کتابخانهمدافعانحریمولایت
شام را که خوردیم گفتم: خسته ای برو دوش بگیر..در تمام دقایقی که حمید مشغول استحمام بود به جمله اش فکر
شروع کردم زیرلب خواندن:" باسلام و صلوات برمحمدوآل محمد..اینجانب حمیدسیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله..لازم دیدم تا چندجمله ای را از باب دردودل در چند سطر مکتوب نمایم..
ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب را برخود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند میخواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بدارد..."
اشکم جاری شد..هرچه جلوتر میرفتم گریه ام بیشتر می شد.."..اما من می نویسم تادهر آنکس که می خواند یا میشنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر عجل الله فرجه و نائب برحقش امام خامنه ای مدظله فداکنم..."
💔
اشک هایم را که دید گفت:" نشد خانوم! گریه نکن...باید محکم و با اقتدار وصیتنامه رو بخونی...حالا بلندشو بایست..میخوام باصدای بلند بخونی..فکرکن بین جمعیت ایستادی داری وصیتنامه همسرشهید میخونی"..
وادارم کرد همان شب با صدای بلند ۱۰بار وصیتنامه اش را خواندم..وقتی تمام شد دفتر شعرش را خواست..
عاشورای همان سال یک شعر سروده بود..سه بیت از همان اشعار پایین برگه نوشت و بعد تاریخ زد:" ۹۴/۸/۱۹"
زیر تاریخ هم جمله همیشگی...👇
" و کفی بالحلم ناصرا" را نوشت " و خدا کفایت می کند برای صابران"..
همیشه وقتی اوضاع زندگی سخت می شد یا از چیزی ناراحت بود، همین جمله را می گفت و آرام می گرفت...
✍ادامه دارد..
🌷۲۳۹
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
در یک شبِ مهمانی...
خدایا...
در این ایام به ناچیز بودن خود بیشتر آگاه شده ام
در این ایام نیازم به تو را بیشتر از قبل در اعماق جانم حس کرده ام
خدایا این ماهها سفره خوبانت جمع است در عرش اعلی ...
حسینت...
عباست...
حاج قاسمت...
خدایا ...
تو را به پاکی #حاج_قاسم ها قسم میدهم
ما را در ابتلائات آخر الزمان یاری کن.
همه با هم در این ماه مبارک برای کشورمان رهبرعزیزتر از جان مان رفع بیماری از هموطنانمان و بقای تولیدکنندگانمان دعا کنیم...
#شب_رغبت_ها
#شب_مهمانی
#لیله_الرغائب
✨🌙✨🌙✨🌙✨
@ketabkhanehmodafean
هذا یوم الجمعه
❁فرجاً عاجلاً کَلَمحِ البَصر❁
امروزست بشنویم که در صور میدمند:
یا أیهاالّذینَ گرفتار در لُغات
قرآنِ ما سخن گفت از جانبِ حجاز
خورشید ما برآمد، قد قامتِالصَّلوه
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
1_89141.pdf
3.48M
📙نام کتاب:
#خاطرات_امیرعباس_هویدا
خاطراتی ک در سالنامه "دنیا" در سال 1345 چاپ شد.
📓
@ketabkhanehmodafean
1_426246.pdf
2.61M
#دانلود_کتاب
#ره_افسانه
✍نویسنده: استاد شهبازیان
نقدوبررسی #فرقه_انحرافی_بصری
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
شروع کردم زیرلب خواندن:" باسلام و صلوات برمحمدوآل محمد..اینجانب حمیدسیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله..
موقع نوشتن وصیت نامه ی خصوصی گفتم: حمید شاید من مادر شده باشم..چندجمله ای برای بچه مون بنویس..اگر اسمی هم مدنظر داری یادداشت کن..
👬
همیشه حرف بچه می شد، می گفت:" چون خودم دوقلو هستم، بچه های من دوقلو میشن..فرزانه سیب بخور دوقلوهامون خوشگل بشن".
داخل وصیتنامه برای فرزند پسر دوتا اسم به نیت رسول الله نوشت: محمدحسام و محمداحسان..
💞
خیلی دوست داشت اگر پسردار شدیم مداحی یاد بگیرد و حافظ قرآن باشد..
برای دختر هم اسما را انتخاب کرده بود..
🌹می گفت:" دوست دارم روزقیامت دخترم را به اسم کنیز فاطمه زهرا صدا کنند...
همین اسم ها را داخل برگه جداگانه وسط قرآن روی طاقچه گذاشته بود..پشتش با دست خط خودش نوشته بود:" خدایا فرزندی صالح، سالم، زیبا و باهوش به من عطا کن".
به خط آخر که رسید گفتم: معمولا همسران شهدا گله دارند که نتونستن دل سیر همسرشونو ببینن..آخر وصیتنامه بنویس که اگر شهید شدی اجازه بدن نیم ساعت با پیکر تو تنها باشم..
خودم هم باورم نمی شد آنقدر قضیه جدی شده که حتی به این لحظه هم فکر می کنم..در مخیله ام هم نمی گنجید که چطور این حرفها را به زبان آوردم..
انگار فرد دیگری در کالبدم رفته بود و از جانب من سخن می گفت..تا کجا پیش رفته بودم که حتی به بعداز شهادتش هم فکر می کردم..
🌷
خواهشم را قبول کرد..آخر وصیتنامه نوشت:" اجازه بدهید دقایقی همسرم کنار پیکرم تنها باشد"...
وصیتنامه را وسط قرآن گذاشتم..با دلی پراز آشوب و دلهره گفتم: اینها امانت پیش من می مونه ..ان شاالله که صحیح و سالم برمی گردی و خودت از همینجا برمی داری"...
✍ادامه دارد..
🌷۲۴۰
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean