لبیک در آسمان
خاطراتی زیبا، از تولد تا شهادت عباس بابائی.
همراه با تصاویر فراوان در انتهای کتاب
🔸قصهی فرماندهی شهیدی که از شهدا و خانوادهی شهدا خجالت میکشید وصیت نامه بنویسد.
🔸داستان خلبان قهرمانی که در طول سه سال اقامت در آمریکا حاضر نشد خودش را به گناه آلوده کند.
یکی از دوستان شهید برای همسر ایشان تعریف می کند: " آمریکا که بودیم، دخترهای ایرانی مقیم آمریکا و خودِ آمریکاییها خیلی راحت بودند و هیچ حد و حصری نداشتن.
اونها از عباس تقاضاهای مختلف میکردن 😨😱اما عباس در این گونه موارد سرش رو پایین می انداخت و بعد از نشان دادن عکس شما به اونها، میگفت:
ایشون همسر من هستند.😊
#لبیک_در_آسمان
#علی_اکبرمزدآبادی
#نشریازهرا
#نوجوان
#بزرگسال
#شهید
کرایه کتاب2000تومان
تعداد صفحات 📚 160📚
کانالیبرایمعرفیوکرایهکتاب📚درشهرخرمآباد
وباشرایطویژه،برایشهرهایدیگر
ادمینمشاورهکتاب: @Z_Monazami
ادمینسفارشکتاب:
@Velayat313fq
لینککانالدرایتا:
https://eitaa.com/ketabvich
لینککانالدرتلگرام:
https://t.me/ketabvich
زیر تیغ
خاطراتی از شهید محسن حججی
به روایت پدر و مادر، همسر و خلیلی مدیر موسسه شهید کاظمی و همرزمان شهید
در بخشی از کتاب به نقل از همسر شهید آمده است: «وقتی محسن از سوریه برگشت، خانواده خودم و محسن را برای شام به خانه دعوت کردم و ولیمه دادم. آن شب محسن کمی عجیب شده بود.
مهمانها که رفتند، رفتم رو به رویش نشستم و با گریه گفتم: «محسن ! چی ؟ چرا دستت حالت سوختگی داره؟ چرا صدای منو خوب نمیشنوی؟ به من بگو چی شده.»
سرش را انداخت پایین و گفت: «وقتی بهت میگم من لیاقت شهادت ندارم، یعنی همین! به تانک من موشک میخوره ولی من هیچیم نمیشه!» گفتم: «چی شده؟» بغض کرد و گفت: «چند شب پیش که رفتم بودیم عملیات، بعد از این که چند تا شلیک موفق داشتم، یه موشک اومد خورد به تانک ما. وقتی دیدم از بالای تانک آتیش میاد، تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که دستم رو بگیرم جلو صورتم. همه گفتن که صد در صد من شهید شدم، اما دریغ! فقط دستام این طوری شد و یکی از گوشام هم سنگین شده.»
بعد با حسرت گفت: «زهرا! لابد یه جای کارم می لنگه و یه جای کارم اشکال داره که شهید نمیشم.»
این کتاب،شامل وصیت نامه، ۲۸ دست نوشته شهید و ۱۴۲ عکس است.
#زیرتیغ
#علی_اکبرمزدآبادی
#نشریازهرا
#شهید
#دفاع_مقدس
#نوجوان
#بزرگسال
کرایه کتاب ۳۰۰۰تومان
تعداد صفحات 📚۱۴۲📚