کتاب «نوشته روی دیوار» چهارمین مجموعه از سری «داستان های انقلاب» است.
این مجموعه با پنج داستان به قلم پنج نویسنده است؛
⚡️ محمدرضا بایرامی «تفنگ»،
⚡️مصطفی خرامان «سنگ و شیشه»
⚡️ غلامرضا آبروی «عکس»،
⚡️هاجر زمانی «شبی برای شعارنویسی»
⚡️ سید ناصر هاشمی «نوشته روی دبوار 》
#نوشته_روی_دیوار
#محمدرضاسرشار
#سوره_مهر
#نوجوان
#انقلاب
کرایه،1000 تومان
تعداد صفحات📚82📚
گرداب سکندر
❤️یک داستان از مردم گرم جنوب.
🤔با یک مسئله ی پیچیده.
😱گردابی که همه کشتیها از آن فرار میکنند.
اما حالا زندگی شان لنگ شده. 😞
نوجوانِ نابینای داستان به دلیل بیماری پدرش ناچار است راهی سفر با کشتی شود.
🔅🔆🔅🔆🔅این آغاز حل معمای پیچیده ی داستان میشود.
اگر دوست دارید بدانید او چطور میتواند این کار را بکند
🌪 بپرید توی گرداب سکندر. 😉
و این کتاب رو بخونید.
بخشی از کتاب👇👇👇
روز آرامی بود. عبدل از اینکه وظیفه ای به آن مهمی به او سپرده شده بود. هم خوشحال بود و هم ته دلش کمی می ترسید. اما نام خدا را بر زبان آورد و مشغول کار شد. همین که کشتی، کمی از بندر دور شد، ایوب چشمکی به یونس زد و گفت: «وقتش رسیده». یونس گفت: «ما فعلا هیچ کاری نباید بکنیم. باید ببینیم این پسرک راستی راستی می تواند کشتی را به جزیره برساند یا نه...»
#گرداب_سکندر
#محمدرضاسرشار
#سوره_مهر
#نوجوان
#کودک
کرایه کتاب 1000تومان
تعداد صفحات 📚40📚
شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند
قصهای دلنشین و متناسب با ذهن و خیال کودک
در ستایش آزادگی 😊
درباره شهری عجیب که تمام مردم آن روی زانوهای خود راه میروند🧐
روزی جهانگردی به آنجا میرسد. از همه چیز متعجب است.😳
چرا مردم اینطور راه میروند؟ همه آنها که پا دارند... او در همین افکار است که با مردی آشنا میشود.
مرد به او میگوید که جادوگری 🧟♂بر این شهر حکومت میکند که قد کوتاهی دارد و دستور داده است پاهای هر کسی را که قدش از او بلندتر باشد، قطع کنند. 😱
این است که همه مردم روی زانوهای خود راه میروند...😢
جهانگرد که متعجب شده است با جادوگر روبهرو میشود و به قطع پا محکوم میشود.😩
او باید نقشه ای بکشد، بلکه بتواند جانش را نجات دهد...🤨🧐
#شهری_که_مردم_آن_بازانوراه_می_رفتند
#محمدرضاسرشار
#سوره_مهر
#کودک
#نوجوان
#رمان
#تخیلی
کرایه کتاب 2000تومان
تعداد صفحات 📚 32 📚
10 قصه از حضرت محمد (ص)
قصه هایی آموزنده از زندگانی حضرت محمد (ص)😍❤️
🌀قصه های این کتاب عبارتند از:
تولد
زندگی در صحرا
یک سال با مادر
با پدر بزرگ
سفر به شام
ازدواج با خدیجه
محمد امین
پیامبری
دعوت خویشان
دعوت همگان به اسلام
#ده_قصه_ازحضرت_محمد (ص)
#محمدرضاسرشار
#قدیانی
#کودک
#تاریخ_اسلام
#پیامبر
کرایه کتاب 3000تومان
تعداد صفحات 📚 128 📚
گرداب سکندر 📣معرفی مجدد
❤️یک داستان از مردم گرم جنوب.
🤔با یک مسئله ی پیچیده.
😱گردابی که همه کشتیها از آن فرار میکنند.
اما حالا زندگی شان لنگ شده. 😞
نوجوانِ نابینای داستان به دلیل بیماری پدرش ناچار است راهی سفر با کشتی شود.
🔅🔆🔅🔆🔅این آغاز حل معمای پیچیده ی داستان میشود.
اگر دوست دارید بدانید او چطور میتواند این کار را بکند
🌪 بپرید توی گرداب سکندر. 😉
و این کتاب رو بخونید.
بخشی از کتاب👇👇👇
روز آرامی بود. عبدل از اینکه وظیفه ای به آن مهمی به او سپرده شده بود. هم خوشحال بود و هم ته دلش کمی می ترسید. اما نام خدا را بر زبان آورد و مشغول کار شد. همین که کشتی، کمی از بندر دور شد، ایوب چشمکی به یونس زد و گفت: «وقتش رسیده». یونس گفت: «ما فعلا هیچ کاری نباید بکنیم. باید ببینیم این پسرک راستی راستی می تواند کشتی را به جزیره برساند یا نه...»
#گرداب_سکندر
#محمدرضاسرشار
#سوره_مهر
#نوجوان
#کودک
کرایه کتاب 1000تومان
تعداد صفحات 📚40📚
گرداب سکندر 📣معرفی مجدد
❤️یک داستان از مردم گرم جنوب.
🤔با یک مسئله ی پیچیده.
😱گردابی که همه کشتیها از آن فرار میکنند.
اما حالا زندگی شان لنگ شده. 😞
نوجوانِ نابینای داستان به دلیل بیماری پدرش ناچار است راهی سفر با کشتی شود.
🔅🔆🔅🔆🔅این آغاز حل معمای پیچیده ی داستان میشود.
اگر دوست دارید بدانید او چطور میتواند این کار را بکند
🌪 بپرید توی گرداب سکندر. 😉
و این کتاب رو بخونید.
بخشی از کتاب👇👇👇
روز آرامی بود. عبدل از اینکه وظیفه ای به آن مهمی به او سپرده شده بود. هم خوشحال بود و هم ته دلش کمی می ترسید. اما نام خدا را بر زبان آورد و مشغول کار شد. همین که کشتی، کمی از بندر دور شد، ایوب چشمکی به یونس زد و گفت: «وقتش رسیده». یونس گفت: «ما فعلا هیچ کاری نباید بکنیم. باید ببینیم این پسرک راستی راستی می تواند کشتی را به جزیره برساند یا نه...»
#گرداب_سکندر
#محمدرضاسرشار
#سوره_مهر
#نوجوان
#کودک
کرایه کتاب 1000تومان
تعداد صفحات 📚40📚
شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند 📣معرفی مجدد
قصهای دلنشین و متناسب با ذهن و خیال کودک
در ستایش آزادگی 😊
درباره شهری عجیب که تمام مردم آن روی زانوهای خود راه میروند🧐
روزی جهانگردی به آنجا میرسد. از همه چیز متعجب است.😳
چرا مردم اینطور راه میروند؟ همه آنها که پا دارند... او در همین افکار است که با مردی آشنا میشود.
مرد به او میگوید که جادوگری 🧟♂بر این شهر حکومت میکند که قد کوتاهی دارد و دستور داده است پاهای هر کسی را که قدش از او بلندتر باشد، قطع کنند. 😱
این است که همه مردم روی زانوهای خود راه میروند...😢
جهانگرد که متعجب شده است با جادوگر روبهرو میشود و به قطع پا محکوم میشود.😩
او باید نقشه ای بکشد، بلکه بتواند جانش را نجات دهد...🤨🧐
#شهری_که_مردم_آن_بازانوراه_می_رفتند
#محمدرضاسرشار
#سوره_مهر
#کودک
#نوجوان
#رمان
#تخیلی
کرایه کتاب 2000تومان
تعداد صفحات 📚 32 📚
گرداب سکندر 📣معرفی مجدد
❤️یک داستان از مردم گرم جنوب.
🤔با یک مسئله ی پیچیده.
😱گردابی که همه کشتیها از آن فرار میکنند.
اما حالا زندگی شان لنگ شده. 😞
نوجوانِ نابینای داستان به دلیل بیماری پدرش ناچار است راهی سفر با کشتی شود.
🔅🔆🔅🔆🔅این آغاز حل معمای پیچیده ی داستان میشود.
اگر دوست دارید بدانید او چطور میتواند این کار را بکند
🌪 بپرید توی گرداب سکندر. 😉
و این کتاب رو بخونید.
بخشی از کتاب👇👇👇
روز آرامی بود. عبدل از اینکه وظیفه ای به آن مهمی به او سپرده شده بود. هم خوشحال بود و هم ته دلش کمی می ترسید. اما نام خدا را بر زبان آورد و مشغول کار شد. همین که کشتی، کمی از بندر دور شد، ایوب چشمکی به یونس زد و گفت: «وقتش رسیده». یونس گفت: «ما فعلا هیچ کاری نباید بکنیم. باید ببینیم این پسرک راستی راستی می تواند کشتی را به جزیره برساند یا نه...»
#گرداب_سکندر
#محمدرضاسرشار
#سوره_مهر
#نوجوان
#کودک
کرایه کتاب 1000تومان
تعداد صفحات 📚40📚