1_89123.pdf
447.9K
📙نام:
#مظلومیت_برترین_بانو
✍مولف: حضرت آیة الله العظمی سید علی حسینی میلانی
#فاطمه_زهرا
📕🍎
@ketabkhanehmodafean
به نبی و خدیجهی اطهر
به " فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ"
از نماز شب است بالاتر
نیت دستبوسی مادر
#کتابخانه_مدافعان ؛ روز خوشی را براتون آرزومنده🦋
کتابخانهمدافعانحریمولایت
یکی دوساعت هیچ صحبتی نمی کرد..حتی برخلاف روزهای قبل استراحت هم نکرد..غروب که شد لباس هایش را پوشید ت
روز شنبه شانزدهم آبان ماه ساعت۵ از دانشگاه به خانه برگشتم..هوا ابری و گرفته بود..برق های اتاق خاموش بود..حمید کنار بخاری یک پتو سرش کشیده بود و به خواب رفته بود..
پاورچین سمت آشپزخانه رفتم..هنوز چندلقمه ای ناهار نخورده بودم که از خواب بیدار شد..من را صدا کرد و گفت:" کی رسیدی؟ ناهار خوردی بیا باهات کار دارم".
از لحن صحبتش تا ته ماجرا را خواندم..با شوخی گفتم: چیه باز میخوای بری سوریه؟ شاید هم میخوای بری سامرا..هرجا میخوای بری برک..ما دیگه از خیر تو گذشتیم!.
🌹خندید و گفت:" جدی جدی می خواییم بریم..امروز صبح توی صبحگاه اعلام کردن اونایی که داوطلب اعزام به سوریه هستن، بمونن..خیلی ها داوطلب شدند..بعد پرسیدن چندنفر گذرنامه دارن؟ من دستمو بلند کردم..
پرسیدن چندنفر دوره پزشک یاری رفتن؟ باز دستمو بلند کردم..پرسیدن چندنفر بلدن با توپخونه برای خط آتش کار کنند؟ این بار هم دستمو بلند کردم.."..
گفتم: پس همه کارها رو کردی..فقط مونده من قرآن بگیرم و از زیرش رد بشی..این دست بلندکردنا آخر کاردست ما داد..راستی مگه اونایی که سری اول رفته بودن برگشتن که شما می خواین برین؟
☘
درحالی که پتو را جمع می کرد گفت:" ما باید اعزام بشیم خط را تحویل بگیریم ..وقتی مستقر شدیم اونا برمی گردن"...
✍ادامه دارد...
🌷۲۲۷
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
✨💠✨
#مهدے_جان
✨میلاد مادرتون حضرت زهرا(سلام الله علیها )مبارک باد
✨رسم است بزرگترها عیدی وهدیه می دهند...
✨مهدی جان به عظمتِ مادرتون عیدی ما را
ظهورتون قرار دهید.💚
🌙شبتون منور به نور فاطمی
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
🔸 مادر جان، بالاخره روزی برایت روز مادر میگیریم، روزی که همه اهل خانواده دور هم جمع شده باشند...
#رجعت_ائمه
🔅 ولادت #حضرت_زهرا سلام الله علیها و روز مادر را به فرزند عزیزشان امام زمان و شما بزرگواران تبریک میگوییم
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
1_131319.pdf
833.1K
#دانلود_کتاب
#در_اسلام_پول_نباید_کار_بکند
مولف: آیه الله حائری شیرازی
#احکام #احکام_اسلام #احکام_اقتصادی #احکام_پولی #احکام_بانکها
📙
@ketabkhanehmodafean
1_89124.pdf
436K
#دانلود_مقاله
📒 عنوان مقاله: پاسخ به این سوال #فرشته_از_چه_جنسی_است؟
📑 تعداد صفحه: 10
📗☘
@ketabkhanehmodafean
1_89117.pdf
313.9K
#دلقک_خوش_اقبال
#سیده_ملیسا_ایپکچی
در اواسط ماه دسامبر هنگام بارش اولین برف زمستانی ، خانم سایمون همراه با دختر6 ساله اش سارادرمنزل یک روز عادی را سپری می کنند.
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
روز شنبه شانزدهم آبان ماه ساعت۵ از دانشگاه به خانه برگشتم..هوا ابری و گرفته بود..برق های اتاق خاموش
چندماه قبل برای کاروان دانشجویی عتبات ثبتنام کرده بودیم..
🌹حمید می گفت:" سری قبل که رفتم کربلا نشد برات چادر عروس بخرم..این سری باهم بریم باانتخاب خودت بخریم"..
اعتبار گذرنامه هایمان تمام شده بود..چندروزی درگیر ارسال مدارک برای تمدید گذرنامه شدیم...
