کتابخانهمدافعانحریمولایت
حوالی ساعت۱۱صبح بود ، داشتم پله ها رو جارو می کردم که تلفن زنگ خورد.. پله ها رو دوتایکی کردم ..سریع
وقت هایی که بین تماس ها فاصله می افتاد مثل اسپند روی آتش داخل خانه از این طرف به آن طرف می رفتم..
روز یکشنبه بود که بی صبرانه منتظر تماس حمید بودم..گوشی را زمین نمی گذاشتم..
مادرم که حال مرا دید خنده اش گرفت و گفت:" یاد روزهایی می افتم که پدرت می رفت ماموریت و من همین حالو داشتم".
لبخندی زدم و گفتم: من و علی هم که شلوغ کار..شما دست تنها اذیت می شدی.
🔷🔹
انگار همین دیروز باشد، نفسی کشید و گفت:" آره..تو که خیلی شیطنت داشتی..وقتی بچه بودی از دیوار راست بالا میرفتی..حیاطی که مستاجر بودیم پله داشت..از پله ها می رفتی روی دیوار ..اونقدر گریه می کردم و خودمو می زدم می گفتم تو رو خدا فرزانه بیا پایین..اگر بیفتی من نمیدونم جواب پدرتو چی بدم..وقتی هم که دست و پاهات زخم برمی داشت، زود میرفتم دنبال پانسمان..بابات که می اومد میفرستادمت زیر پتو که زخم روی پوستت رو نبینه..چونروی تو خیلی حساس بود".
📞
گرم صحبت بودیم که حمید تماس گرفت..بعداز پرسیدن حالم خبر داد امروز به حرم حضرت زینب و حضرت رقیه رفته اند..
چندباری تاکید کرد حتما دعاکنم تا دفعه بعد باهم برویم..
💙 رمزمان فراموشش نشده بود..هربار تماس می گرفت، مرتب می گفت:" یادت باشه"..منم میگفتم: منم دوستت دارم..یادم هست..
وقت هایی که می گفت دوستت دارم، می فهمیدم اطرافش کسی نیست، بدون رمز حرف میزند...
✍ادامه دارد...
🌷۲۵۵
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
#اندر_احوالات_کتاب
نام کتاب:
"چگونه در ایران زنده بمانیم"😭😂
@ketabkhanehmodafean
بسمه تعالی
به دلیل شیوع ویروس کرونا در
کشور و به تبع آن تعطیلی مدارس
بر آن شدیم که جهت استفاده اولیا
و دانش آموزان عزیز ابتدایی از تدریس
آنلاین و استفاده از انواع فایلها و
مطالب درسی در زمان تعطیلی
کانال تدریس آنلاین و مجازی را
تشکیل دادیم. جهت بهره مندی از
فیلمهای تدریس ، فایلها و مطالب
درسی شش پایه ابتدایی وارد
کانال زیر شود
لینک کانال :
https://eitaa.com/joinchat/1754071081Ca589327998
⭕️ تاریخچه و کارکرد رسانه ها
📚 کتاب
🔹 کتاب قدیمی ترین رسانه ی فیزیکی است که تا امروز هم مانده است.
🔸 عمیق ترین رسانه است و تاثیر گذاری زیادی دارد.
🔹 دیگر رسانه ها مطالب اصلی خود را از کتاب می گیرند. کتاب، تخیل را فوق العاده پرورش میدهد.
🔸 کتاب از معتبرترین رسانههاست.
🔹 گرایش به کتاب در یک جامعه نشان دهنده ی سطح بردباری و تعقل آن جامعه است.
📌 چند نکته درباره ی کتاب:
۱- هیچ چیز جای کتاب را پر نمیکند
۲- بعضی کتابها سالم اند، بعضی مسموم
۳- بعضی کتابها غذایند و بعضی تنقلات(فقط برای سرگرمی)
۴- از وقتهای مرده استفاده کنید
۵- لازم نیست حتماً کتاب بخرید
۶- کتابِ خوب، بخوانید.
۷- خوب، کتاب بخوانید.
۸- کتاب هدیه بدهید
۹- همین حالا شروع کنید
📚
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
#خاطرات_مادرانه
#ارسالی_مخاطبین
سلام دوستان من یک پسر کلاس اولی دارم چند وقته که میره مدرسه حرفهای زشت یاد گرفته و گاهی اونها رو تو خونه به کار میبره و خواهر کوچکترش هم از اون تقلید میکنه
این قضیه خیلی منو ناراحت کرده بود تا اینکه این به ذهنم رسید که یک قلک حرف زشت تو خونه بزارم هرکس حتی خودمون حرف زشتی بزنه باید پول بندازه تو قلک
این روش خوبی بود هر کدوم حرف زشتی به زبونشون میومد باید سریعا از پول تو جیبیشون تو قلک مینداختن
و قرار شد پولش هم صرف خرید کتاب و کار فرهنگی بشه😄
اینطوری شد که ما از بی فرهنگی واسه انجام کارفرهنگی کسب درآمد هم کردیم😁
😊📗
@ketabkhanehmodafean
این خاصیت بلاست!
