مدرک جرم
مجموعه داستان با حال و هوای انقلاب
و مبارزات پسرهای نوجوان در مدرسه و محله و ماجراهای حاشیه ای دیگر
یکی از داستانها ی کتاب به نام "مدرک جرم " می باشد.
بخشی از داستان "مدرک جرم "👇👇👇
برادرم، محرم، در را به شدت میکوبید، وقتی در را باز کردم به من و مادرم خیره شد و گفت که سربازان در تمام کوچه و خیابانها پراکنده شدهاند.
در یک لحظه هر سه نفر ما به یاد پدرم افتادیم. او در میدان، مغازۀ کوچکی داشت و مرتب به تظاهرات میرفت.
بعد از دقایقی، دوباره صدای در بلند شد.
چند سرباز به داخل خانه ریختند و همهجای آن را زیر و رو کردند، ولی پدرم در خانه نبود. خوشبختانه آنها متوجۀ اعلامیههای درون انباری نشده بودند؛ همۀ آنها را زیر پیراهنم پنهان کرده و با برادرم از راه پشتبام به خانۀ همسایه و سپس به کوچه و خیابان رفتم، پدرم در مغازه نبود. برای لحظهای همهجا شلوغ شد و من برادرم را گم کردم. با هجوم جمعیت، من تمام اعلامیهها را میان آنها پخش کردم. به این ترتیب هم اعلامیهها به مردم رسید و هم مدرک جرم پدرم از بین رفت.
#مدرک_جرم
#مجموعه_نویسندگان
#نشرعروج
#نوجوان
#کودک
#انقلاب
کرایه کتاب 1000تومان
تعداد صفحات 📚 80 📚
مدرک جرم
مجموعه داستان با حال و هوای انقلاب
و مبارزات پسرهای نوجوان در مدرسه و محله و ماجراهای حاشیه ای دیگر
یکی از داستانها ی کتاب به نام "مدرک جرم " می باشد.
بخشی از داستان "مدرک جرم "👇👇👇
برادرم، محرم، در را به شدت میکوبید، وقتی در را باز کردم به من و مادرم خیره شد و گفت که سربازان در تمام کوچه و خیابانها پراکنده شدهاند.
در یک لحظه هر سه نفر ما به یاد پدرم افتادیم. او در میدان، مغازۀ کوچکی داشت و مرتب به تظاهرات میرفت.
بعد از دقایقی، دوباره صدای در بلند شد.
چند سرباز به داخل خانه ریختند و همهجای آن را زیر و رو کردند، ولی پدرم در خانه نبود. خوشبختانه آنها متوجۀ اعلامیههای درون انباری نشده بودند؛ همۀ آنها را زیر پیراهنم پنهان کرده و با برادرم از راه پشتبام به خانۀ همسایه و سپس به کوچه و خیابان رفتم، پدرم در مغازه نبود. برای لحظهای همهجا شلوغ شد و من برادرم را گم کردم. با هجوم جمعیت، من تمام اعلامیهها را میان آنها پخش کردم. به این ترتیب هم اعلامیهها به مردم رسید و هم مدرک جرم پدرم از بین رفت.
#مدرک_جرم
#مجموعه_نویسندگان
#نشرعروج
#نوجوان
#کودک
#انقلاب
کرایه کتاب 1000تومان
تعداد صفحات 📚 80 📚