eitaa logo
کتابنوشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
411 ویدیو
10 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN
مشاهده در ایتا
دانلود
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ اول از کتاب تاریخ استعمار جلد ۵ در سال ۱۷۴۰ میلادی یک افسر انگلیسی به نام "ویلیام جانسن" به آمریکا اعزام شد. موضوع ماموریت او "دوستی با ایروکواها" بود. " ایروکوا" قبیله ی بزرگی از سرخپوستان بود که در نزدیکی نیویورک زندگی می کردند. افراد این قبیله به تجارت پوست مشغول بودند؛ آن ها برای قرن ها سمور، سمور آبی و سگ آبی شکار می کردند و اروپاییان بهترین خریداران پوست این حیوانات بودند. ویلیام جانسن به سرعت، زبان سرخپوست ها را آموخت و برای خرید پوست به قبیله ی ایروکوا رفت. قیمت خوبی برای پوست هایی که آماده ی فروش بودند پیشنهاد کرد و به زودی به عنوان یک سفید پوست آرام و با انصاف در بین سرخپوست ها شناخته شد. جانسن مدتی بعد از سرخپوست ها اجازه خواست تا در مراسم مختلف آن ها شرکت کند. سرخپوست ها با خوشحالی این سفید پوست مهربان را به جشن های خود دعوت کردند. جانسن در جشن بزرگ "پایکوبی برای خورشید" مانند همه ی سرخپوست ها پایکوبی کرد و در این مراسم استعدادش را طوری به نمایش گذاشت که به عنوان "نگهبان تیرهای مقدس " انتخاب شد. هنگام پایکوبی برای خورشید، نگهبان تیرها چهار تیر مقدس را از تیردانی که از چرم گرگ ساخته شده بود بیرون می کشید و در خاک فرو می کرد. بعد از آن همه ی مردان قبیله از جلوی تیرها می گذشتند و هر کدام رو به آن ها دعایی می خواندند. پس از این جشن، جانسن از رئیس ایروکواها خواست تا او را به عنوان یکی از اعضای قبیله بپذیرند؛ او به سینه اش رنگ سرخ زده بود و موهای بلندش را با پر عقاب آراسته بود. رئیس ایروکواها با درخواست جانسون موافقت کرد و جانسن به یکی از اعضای طایفه ی "موهاوک" از قبیله ی ایروکوا، تبدیل شد. او اکنون لباس سرخپوست ها را می پوشید و در دهکده ی آن ها زندگی می کرد و ارتباطش را با سفیدها بسیار کم کرده بود. اما ماموریتش تمام نشده بود... . ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ سوم از کتاب تاریخ استعمار جلد۵ ادامه‌ی برش دیروز: " سربازان من مسیر حرکت شما را زیر نظر دارند و هزاران تفنگ دار از همه سو به طرف شما می آیند تا با فرار یا مقاومت به صورت یکسان مبارزه کنند. آیا می خواهید با مقاومت خود مارا مجبور کنید دست به سلاح ببریم؟ خدا نکند! آیا می خواهید فرار کنید و در جنگل پنهان شوید؟ خدا نکند! " چیروکی ها در سرمای سخت زمستان به راه افتادند تا جویندگان طلا به سرعت جانشین آن ها شوند. صدها کیلومتر پیاده روی در زمین های یخ زده و پوشیده از برف، بسیاری از سرخپوست ها مخصوصاً زنان و کودکان را از پا می‌انداخت‌. چیروکی ها حدود هفت هزار نفر بودند که چهار هزار نفر آن ها در این راهپیمایی هولناک کشته شدند. آن ها، هنگامی که به رودخانه ی می‌سی‌سی‌پی رسیدند، رودخانه نیمه یخ زده بود و یخ های شناور برای قایق هایی که از عرض رودخانه می گذشتند بسیار خطرناک بودند. اما قانون ایالات متحده باید اجرا می شد! محل زندگی آن ها غرب رودخانه بود، نه شرق آن. سرخپوست ها که پس از راهپیمایی طولانی دیگر توانی برایشان نمانده بود، در قایق ها نشستند و به سوی ساحل شرقی به راه افتادند. تکه های بزرگی از یخ های شناور با قایق ها برخورد و بعضی از آن ها را واژگون می کردند. یخ زدن در آب می‌سی‌سی‌پی سرنوشت گروهی دیگری از چیروکی ها بود. هنگامی که آخرین نفرات آن‌ها در ساحل شرقی پیاده شدند، جریان آرام می‌سی‌سی‌پی اجساد منجمد افراد قبیله را دورتر و دورتر می برد. چیروکی ها تا سال ها بسیار، درد و رنج خود را از این راهپیمایی به یاد می آوردند. سفری که نام " راهپیمایی اشک ها " را برایش انتخاب کرده بودند. در همین روزها رئیس جمهور آمریکا در کنگره سخنرانی کرد و به نمایندگان گفت: "با خوشحالی فراوان خبر انتقال کامل سرخپوست های چیروکی را به سرزمین جدیدشان به اطلاع می رسانم. این اقدام بهترین نتایج را به دنبال داشته است. " ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ چهارم از کتاب تاریخ استعمار جلد۵ در سال هایی که سفید پوست ها سرخپوست ها را از سرزمین هایشان می راندند، سیاهپوست ها هم با کشتی از آفریقا به آمریکا منتقل می شدند تا در مزارع پنبه و نیشکر بردگی کنند. برده هایی که از ظلم سفیدها به تنگ می آمدند گاه فرار می کردند و به قبیله های سرخپوست ها پناهنده می شدند. یکی از قبیله هایی که این برده ها را پناه می داد قبیله ای در جنوب آمریکا به نام "سمینول" بود. سیاهان در دهکده های سرخپوستان سمینول به آرامش می رسیدند، با دختران سرخپوست ازدواج می کردند و فرزندانشان را به صورت انسان هایی آزاد بزرگ می کردند. سرزمین سمینول ها در چشم دولت آمریکا زمینی بسیار حاصلخیز بود که می توانست به کشتزارهای عظیم پنبه تبدیل شود؛ اما حضور سرخپوست ها در این منطقه، که روزگارشان را با شکار می گذراندند و به مزارع کوچک ذرت بسنده می کردند، مانع بزرگی برای به ثمر رسیدن اندیشه های اقتصادی بزرگ بود. چیزی نگذشت که فرار برده‌ها به دهکده‌های سرخپوستی بهانه ی خوبی به دست آمریکایی ها داد. آن ها اعلام کردند که سرخپوست‌ها، برده‌ها را به فرار تحریک می کنند و چادرهای آن ها پناهگاه برده های فراری و تبهکار است. ادامه در پست بعدی... . ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ پنجم از کتاب تاریخ استعمار جلد۵ ادامه ی پست قبل: دولت بدون هیچ هشداری حمله به دهکده های سرخپوست نشین را آغاز کرد و بدون آنکه در جست و جوی برده ها باشد، چادرها را به آتش کشید و مرد و زن و کودک را به قتل می رساند. کشتار سمینول‌ها سرزمین وسیعی را در اختیار دولت آمریکا گذاشت که آن را با قیمت خوبی به سرمایه‌داران سفید فروخت. با نابودی سمینول ها و آماده شدن زمین های آن ها برای کشت پنبه، قیمت برده در آمریکا به شدت بالا رفت؛ برده هایی که باید این زمین ها را به مزارع بزرگ پنبه تبدیل می کردند. آزادی این زمین ها سنگ بنای برپایی "امپراتوری‌پنبه" در آمریکا بود. این امپراتور آمریکا را به بزرگ ترین تولید کننده ی پنبه در جهان تبدیل کرد. پنبه ای که از این مزارع به دست می آمد به انگلستان صادر می شد تا چرخ کارخانه های ریسندگی منچستر به گردش بیفتد. پارچه های منچستر نیز صنایع پارچه بافی بسیاری از کشورهای مشرق زمین را به نابودی کشاندند. اکنون این کشورها برای به دست آوردن لباسی که تنشان را بپوشاند به آمریکا و انگلستان وابسته بودند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ ششم از کتاب تاریخ استعمار جلد۵ " جرونیمو " آخرین رئیس قبیله ی آپاچی ها بود که در سال ۱۸۸۶ میلادی پس از سال ها جنگ و کشمکش با ارتش آمریکا خودش را به آن ها تسلیم کرد. هنگامی که او در مرز مکزیک سلاحش را به سربازان ارتش تحویل داد، لباس هایش پاره و مندرس بود، از خستگی توان ایستادن نداشت و گرسنگی امانش را بریده بود. تمام افراد قبیله همین وضعیت را داشتند. آپاچی ها به قرارگاهی در فلوریدا اعزام شدند. آنجا، در میان خواربار و آذوقه ای که برای آن ها آماده شده بود، بیش از هر چیز شیشه های شراب دیده می شد. پیش از ورود اروپایی ها به قاره ی امریکا سرخپوست ها با شراب آشنا نبودند. سفید پوست ها با فروش شراب به سرخپوست ها معامله های بسیار سودآوری انجام می دادند و از طرفی تلاش می کردند روحیه سلحشوری آن ها را با اعتیاد به این نوشیدنی از بین ببرند. جرونیمو پس از مدتی تمام دار و ندارش را برای خریدن مشروب فروخت. سرخپوست شجاعی که سفید پوستان تا سال ها از شنیدن نامش به لرزه می افتادند در یکی از روزهای سرد فوریه ی ۱۹۰۹ برای فروختن تنها یادگار دوران عظمت و سلحشوری اش از خانه بیرون رفت. او باید تیر و کمانش را می فروخت تا بتواند با آن شیشه ای مشروب بخرد. پیرمرد مست هنگام بازگشت به خانه از گاری اش پایین افتاد و زیر باران سردی که می بارید از دنیا رفت. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32 _
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ هفتم از کتاب تاریخ استعمار جلد۵ سفیدها در معتاد کردن سرخپوست ها به این نوشیدنی موفق بودند. حتی اکنون هم سرخپوست های اندکی که در آمریکا باقی مانده اند به اعتیاد به الکل و شرابخواری و بد مستی معروف اند. آمریکایی هایی که در آغاز فقط مناطق شرقی قاره ی امریکای شمالی را در اختیار داشتند، رسیدن به غرب قاره و تشکیل کشوری را که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام گسترده بود "سرنوشت نمایان " نام گذاشته بودند. دولت آمريکا هیچ گاه به صورت رسمی به این سیاست اشاره نکرد و تنها تاجران و ماجراجویان از آن یاد می کردند. اما عقب راندن سرخپوست ها به صورت گام به گام سیاست دائمی دولت امریکا در قرن نوزدهم بود. کشف طلا، نقره و نفت، جویندگان ثروت را به سرزمین سرخپوست ها می کشاند و دولت به سرخپوست ها اعلام می کرد که نمی تواند جلوی این افراد را بگیرد! از سویی دشت های وسیعی که سرخپوست ها در اختیار داشتند به کشتزارهای عظیمی تبدیل می شد که اقتصاد جهان را تحت تاثیر قرار می داد. در سال۱۸۶۰ تا ۱۸۹۰ میلادی، یعنی دقیقاً سال هایی که "عملیات پاکسازی" تکمیل می شد، انقلابی به نام " انقلاب کشاورزی" در امریکا صورت گرفت. در این سی سال، تعداد مزارع در امریکا سه برابر شد و از دو میلیون به شش میلیون مزرعه رسید. مساحت این کشتزارها هم از۱۶۰میلیون به ۳۲۵میلیون هکتار رسید. تمام این زمین ها با کشتار مردان، زنان و کودکان سرخپوست به دست آمده بود‌. در پایان قرن، از تمام مساحت کشور امریکا فقط ۲۲۰۰۰ کیلومتر مربع آن در اختیار سرخپوست ها قرار داشت. منطقه ای که اکنون نیز به سرخپوست ها تعلق دارد. نسبت این عدد به مساحت کل آمریکا (۹۸۲۶۶۳۰) مشخص می کند که دولت امریکا فقط یک چهارصد و پنجاهم از زمین های کشور را به صاحبان اصلی آن اختصاص داده است. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32