🕹
همه کارها را انجام دادیم ولی وام ما جور نشد..انگار قسمت این بود که حمید با گذرنامه ای که برای زیارت برادر گرفته بود، به دفاع از حرم خواهر برود..
🚩
چهل روزی می شد که سری اول اعزام شده بودند..شنبه این حرف را به من زد ، اعزامشان روز دوشنبه بود..یعنی فقط ۲روز بعد..!
هرچقدر من دلم آشوب بود و حال خوبی نداشتم، ولی حمید پراز آرامش و اطمینان بود..
🍀
جلوی آینه محاسنش را شانه کرد و گفت:" باید با لباس نظامی عکس داشته باشم..میرم عکاسی سرکوچه عکس بگیرم زود برگردم".
از خانه که بیرون رفت تازه از بهت این خبر بیرون آمدم..شروع کردم به گریه کردن..هرچه کردم حریف دلم نشدم..نبودن حمید کابوسی بود که حتی نمی توانستم لحظه ای به آن فکر کنم..
🔷 یک سر ایمانم بود و یک سر احساسم..
دم به دقیقه احساسم بغض سنگینی می شد روی گلویم که:
نذار بره...
باهاش قهر کن..
جلوش وایسا..
لجبازی کن...
چه معنی میده توی همچین شرایطی اول زندگی شوهرت بره شهید بشه..
👆این فکرها مثل خوره به جانم افتاده بود..بغضم را می خوردم..جلوی چشمم صحنه قیامت را می دیدم که با دست خالی جلوی امیرالمؤمنین هستم...در حالی که در این دنیا هیچ کاری نکردم..از طرفی حتی مانع رفتن همسرم شده ام...
✍ادامه دارد...
🌷۲۲۸
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا پناه اعمال ماهم باش..
که خود را به هر راهی رساندیم الا صراط الله .....
☘🌸☘🌸
صبح زمستونی تون بخیر ✋
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
#نقد_کتاب
#رویای_تبت
#فریبا_وفی
عشق حقیقتی❤️ که قطعا به آن نمی رسی همراه با زجر فراوان😭 !!!
✅سیر داستان:
دختری👧 که ظاهراً داستان خودش را می گوید.
اما واقعا دارد درد تمام زن ها 👩را می گوید؛
رویای دست نیافتنی دل های زنانی که کسی را می خواهند و
آن کس، هیچ وقت نمی تواند این خواسته را برآورده کند
❌پس هیچ گاه به واقعیت نمی رسد و مثل خوابی کوتاه می ماند.
✅پیام اصلی:
❌عشق حقیقتی است که هست اما تو قطعا به آن نمی رسی و همیشه زجر خواهی کشید.
⭕️پیام ها:
⚫️انسان ها به ظاهر خوشند و دل به زندگی دادند.
اما در باطن هر کدام شکستی دارند که آن را می پرستند و غم زده ی آنند.
⚫️مردان بی اراده و غیرقابل اعتمادنند.
⚫️زنان همیشه گدای محبتی هستند که در کس دیگر هست.
⚫️هرکس هرچه را دارد قدر نمی داند و در پی آنیست که ندارد و دست دیگری است پس همیشه ناراضی و حسرت زده است.
⭕️شخصیت های داستان:
شخصیت اول:
👱🏻♀شعله: دختری که در عشق خیابانی اش مهرداد👦🏼به ناکامی می رسد با مهرداد تمام می کند عشق را؛ تجربه می کند، دل می دهد 💞و می تازد اما سر آخر مهرداد با کلمه ی بله به دیگری او را رها می کند💔
شعله ی سرگردان کس دیگری👨🏻 می شود. همراه او همه جا می گردد🚘.
شعله👱🏻♀ دختری ساده، بی اراده،
بی هدف و از درون تهی از مفاهیم،
تشنه و خواهنده ی آسایشی که همه به دنبال آنند
نه آرامش دارند و نه آسایش.😔
#ادامه_نقد_رویای_تبت
👇👇👇
👆👆👆
#ادامه_نقد_رویای_تبت
👇
شیوا👩🏻: خواهر شعله که به اسم عقلا دنیا دوست عاقلانه زندگی می کند.
اما او در کنار شوهرش عاشق دوست شوهرش می شود و همه ی آسایش و آرامش و عقلش می رود.😱
دنیای عجیبی ست!
وقتی گفتند این رمان خیلی طرفدار دارد، دنبال محتوایی ناب می گشتم تا لذتی عمیق ببرم.
اما وقتی خواندم دیدم دربه دری انسان ها را روایت می کند که از خدا فرار کرده اند تا به🌱 آرامش برسند.
اما در عوض دچار سرگردانی😫 شده اند،
👱🏻♀شعله نماد سرگردانی بشر امروز است که دنیا و خودش را محور کرده است تا بهتر زندگی کند.
