eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی به دلیل شیوع ویروس کرونا در کشور و به تبع آن تعطیلی مدارس بر آن شدیم که جهت استفاده اولیا و دانش آموزان عزیز ابتدایی از تدریس آنلاین و استفاده از انواع فایلها و مطالب درسی در زمان تعطیلی کانال تدریس آنلاین و مجازی را تشکیل دادیم. جهت بهره مندی از فیلمهای تدریس ، فایلها و مطالب درسی شش پایه ابتدایی وارد کانال زیر شود لینک کانال : https://eitaa.com/joinchat/1754071081Ca589327998
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ تاریخچه و کارکرد رسانه ها 📚 کتاب 🔹 کتاب قدیمی ترین رسانه ی فیزیکی است که تا امروز هم مانده است. 🔸 عمیق ترین رسانه است و تاثیر گذاری زیادی دارد. 🔹 دیگر رسانه ها مطالب اصلی خود را از کتاب می گیرند. کتاب، تخیل را فوق العاده پرورش میدهد. 🔸 کتاب از معتبرترین رسانه‌هاست. 🔹 گرایش به کتاب در یک جامعه نشان دهنده ی سطح بردباری و تعقل آن جامعه است. 📌 چند نکته درباره ی کتاب: ۱- هیچ چیز جای کتاب را پر نمیکند ۲- بعضی کتابها سالم اند، بعضی مسموم ۳- بعضی کتابها غذایند و بعضی تنقلات(فقط برای سرگرمی) ۴- از وقتهای مرده استفاده کنید ۵- لازم نیست حتماً کتاب بخرید ۶- کتابِ خوب، بخوانید. ۷- خوب، کتاب بخوانید. ۸- کتاب هدیه بدهید ۹- همین حالا شروع کنید 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان من یک پسر کلاس اولی دارم چند وقته که میره مدرسه حرفهای زشت یاد گرفته و گاهی اونها رو تو خونه به کار میبره و خواهر کوچکترش هم از اون تقلید میکنه این قضیه خیلی منو ناراحت کرده بود تا اینکه این به ذهنم رسید که یک قلک حرف زشت تو خونه بزارم هرکس حتی خودمون حرف زشتی بزنه باید پول بندازه تو قلک این روش خوبی بود هر کدوم حرف زشتی به زبونشون میومد باید سریعا از پول تو جیبیشون تو قلک مینداختن و قرار شد پولش هم صرف خرید کتاب و کار فرهنگی بشه😄 اینطوری شد که ما از بی فرهنگی واسه انجام کارفرهنگی کسب درآمد هم کردیم😁 😊📗 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این خاصیت بلاست! وقتی می‌آید دنبال پناهگاهی اَمن می‌گردی تا بسویش فرار کنی و آرام بگیری ... و چه پناهگاهی بهتر و اَمن تر از آغوش مهربانت مولای من ... ▪️ای پناه دل خسته برگرد 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج ═.🍃.═════ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
وقت هایی که بین تماس ها فاصله می افتاد مثل اسپند روی آتش داخل خانه از این طرف به آن طرف می رفتم.. رو
روز سه شنبه برای اینکه حال عمه و پدرحمید را جویا شوم از دانشگاه به آنجا رفتم.. وقتی رسیدم، پدر حمید چنان با شکستگی و غربت جواب سلامم را داد که احساس کردم دوری حمید چندسال پیرش کرده است...غم از چشمانش می بارید. اینکه می گویند مادرها شبیه مداد و پدرها شبیه خودکار هستند در حالات پدرشوهرم به خوبی نمایان بود.. ✏️ کوچک شدن مداد و تمام شدنش همیشه به چشم می آید ولی خودکار یکدفعه بی خبر تمام می شود..اشک و سوز مادر را همه میبینند ولی شکستگی و غربت پدرها را‌ کسی نمی بیند! یکساعتی نگذشته بود که صدای تلفن بلند شد..تا صفحه را نگاه کردم ، دیدم حمید تماس گرفته است.. از هیجان چندبار گفتم حمید زنگ زده!! 🌱 معمولا هم به گوشی من‌ هم به خانه پدرش تماس می گرفت..سعی می کرد آنها را هم بی خبر نگذارد.. آنجا اولین باری بود که پشت گوشی گریه کردم..نتوانستم صحبت کنم..گوشی را به پدر حمید دادم تا باهم صحبت کنند.. آخر سر گفته بود گوشی را بدهید فرزانه ببینم چرا گریه کرده.. گوشی را که گرفتم ، گفت:" چیزی شده؟ چرا گریه می کنی؟ اگر گریه کنی من اینجا نمیتونم تمرکز کنم". گفتم: دلم برات تنگ شده..دلم برای خونه خودمون تنگ شده..ولی جرئت نمی کنم بدون تو برم..زود برگرد حمید... 🎋 فقط پنج روز بود که رفته بود..ولی برای من تحمل این دوری سخت بود..کلی داخل حیاط گریه کردم..عمه هم با دیدن حال من پا به پای من گریه می کرد.. بعد از برگشت تصمیم گرفتم تا چندروز خانه عمه نروم..چون وقتی می رفتم هم من و هم عمه حالمان بد می شد... ✍ادامه دارد... 🌷۲۵۶ @ketabkhanehmodafean
آن روز باز هم تماس گرفت..نگرانم شده بود..میدانستم سری قبل که گریه کردم، حال حمید پشت گوشی خراب شده است..صدای گریه مرا که می شنید به هم می ریخت.. از آن به بعد با خودم عهد کردم که هربار تماس گرفت خودم را عادی جلوه دهم.. پشت گوشی بخندم و با او شوخی کنم.. 🍀 شب با مادرم مشغول شستن ظرف ها بودیم که خانم آقابهرام رفیق حمید زنگ زد جویای حالم شد..گفت:" خوبی؟ نگران نباش..حمید قسمت مخابراته..ان شاالله چیزی نمیشه..صحیح و سالم برمی گردن". ☘ چهارشنبه که زنگ‌ زده بود، وسط ظهر بود..رفتارمان شبیه کسانی شده بود که تازه نامزد کرده باشند..به حدی غرق صحبت می شدیم که زمان از دستمان در می آمد.. 💕 اکثر اوقات صحبتمان به یک ربع نمی رسید ولی همان چنددقیقه برای ما حکم نفس کشیدن را داشت.. دوست داشتم‌ فقط حمید حرف بزند من بشنوم.. 🌹همیشه می گفت همه چیز خوب است در حالی که میدانستم این طور که می گوید نیست... 💴 یادآوری کرد که حتما ۸۰هزارتومانی که به من امانت داده بود را پیگیر باشم..به کل فراموش کرده بودم..وقتی به حمید گفتم، گفت:" ببین ما وصیت ها و سفارش هامون رو به کی سپردیم..چرا این همه حواس پرتی دختر؟ حتما پول سپاه رو ببرید بدید".. من هم گفتم: چشم آقا نزن! حالا وسط ظهر زنگ زدی، ناهار خوردی؟ 🌹گفت:" نه هنوز نخوردم..بقیه رفتن برای ناهار من اومدم به تو زنگ بزنم..رفیقم میگه حاجی چه خبرته؟یکسره زنگ میزنی خونه..بعضیا که زنگ میزنن، دودقیقه صحبت می کنن، ولی تو نیم ساعت پای تلفنی"!... ✍ادامه دارد... 🌷۲۵۷ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا