4_641646587646312500.pdf
1.55M
#رساله_امام_خامنه_ای (مدظله العالی)
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس ✍..شاید بد نباشد در همین زمینه ، حکایت دیگری نقل کنم: می گویند در هنگام جنگ صفین، امام به م
#قدّیس
🌴
در مدینه باز ابوذر به کار خود ادامه داد تا اینکه یک روز در جمع عثمان و یارانش ، خطاب به او گفت:" تو باید بیت المال را در راه درست هزینه می کردی و به دست بندگان خدا می رساندی، اما من از رسول خدا شنیدم که فرمود هرگاه دودمان عاص به ۳۰نفر برسد، مال خدا را از آن خود می دانند و بندگان خدا را غلام خود می شمارند."
💢⭕️💢
عثمان از حاضرین ، صحت گفته ی ابوذر را پرسید، آنها گفتند ما چنین مطلبی را نشنیده ایم، اما ابوذر گفت:" من دروغ نمی گویم؛ می خواهی باور کن و می خواهی نکن."
📛
عثمان کسی را به سراغ علی فرستاد . وقتی علی وارد شد، عثمان مسئله را با او در میان گذاشت و گفت:" آیا تو چنین مطلبی را از قول پیامبر شنیده ای؟"
علی گفت:" قرابت من با پیامبر؛ دلیل نمی شود که هرچه او گفته من شنیده باشم..اما این را می دانم که ابوذر راست می گوید؛ چرا که پیامبر درباره ی او به من فرمود: ابوذر یکی از راستگوترین مردم دنیاست."
💠
اما عثمان که نمی توانست ابوذر و انتقادهایش را تحمل کند، او را فتنه گری نامید که قصد سرنگونی حکومتش را دارد. لذا ابوذر را به صحرای ربذه تبعید کرد.
عثمان دستور داد که هیچ کس حق ندارد با ابوذر سخن بگوید یا به بدرقه ی او برود و مروان بن حکم را مراقب اجرای این حکم کرد.
🔸🔸🔶
امیرالمؤمنین و پسرانش به همراه عقیل برادر علی و عماریاسر ؛ به بدرقه ی او رفتند و با او سخن گفتند و از او دلجویی نمودند.
مروان بن حکم بر سر آنها فریاد زد و آنها را به سکوت و بازگشت فراخواند.
🔹🔹🔷
امام به مروان گفت:" از این جا دور شو که تو مردی از جهنمی!"
سپس رو به ابوذر فرمود:" ای ابوذر! تو برای خدا خشم کردی ؛ لذا مردم بخاطر دنیایشان از تو ترسیدند و از اطراف تو پراکنده شدند و تو بخاطر دینت از آنها ترسیدی..پس دنیا را به آنها واگذار که پیروزی واقعی از آنِ توست."
💠💠
در روایت دیگری آمده است که یکی از دختران امیرالمومنین علیه السلام از ابن رافع خزانه دار بیت المال، گردنبندی قیمتی که از غنائم بصره و جزء بیت المال بود، بعنوان عاریه گرفت تا در عیدقربان ، با آن خود را زینت کند و پس از ۳روز بازگرداند.
علی گردنبند را در گردن دخترش دید و شناخت. از او پرسید:" این گلوبند از کجا به تو رسیده است؟"
🍃🌸
دخترش گفت:" از ابن رافع به عاریه گرفتم تا در عیدقربان با آن زینت کنم."
علی ، ابن رافع را خواست به او گفت:" آیا به مسلمانان خیانت می کنی؟"
گفت:" پناه بر خدا می برم که خواسته باشم به مسلمانان خیانتی کنم."
⚪️🔴
حضرت فرمود:" پس چگونه گردنبندی که در بیت المال مسلمین بوده، بدون اجازه ی من به دخترم عاریه دادی؟"
ابن رافع پاسخ داد:" ای امیرالمؤمنین!
او دختر تو بود و از من خواست که برای زینت خود؛ آن را به وی عاریه بدهم و من دادم..
وانگهی من با مال خودم آن را ضمانت کردم و بر من است که آن را سالم به جایش برگردانم."
🔴⚪️
علی گفت:" همین امروز آن را به صندوق بیت المال بازگردان و مبادا این کار تکرار شود که مورد عقوبت من قرار خواهی گرفت."
🔶🔹🔸
وقتی این خبر به دختر علی رسید، به نزد پدر رفت و گفت:" مگر من دختر و پاره ی تن تو نیستم پدر؟ من این گردنبند را عاریه گرفتم ، چرا بر ابن رافع خشم گرفتی و مرا نیز سرزنش می کنی؟"
🔶🔹🔸
علی گفت:" دخترم! به پرسش من پاسخ بده ؛ آیا همه ی زنان و دختران کوفه می توانند در عیدقربان، چون تو خود را با چنین گردنبندی بیارایند؟"
🌸 دختر سرش را پایین آورد و گفت:" خیر!"
علی گفت:" خدا را خوش نمی آید که تو نسبت به سایرین از حقوق خاصی برخوردار باشی؛ در حالیکه تو به عنوان دختر علی ، باید در ساده پوشی و بی آلایشی الگو و سرمشق دیگران باشی."
🔹💠🔹
حکایت هایی از این دست در باب اخلاق و رفتار و زندگی علی؛ بسیار خوانده ام و در پی نوشت این کتاب قدیمی ، به همین چند حکایت بسنده می کنم.
📌پایان فصل۷
🎚۹۳
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 و ......
تکرار ماجرای همیشگی تاریخ !
ضعف و سستی شیعیان ؛
برای یازدهمین بار، ذخیرهی خداوند را از صندوقچهی دنیا گرفت.
و باز ....
آدمیزاد ماند و وحشتِ دنیایِ بیچراغ!
🏴🏴🏴
غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت
کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست
همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر
ولی مزار حسن ها غریب بوده و هست
😭😭😭
#امام_حسن_عسکری_علیهالسلام
#آجرک_الله_یا_بقیت_الله
#یا_مهدی_ادرکنا
#ماه_سامرا
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean