاق کلی گریه کردم...
💔
عمه وقتی صدای گریه ی مرا شنید بغض کرده بود..حمید داخل اتاق آمدو گفت:" میشه گریه نکنی؟ وقتی تو گریه می کنی بغض مادرم می ترکه..من تحمل گریه ی هردوتاتون رو ندارم".
دست خودم نبود..گریه امانم نمی داد..نمی دانم چرا از وقتی که بحث سوریه رفتن حمید جدی شده بود ، این همه دل نازک شده بودم...
🌹حمید وقتی دید حالم منقلب شده ، به شوخی گفت:" پاشو بریم بیرون..تو موتورسواری خونت اومده پایین! باید ترک موتور سوار بشی تا حالت بیاد سر جاش!"..
چون نمی خواستم بیشتر از این عمه را ناراحت کنم خیلی زود از آنجا بیرون آمدیم..حمید وسط راه کلی تنقلات گرفت که حال وهوای من را عوض کند..
🍃
خانه که رسیدیم نوه های صاحبخانه جلو در بودند..هرچیزی که خریده بود را به آنها تعارف کرد...همیشه دست و دل باز بود..هربار که خوراکی ای می خرید اگر نوه های صاحبخانه را وسط پله ها می دید به آنها تعارف می کرد..
🍵
اگر من شله زرد یا آش می پختم، می گفت:" حتما یه کاسه بدیم به صاحبخونه..یه کاسه هم بذار کنار ببریم برای مادرم"....
✍ادامه دارد...
🌷۲۱۷
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
به دلیل کمبود مطالب توجه شمارو به پیامای بازرگانی جلب میکنیم😁😅
شبتون منور به نور اهلبیت😊
آنهایی که عاشق کتاب هستند سعی میکنند با بقیه آدمها اتصال کتابی پیدا کنند،
مثلا به دیگران کتاب توصیه کنند و اغلب هم از کتاب خانه خودشان، کتاب قرض میدهند.
طبیعی هم هست که وقتی موضوعی باعث حس خوبی در شما میشود، بخواهید این حس خوب را به دیگران انتقال دهید و آنها را در خوشی تان شریک کنید.
😊📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
درویش و طایفه رندان 📗🎧 @ketabkhanehmodafean
سلام و صد درود
با ادامه فایلهای صوتی #حکایاتی_از_گلستان_سعدی در خدمتتون هستیم