─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #دمشق_شهر_عشق
◀️ قسمت: #نهم
میفهمیدم دلواپسیهای اهل این خانه بهخصوص مصطفی عصبیاش کرده و من هم میخواستم ثابت کنم تنها عشق من سعد است که رو به همه از همسرم حمایت کردم:
-ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد سوریه رو به من نشون بده، نمیدونستیم اینجا چه خبره!
صدایم از شدت گریه شکسته شنیده میشد، مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی میکنم که نگاهش را به زمین کوبید و من با همین صدای شکسته میخواستم جانمان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم:
-بخدا فردا برمیگردیم ایران!
اشکهایم جگر سعد را آتش زده و حرفهایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش اشکم را پاک کرد و رو به من به همه طعنه زد:
-فقط بخاطر تو میمونم عزیزم!
سمیه از درماندگیام به گریه افتاده و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمیکند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بیهیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با خشمی که میخواست زیر پردهای از صبر پنهان کند، حکم کرد:
-امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز اردن دیگه امن نیست!
حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمیخواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد.
با نگاهم التماسش میکردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشکها دل سنگش را نرم کرده و دیگر قید این قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد:
-دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس!
-برمیگردیم تهران سر خونه زندگیمون!
باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه میشنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او میخواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید:
-خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم تهران!
از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه خرجی میکرد خجالت میکشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و عاشقانه نگاهم میکرد.
دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم.
از حجم مسکّنهایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه میکشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس خنجر، پلکم پاره میشد و شانهام از شدت درد غش میرفت.
سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمیبرد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر میترسیدم چشمانم را ببندم که دوباره به گریه افتادم:
-سعد من میترسم! تا چشمامو میبندم فکر میکنم یکی میخواد سرم رو ببره!
همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم:
-چرا امشب تموم نمیشه؟
تازه شنید چه میگویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند:
-آروم بخواب عزیزم، من اینجا مراقبتم!
چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد، دوباره پلکم خمار خواب شد و همچنان آهنگ صدایش را میشنیدم:
-من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!
و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام سحر که صدایم زد.
هوا هنوز تاریک و روشن بود، مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود.
از خیال اینکه این مسیر به خانهمان در تهران ختم میشود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم درعا حتی تحمل ثانیهها برایم سخت شده بود.
سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم آیتالکرسی خواند، شوهرش ما را از زیر قرآن رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی میکرد که ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند...
از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد:
-ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!
از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد:
-نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!
مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش شرارت میبارد که مصطفی از آینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد:
-دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا تهران همراهتون باشه.
و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید...
⏯ادامه دارد...
بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ
از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵
✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5884263078517804475.mp3
7.51M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
فـــریاد مهــــتابــ
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت سیزدهم / فصل دوازدهم
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📖 #کتابشناسی
📙 سِــّر دلبـــرانـ
🖌نویسنده: امیرحسین بانکیپور
📋 انتشارات حدیث راه عشق
🔰 درباره کتاب:
🔹 نویسنده در مجموعه سر دلبران با تشکیل جلسات گوناگون با عنوان "پیک خوشبختی" با صاحب نظران و مشاورههای گوناگون و تحقیقات گسترده روی کتبی که در این زمینه نوشته شده است، مطالب کاربردی و مفیدی جمعآوری کرده است که پس از بازنویسیهای مختلف، در اثر حاضر با عنوان "سردلبران" به زوجهای عزیز ارائه شده است.
🔸به منظور غنی شدن مطالب و استفاده از نظریات خوب دیگر صاحب نظران، آورده شده تا مخاطب با مطالعه آن به دانش عمیقتر و وسیعتری نسبت به مباحث مورد نظر دست پیدا کرده و با منابع مفید دیگر آشنا گردد.
🔹خانواده موفق و ملاک و معیارهای آن، آرامش و مودت و رحمت در خانواده، حسن ظن، سخن شیرین، صبر و اطاعت و سازگاری و اصول تعالی خانواده موضوعاتی هستند که در این کتاب خواهید خواند.
🔘نظرات کاربران:
مخاطب اصلی این کتاب زوجهای جوانی هستند که وارد زندگی متاهلی شدهاند، و اگر به هر دلیلی انتخاب درستی نداشتهاند این کتاب برای آنها مفید است. بدون اغراق میتوان گفت این کتاب بیشتر از ساعتها جلسه ی مشاوره و روان درمانی کاربرد دارد.
به اعتقاد من نکات گفته شده در این کتاب صرفا برای روابط زوجین نیست بلکه نکات اخلاقی بیان شده است که در روابط انسانی و بین فردی باید مورد توجه قرار گیرد.
🌐 لینک دانلود و خرید کتاب:
🔗http://ketabch.in/61092046
#روانشناسی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
1 ketab kamel maharathaye zendegi.pdf
1.16M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آموزش مهارتهای زندگی و خانواده
🖌نویسنده: سید احمد ساویز
#مشاوره
#روانشناسی
🆔 @ketabyarr
🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
مداخله در بحران اجتماعی برای نوجوانان.pdf
502K
📥 #دانلود_مقاله
📔 مداخلات اولیه در برخورد با نوجوانان در بحرانهای اجتماعی
🖌نویسنده: مونا اعوانی
💯 ویژه روانشناسان، مددکاران، مشاوران مدرسه و معلمین
#مشاوره
#روانشناسی
🆔 @ketabyarr
🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کتاب پزشک و روح فرانکل.pdf
7.43M
📥 #دانلود_کتاب
📔 پزشک و روح
🖌نویسنده: ویکتور فرانکل
📝 مترجم: فرخ سیف بهزاد
#روانشناسی
🆔 @ketabyarr
🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
زندگینامه یک عشق.pdf
3.06M
📥 #دانلود_کتاب
📔 زندگینامه یک عشق
🖌نویسنده: الکساندر ژردن
📝 مترجم: ساسان تبسمی
#رمان_خارجی
🆔 @ketabyarr
🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ترجمه علم رجال.pdf
30.97M
📥 #دانلود_کتاب
📔 ترجمه کلیات علم رجال
🖌نویسنده: آیتالله جعفر سبحانی
📝 مترجم: مسلم قلی پور
#علم_رجال
🆔 @ketabyarr
🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5989942106045547252.pdf
7.52M
📥 #دانلود_کتاب
📔 عصبیت و رشد آدمی؛ تلاشی در بازیافتن خود
🖌نویسنده: کارن هورتای
📝 مترجم: م.ج. مصفا
#روانکاوی
🆔 @ketabyarr
🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