اما در چنان زجری اسیر شده است که راهی جز افسردگی و گوشه گیری و حسرت ندارد.
✅شخص های دیگر:
👩🌾فروغ: نماد زنی که برای سال ها پیش است،
👩🏻شیوا: نسل بعد و
👱🏻♀شعله: نسل فعلی
و 👱🏻♀👩🏻👩🌾هر سه یک مسیر را رفته اند و جز تنهایی و حسرت، نصیبی نبرده اند😥.
❗️کاش کسی که این رمان را می خواند کمی هم فکر می کرد که این سبک زندگی، راهی جز به «هیچ» ندارد.
❗️کاش دختران سرزمین من می پذیرفتند که دنیا همه اش یک هوس است.
🌪هوسی که هر چقدر هم آن را بیشتر و محکم تر بِمَکی، جز آب تلخ حسرت و غم چیزی روزی ات نخواهد کرد.
تبت، نه سرزمین رؤیایی که رؤیای هوس آلود تب دار دنیاست🌏.
به تجربه اش نمی ارزد.
👱🏻♀شعله دختر درس خوانده ای که نمی داند از زندگی اش چه می خواهد، فکر می کند زندگی همه اش یک مهرداد 👦است که با او سوار ماشین🚘 بشود، خوش بگذراند، خوش بخورند، خوش بپوشند، خوش بگردند.
و خب طبق همین قاعده مهرداد👦 ادامه ی خوشی اش را در ازدواج با دختر دیگری می بیند.
پس، 👱🏻♀شعله را رها می کند و
خوشی 👱🏻♀شعله زایل می شود و زندگی اش یکباره خالی، بعد دوباره همین را با یک تغییر دیگر در مرد👨🏻 دیگری دنبال می کند که آن مرد هم، خوشی اش را در 👀ازدواج نکردن با شعله و فقط در دوستی می داند.
💢در رویای تبت
دقیقا همین روال برای 👩🏻شیوا خواهر شعله هم تکرار می شود،
او ابتدا خوشی اش را در ازدواج با جاوید👱🏻 می داند و بعد از دو تا بچه👶👶 و ادعای تلاش برای زندگی بهتر، عاشق دل خسته ی “صادق” دوست شوهرش👨🏽 می شود و خوشی زندگی اش عوض می شود و
البته صادق👨🏽 هم عاشق 👩🏻شیوا زن دوستش می شود.
⭕️نگاه ✍رمان نویس به زندگی:
⚫️رمان، کلاً نگاه سکولار و اومانیستی را ترویج می کند.
⚫️زندگی بر مبنای غیر از خدا، پایه هایی سست دارد .
📣📣📣📣
و
⚫️ انگار که صحنه های ماهواره را برداشته اند و نوشته اند.
به هرحال زنان و مردان اگر عبرت بگیرند و از آغوش اومانیسم به آغوش گرم و اطمینان بخش و شیرین خدا برگردند؛ قطعا از این آسیب ها در امان خواهند بود .
⭕️نکته آخر:
داستان رمان رویای تبت پیچش کمی دارد که انگیزه ی ادامه دادن را می کشد.
تعداد فصل ها بیش از حد هستند که احتمالا ضعف در پیوسته نویسی را می رساند.
همچنین مسائلی که حرمت ادبیات را زیر سوال می برد در آن به وضوح دیده می شود.
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
چندماه قبل برای کاروان دانشجویی عتبات ثبتنام کرده بودیم.. 🌹حمید می گفت:" سری قبل که رفتم کربلا نشد ب
بین زمین و آسمان بودم..بی اختیار اشک میریختم..حال و روزمان دیدنی بود..
یکی سرشار از بغض و گریه..یکی مملو از شوق و شعف..
به چندنفر از دوستان و آشناها زنگ زدم شاید آنها بتوانند آرامم کنند ولی نشد...
حتی بعضی ها با حرف هایشان نمک روی زخمم گذاشتند...فهمشان این بود که چون حمید من را دوست ندارد برای همین راضی شده به سوریه برود..می گفتند:" جای تو باشیم نمیذاریم بره..اگر تو رو دوست داشته باشه می مونه!".
💞
نمی دانستند من و حمید واقعا عاشق هم هستیم..درست است که بی قرار بودم و نمی توانستم دلم را راضی کنم ، با این حال نمی خواستم جزو زنهای نفرین شده ی تاریخ باشم که نگذاشتند شوهرانشان به یاری حق برود..نمی خواستم شرمنده ی حضرت زینب باشم...
📸
نیم ساعت نشد که حمید برگشت..عکس هایش را با خوشحالی نشانم داد..آخرین عکسی بود که داخل آتلیه گرفت..۳×۴بالباس نظامی...عکس را که دیدم به سختی جلو خودم را گرفتم ..دوست نداشتم که اشکم را ببیند..نمیخواستم دم رفتن دلش را خون کنم..
