eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
5.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
2.1هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🎓 🎒ــــلاس درس مهدویت 💠 شناخت امام مهدی"عج" از دوران تا جهانی: ⬅️ 🔰حکومت امام مهدی(عج) 🔹الف): برنامه فرهنگی 2⃣ نهضت علمی ✍... یکی از برنامه‌های فرهنگی حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که خود منبع علوم و سرآمد همه عالمان زمان خویش است [۱]، نهضت علمی و رشد دانش بشری به طور چشمگیر و بی سابقه است. 📶 پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پس از بشارت دادن نسبت به مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درباره این بخش از اقدام او فرموده است: ✨«... نهمین امام (از فرزندان امام حسین علیه السلام) قائم ایشان است که خداوند به دست او همه زمین را از روشنایی پر می‌کند پس از آنکه گرفتار تاریکی گشته است و تمام زمین را از عدالت و دادگری می‌آکند پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد و سراسر عالم را از علم و دانائی بهره مند می‌سازد پس از آنکه به جهل و نادانی گرفتار آمده باشد... ». [۲] 🔰 و این جنبش علمی و فکری برای همه اقشار و طبقات جامعه است و در این شکوفایی فرقی بین مرد و زن نیست. بلکه زنان نیز به رتبه‌های بلند علمی و دین شناسی می‌رسند. 🌷امام باقر علیه السلام فرمود: 👈 «در زمان امام مهدی(عج) به شما حکمت (و دانش) داده می‌شود تا آن جا که زن در درون خانه اش مطابق کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قضاوت می‌کند. » [۳] ♻️ و این حکایت از آگاهی و شناخت عمیق از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام دارد زیرا که امر قضاوت امری دشوار و سنگین است. 🔗ادامه_دارد.. ✍..پی نوشت ها: 📂[۱]. امام علی علیه السلام در توصیف مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف: دانش او از همه شما بیشتر است؛ الغیبة نعمانی، باب ۱۳، ح ۱. 📂[۲]. بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۵۳؛ کمال الدین، ج ۱، باب ۲۴، ح ۵، ص ۴۸۷. 📂[۳]. الغیبة نعمانی، ۲۳۹؛ بحارالانوار،۵۲/ص۳۵۲.! 📚کتاب نگین آفرینش/جلد(1)..! "عج" ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍ضربان قلبم به شدت تند شد تمام بدنم می لرزید به حدی که حتی نمی تونستم علامت سبز رنگ پاسخ رو بکشم بفرمایید کجایی مهران؟ بغضم ترکید صدای سید عبدالکریم بود از بین همهمه عزاداران - چیزی به ظهر عاشورا نمونده سرم گیج رفت قلبم یکی در میون می زد گوشی از دستم افتاد دویدم سمت در در رو باز کردم پله ها رو یکی دو تا می پریدم آخری ها را سر خوردم و با سر رفتم پایین از در زدم بیرون بدون کفش روی اون زمین سرد و بارون زده مثل دیوانه ها دویدم سمت خیابون اصلی حس کربلایی رو داشتم که داشتم ازش جا می موندم و این صدا توی سرم می پیچید کجایی مهران؟ چیزی به ظهر عاشورا نمونده خیابون سوت و کور بود نه ماشینی،نه اتوبوسی انگار آخر دنیا شده بود دیگه نمی تونستم بایستم دویدم تمام مسیر رو تا حرم رسیدم به شلوغی ها و هنوز مردمی که بین راه و برای پیوستن به جمعیت، می رفتن ... بین جمعیت بودم که صدای اذان بلند شد و من هنوز، حتی به میدان توحید نرسیده بودم چه برسه به شهدا دیگه پاهام نگهم نداشت محکم، دو زانو رفتم روی آسفالت اشک هام، دیگه اشک نبود ضجه و ناله بود بدتر از عزیز از دست داده ها موقع تدفین گریه می کرد چند نفر سریع زیر بغلم رو گرفتن و از بین جمعیت کشیدن بیرون ... سوز سردی می اومدساق هر دو شلوارم خیس شده بود من با یه پیراهن و اصلا سرمایی رو حس نمی کردم کز کردم یه گوشه خلوت تا عصر عاشورا توی وجود من، قیامت به پا بود یه عمر می خواستی به کربلا برسی کی رسیدی؟ وقتی سر امامت رو بریدن؟ این بود داد کربلایی بودنت؟ این بود اون همه ادعا؟ تو به توحید هم نرسیدی اون لحظات دیگه اینها واسم اسامی خیابان نبود میدان توحید، شهدا، حرم برای رسیدن باید به توحید رسید و در خیل شهدا به امام ملحق شد تمام دنیای من روی سرم خراب شده بود حتی حر نبودم که بعد از توبه از راه شهدا به امامم برسم عصر عاشورا تمام شد و روانم بدتر از کوه ها که در قیامت چون پنبه زده شده از هم متلاشی می شن پام سمت حرم نمی رفت رویی برای رفتن نداشتم حس اونهایی رو داشتم که ظهر عاشورا، امام رو تنها گذاشتن من تا صبح توی خیمه امام بودم اما بعد رفتم سمت حسینیه چند تا از بچه ها اونجا بودن داشتن برای شام غریبان حاضر می شدن ... قدرتی برای حرف زدن و پاسخ به هیچ سوالی رو نداشتم ... آشفته تر از کسی که عزیزی رو دفن کرده باشه یه گوشه خودم را قایم کردم تا آروم می شدم دوباره وجودم آتش می گرفت من امامم رو تنها گذاشته بودم همیشه تا 10 روز بعد از عاشورا توی حسینیه کوچک مون مراسم داشتیم روز سوم بود توی این سه روز قوت من اشک بود حتی زمانی که سر نماز می ایستادم ... نه یک لقمه غذا نه یک لیوان آب هیچ کدوم از گلوم پایین نمی رفت تا چیزی رو نزدیک دهنم می آوردم دوباره بغضم می شکست ... - تو از کدوم گروهی؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن و نمیرن؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن ولی یا از اونهایی که روز سوم بود و هنوز این درد و آتش بین قلبم، وجودم رو می سوزوند ظهر نشده بود سر در گریبان زانوهام رو توی بغلم گرفته بودم تکیه داده به دیوار برای خودم روضه می خوندم روضه حسرت که بچه ها ریختن توی حسینیه دسته جمعی دوره ام کردن که به زور من رو ببرن بیرون زیر دست و بغلم رو گرفته بودن ... نه انرژی و قدرتی داشتم نه مهر سکوتم شکسته می شد توان صحبت کردن یا فریاد زدن یا حتی گفتن اینکه "ولم کنید" ... رو نداشتم ... آخرین تلاش هام برای موندن و چشم هام سیاهی رفت دیگه هیچ چیز نفهمیدم 👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی ⏪ ... @ketabkhanehmodafean 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