وقتی میآید
دنبال پناهگاهی اَمن میگردی
تا بسویش
فرار کنی و آرام بگیری ...
و چه
پناهگاهی
بهتر و اَمن تر
از آغوش مهربانت مولای من ...
▪️ای پناه دل خسته برگرد
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
═.🍃.═════
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
وقت هایی که بین تماس ها فاصله می افتاد مثل اسپند روی آتش داخل خانه از این طرف به آن طرف می رفتم.. رو
روز سه شنبه برای اینکه حال عمه و پدرحمید را جویا شوم از دانشگاه به آنجا رفتم..
وقتی رسیدم، پدر حمید چنان با شکستگی و غربت جواب سلامم را داد که احساس کردم دوری حمید چندسال پیرش کرده است...غم از چشمانش می بارید.
اینکه می گویند مادرها شبیه مداد و پدرها شبیه خودکار هستند در حالات پدرشوهرم به خوبی نمایان بود..
✏️
کوچک شدن مداد و تمام شدنش همیشه به چشم می آید ولی خودکار یکدفعه بی خبر تمام می شود..اشک و سوز مادر را همه میبینند ولی شکستگی و غربت پدرها را کسی نمی بیند!
یکساعتی نگذشته بود که صدای تلفن بلند شد..تا صفحه را نگاه کردم ، دیدم حمید تماس گرفته است..
از هیجان چندبار گفتم حمید زنگ زده!!
🌱
معمولا هم به گوشی من هم به خانه پدرش تماس می گرفت..سعی می کرد آنها را هم بی خبر نگذارد..
آنجا اولین باری بود که پشت گوشی گریه کردم..نتوانستم صحبت کنم..گوشی را به پدر حمید دادم تا باهم صحبت کنند..
آخر سر گفته بود گوشی را بدهید فرزانه ببینم چرا گریه کرده..
گوشی را که گرفتم ، گفت:" چیزی شده؟ چرا گریه می کنی؟ اگر گریه کنی من اینجا نمیتونم تمرکز کنم".
گفتم: دلم برات تنگ شده..دلم برای خونه خودمون تنگ شده..ولی جرئت نمی کنم بدون تو برم..زود برگرد حمید...
🎋
فقط پنج روز بود که رفته بود..ولی برای من تحمل این دوری سخت بود..کلی داخل حیاط گریه کردم..عمه هم با دیدن حال من پا به پای من گریه می کرد..
بعد از برگشت تصمیم گرفتم تا چندروز خانه عمه نروم..چون وقتی می رفتم هم من و هم عمه حالمان بد می شد...
✍ادامه دارد...
🌷۲۵۶
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
آن روز باز هم تماس گرفت..نگرانم شده بود..میدانستم سری قبل که گریه کردم، حال حمید پشت گوشی خراب شده است..صدای گریه مرا که می شنید به هم می ریخت..
از آن به بعد با خودم عهد کردم که هربار تماس گرفت خودم را عادی جلوه دهم..
پشت گوشی بخندم و با او شوخی کنم..
🍀
شب با مادرم مشغول شستن ظرف ها بودیم که خانم آقابهرام رفیق حمید زنگ زد جویای حالم شد..گفت:" خوبی؟ نگران نباش..حمید قسمت مخابراته..ان شاالله چیزی نمیشه..صحیح و سالم برمی گردن".
☘
چهارشنبه که زنگ زده بود، وسط ظهر بود..رفتارمان شبیه کسانی شده بود که تازه نامزد کرده باشند..به حدی غرق صحبت می شدیم که زمان از دستمان در می آمد..
💕
اکثر اوقات صحبتمان به یک ربع نمی رسید ولی همان چنددقیقه برای ما حکم نفس کشیدن را داشت..
دوست داشتم فقط حمید حرف بزند من بشنوم..
🌹همیشه می گفت همه چیز خوب است در حالی که میدانستم این طور که می گوید نیست...
💴 یادآوری کرد که حتما ۸۰هزارتومانی که به من امانت داده بود را پیگیر باشم..به کل فراموش کرده بودم..وقتی به حمید گفتم، گفت:" ببین ما وصیت ها و سفارش هامون رو به کی سپردیم..چرا این همه حواس پرتی دختر؟ حتما پول سپاه رو ببرید بدید"..
من هم گفتم: چشم آقا نزن! حالا وسط ظهر زنگ زدی، ناهار خوردی؟
🌹گفت:" نه هنوز نخوردم..بقیه رفتن برای ناهار من اومدم به تو زنگ بزنم..رفیقم میگه حاجی چه خبرته؟یکسره زنگ میزنی خونه..بعضیا که زنگ میزنن، دودقیقه صحبت می کنن، ولی تو نیم ساعت پای تلفنی"!...