سعی کردم با کشیدن نفس های عمیق جلوی اینهمه بغض و اشکی که به پشت چشمهایم هجوم آورده بود را بگیرم..
🍁
برای حمید و خوشحالیش ، از خودم گذشته بودم..ولی حفظ ظاهر در حالی که میدانی دلت خون و حالت واژگون است، خیلی عذاب آور بود...
✍ادامه دارد...
🌷۲۲۹
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
#اندر_احوالات_خبرنگار
خبرنگار: سلام آقای نماینده مجلس! شما در این چهارسال چه غلطی ببخشید چه خدمتی به مردم کردید که دوباره ثبت نام کردید؟! 🎤 😊
نماینده: من خیلی داد زدم که خانما باید برن ورزشگاه! 😵
خبرنگار: وای وای! چه خدمت بزرگی! لطفا بگید برای رفاه مردم چکار کردید؟ 🎤😕
نماینده : خب مثلا ما تصویب کردیم دولت مقداری صندلی به سیستان و بلوچستان بفرسته که مردم اینقدر در صف کپسول گاز سرپا نباشند و روی صندلی بنشینند! 😀
خبرنگار: مرسی که هستین! میشه یه مقدار خدمات بزرگ تری که برای مردم انجام دادید را بیان بفرمایید. 🎤😐
نماینده: بله عزیزم! چرا نمیشه! ما برای دولت خیلی خدمات بزرگی انجام دادیم. خودش میدونه! شما هم میدونی شیطون بلا! 😎
خبرنگار: من منظورم مردم بود. برای مردم چکار کردید؟ 🎤😒
نماینده: حمایت از دولت منتخب مردم حمایت از مردم میشه دیگه! 😆
خبرنگار: خب وقتی دولت به وعده ها و وظایفش درست عمل نکنه وظیفه نمایندگان مجلس چیه؟ 🎤😠
نماینده: اولش سکوت! 😑
خبرنگار: بعدش؟ 🎤😒
نماینده: تذکر! 😎
خبرنگار: بعدش؟ 🎤😐
نماینده: تذکر دوم! 😏
خبرنگار: بعدش؟ 🎤 😕
نماینده: تذکر سوم! 😀
خبرنگار: بعد از تذکر؟ 🎤😟
نماینده: تحمل! 😃
خبرنگار: بعدش؟ 🎤😣
نماینده: خیلی تحمل! 😄
خبرنگار: بعدش؟ 🎤😬
نماینده: توجه! به دولت توجه بیشتری میکنیم تا کارش را بهتر انجام بده! 😁
خبرنگار: عجب! خب بعدش؟ 🎤😳
نماینده: تشکر! بعدش هم که به دولت توجه کردیم اونم به ما نماینده ها توجه میکنه. ما هم ازش تشکر می کنیم! 😀
خبرنگار: خوب شد شهید مدرس نیست که این روزها رو ببینه 😑
نماینده: زیر لب با خودتون چی گفتین؟ 😎
خبرنگار: هیچی! گفتم کاش شهید مدرس زنده بود و مجلس پر از آقایان و بانوان مدرس را می دید! 🎤 😂
نماینده: آفرین.آفرین! 😁
#شیرین_بیان
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
سلام .🌸🌷
👈هر صبح، خورشید فریاد می زند: آهای آدم ها!
کتاب زندگی چاپ دوم ندارد، پس تا می شود خوب، پاک و عاشقانه زندگی کنید.
😊😊😊
Every morning the sun rises yelling "O people! Life won't have a second edition! So live as much dedicatedly and lovingly as you can!"
📚
@ketabkhanehmodafean
سلام دوستان گلم😊
سه جلد از #کتاب_من_دیگر_ما رو باهم گوش کردیم
الحمدلله تا الان این بخش خیلی مخاطب داشته و طبق پیامهایی که به من دادین و ما رو مورد لطف قرار دادین به جرأت میتونم بگم تمام کسانیکه این صوتها رو گوش کردن از این کتاب برای تربیت فرزندانشون خیلی تاثیر پذیرفتن
اونهایی که گوش نکردن هنوزم دیر نشده با یک جستجو از جلد اول همه تو کانال قابل دسترس شماست😍
میریم که جلد چهارم رو پر انرژی شروع کنیم💪
با ما همراه باشید👇
📚
@ketabkhanehmodafean
36919c818cf827e4e7f48c93b83fdf314ba16e75.amr
907.2K
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد چهارم
⬆قسمت 1⃣
✅مقدمه :
😭باید کودک شد ، راه همین است...
👈حتما حتما حتما گوش کنید👇
🌹بسم الله...
📚
@ketabkhanehmodafean