✍ادامه دارد...
🌷۲۵۷
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
🔹#قم را این روزها چه میبینی؟
🌺چه بسا، #اهل_قم فقط، اگر به #اضطرار بیافتند و ملتمسانه، #ظهور حضرتش را #دعا کنند، طنین #اناالمهدی در سراسر #جهان شنیده شود...
🍀آری، چه بسا بناست از #قم #شروع شود ندای #مضطرانه ی این #بقیه_الله
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاَءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الأَْرْضُ و ...
😭😭
#کرونا
#زلزله
#هتک_حرمت_قم_مشهد
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#استاد_عباسی_ولدی #کتاب_من_دیگر_ما 📚جلد چهارم ⬆قسمت🔟ب ☺ادامه ویژگی سوم:فعال و همراه با حرکت 🌹ب
سلام دوستان ..روزتون پرروزی
🍎🍏🍎
باادامه فایل های تربیتی در خدمتتون هستیم👇
dbp_7bd0fb1fad1c5d7a36bca44d43f40dfe.amr
1.07M
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد چهارم
⬆قسمت11
✏بخش سوم:
😎ویژگی های بازی مفید
☺ویژگی چهارم : بازی بدون ترس و دغدغه
🌹بسم الله...
👶این قسمت ، دوتا داستانواره بسیار رسا و آموزنده داره👇
📢پس دانلود و گوش کنید...
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
dbp_4bfed0033ae9b3cc02838bcaa891cc8f.amr
588.8K
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد چهارم
⬆قسمت12
✏بخش سوم:
😎ویژگی های بازی مفید
☺ویژگی پنجم : انتخابی ؛ نه تحمیلی
🌹بسم الله...
👶این قسمت هم ، دوتا داستانواره بسیار رسا و آموزنده داره👇
📢پس دانلود و گوش کنید...
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
dbp_f6eaaceead3a304846998e169eff577b.amr
972.1K
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد چهارم
⬆قسمت13
✏بخش سوم:
😎ویژگی های بازی مفید
☺ویژگی ششم : تنوع
🌹بسم الله...
📢پس دانلود و گوش کنید...
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
dbp_15a7fed53e702369914a31674322ea9d.amr
1.01M
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد چهارم
⬆قسمت14
✏بخش سوم:
😎ویژگی های بازی مفید
☺ویژگی هفتم : واقعی و طبیعی
🌹بسم الله...
📢این قسمت ، بسیااااار مهم و کاربردی میباشد👇
📢پس دانلود و گوش کنید...
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
آن روز باز هم تماس گرفت..نگرانم شده بود..میدانستم سری قبل که گریه کردم، حال حمید پشت گوشی خراب شده ا
از هفته ی دوم به بعد هرشب خواب حمید را می دیدم..همه هم تقریبا تکراری..خواب دیدم ماشین پدرم جلوی خانه مادربزرگم پارک شده، پدرم از ماشین پیاده شد..دست من را گرفت و گفت:" فرزانه حمید برگشته..میخواد تو رو سورپرایز کنه".
من در خواب از برگشتنش تعجب کردم..چون ۱۰روز بیشتر نبود که رفته بود..
شب بعدهم خواب دیدم حمید برگشته است..
🌹با خوشحالی به من می گوید:" برویم تولد نرگس دختر سعید" ..حالا من در خواب گله می کردم که چرا زودتر نگفتی کادو بگیریم!!
🔮
وقتی حمید تماس گرفت خواب ها را برایش تعریف کردم..
🌹گفت:" نه بابا خبری نیست..حالا حالا منتظر من نباش..مگه عملیات داشته باشیم شهید بشم اون موقع زود برگردم"..
گفتم: خب من توی خواب همین ها رو دیدم که برگشتی و داریم زندگیمون رو می کنیم..
🌹زد به فاز شوخی و گفت:" تو خواب دیگه ای بلد نیستی ببینی؟ انگار هوس کردی منو شهید کنی..حلوای منم نوشجان کنی".
گفتم: من چکار کنم تو خودت با یه سناریوی تکراری میای به خواب من..بشین یه برنامه جدید بریز..امشب متفاوت بیا به خوابم!!!.
اینها را می گفتم و می خندید..تمام سعیم این بود که وقتی زنگ می زند به او روحیه بدهم..
☘
برای همین به من می گفت:" بعضی از دوستام که زنگمیزنن خانماشون گریه می کنند روحیه شون خراب میشه..
ولی من هروقت به تو زنگ میزنم، حالم خوب میشه"..
تماس که تمام شد، مثل هرشب برایش صدقه گذاشتم..آیت الکرسی خواندم و سمت سوریه فوت کردم...
✍ادامه دارد..
🌷۲۵۸
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean