فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شونه ام زد و گفت آقا پسر!
خاک سرده.غم و شادی پایدار نیست.میگذره.
و من در حالی که سرم رو تکون میدم
زیر لب "باشه تو راست میگی" میگم و مشغول به گریه سر مزارت میشم.
از آخرین دیدارمون ۱ سال و خورده ای میگذره
همون یک ساعت مانده به آخرین نماز عمرتون.
اومدم جلو طبق معمول با آن خنده ی آرام بخش جملات همیشگی رو گفتی که هیچ وقت تکراری نمیشه.
بَه.چطوری برادرِ من؟
محمّد جواد.و میم محمد جواد را محکم میگفتی.یادم هست.
و من در آغوش گرفتمت.
شونه راستت رو بوسیدم.
عین این ادا بازها به سمت دستت خم شدم و شما با همان ساعتِ بندِ فلزی که مقداری اش از مچ دستتون آویزون بود پسِ کله منو فشار دادی و با همان آرامش و وقار در اوج صمیمیت گفتی"نکن جانِ مادرت"
و به سمت در مدرسه رفتی.برای آخرین بار.
۲ ساعت بعد پشت فرمان به سمت خانه بودم تا خیر سرم کیک تولد ۲۱ سالگی را فوت کنم که پیام خبر عروج ملکوتی ات داخل ایتا آمد.
حالا من طعم تلخ نبودنت را میچشم.
و از دوری ات عذاب میکشم.
آسمان قلب من بدون شما تاریک تر میشه.
تاریکهِ،تاریک.
البته هنوز هم میگن که خاک سرده ولی قسمت داغش برای ما یادگار شد.و داغ تو بر دلمون نشست.
دلم برات تنگه برادرِ من.خیلی نبودت احساس میشه آقا جوادم.
✍خادم
#یتیمی
#آقا_جواد
نوک خودکار مغز گردویی شکل مرا قلقلک میدهد و وسوسه میکند.
وسوسه از دوران پسا مطالعه "اسمتو مصطفاست" شروع شد.
اینبار از شر وسواس خناس به الهه ناس پناه،نه!به آغوشش هجوم می آورم تا اندکی مرا مشغول کند.مشغول به مصطفی.
وسوسه فکر به تنهایی مثل پروانه در گلزار،بدون هدف به این طرف و آن طرف می رود مجبورم مهارش کنم.راهی بجز بند کشیدنش توسط قلم نبود.و من به بند کشیدمش.
خانم سمیه ابراهیم پور.همسر شهید. راوی قصه پر غصه مجاهدت های سید ابراهیم هست و از کودکی تا لحظاتی که مهمان خصوصی معراج است را روایت میکند.
متن منسجم هست و روان.به قدری روان و تند که منِ مخاطب را به دنبال خودش میدواند.
عمده اشکالش این بود عقلانیت در پشت پرده کارهای مصطفی را به رخ مخاطب نکشیده و مظلومیت همسر را به طور نامساوی ضریب داده است.
خانم نویسنده!
مصطفی هم دل دارد.عاطفه هم.او وقتی محمد علی شست پایش را مک میزد مثل تمامی پدر ها دلش میرود.وقتی فاطمه به سمتش می آید برایش میمیرد.وقتی به کانون گرم خانواده اش میرود نمیخواهد به سادگی از آن بگذرد.همه اینها تعلق است و اورا به بند میکشد.
اما راز اینکه مصطفی بند تمامی تعلقاتش را شکافته چه بود؟
تکلیف گرایی و وظیفه محوری
دو ویژگی مهمی که در فراز و نشیب زندگی پر چالشش اشاره نشد.
اگر اشاره شد شش بر یک وزنه ی مظلویمت به نفع همسرش سنگینی میکرد.
روایت از مصطفی الکی نیست!
او همت حاج قاسم است.
نظام محاسباتی خاصی دارد.بال سرخ شهادت را به درستی درک کرده.بند تعلقاتش را موقع مسلح کردن آرپیچی پاره کرده و رندانه و سر مست مشغول به انجام وظیفه بوده.
اما شما چونان خواهر بزرگا که حرصش میگیرد از کار دامادشان در پشت پرده روایتش کارهای یکدفعه ای و بدون پیش بینی مصطفی را ضریب داده اید.بدون بیان عقلانیت کار.
اینگونه ضریب دادن مخاطب را به بی فکری،بدون تعهد بودن و بی خیالی سوق میدهد.در حالی که اینگونه نیست.
یکی از مختصات انسان انقلاب اسلامی همین تکلیف گرا بودن است که اتفاقا عقبه عقلانی نیز دارد.چه بسا مصطفی با تکلیف گراییش و سمیه با ولایت پذیری اش توانستد عبودیت خدا را بکنند.همان هدفی که در روز های خواستگاری از او درخواست داشت.
اتفاقا طبق برداشت من لطیف ترین قسمتی که متن داشت همین بود.مصطفی بند تعلقش را آزاد کرد. دال مرکزی روایت را باید همان عبودیت بخوانیم همان عاملی که مصطفی را مرد جهاد و سمیه را جز صابرین قرار داد.
القصه که از جهت زاویه نگاه بییام مثل خواهر بزرگ ها که دامادشان خواهر کوچیکه رو اذیت میکنن نباشیم.بیاید جامع تر و عمیق تر به مساله نگاه بکنیم. اینطور نباشد که بعدها حق را یک طرفه به همسر شهید بدهیم.
صبر سخت است.اما دل کندن سخت تر از کوه کندن است.
اینرا مکتب امام صادق به ما آموخته همان مکتبی که سمیه و مصطفی شاگردش بودند.
و تمام هنر مصطفی ختم به کندن شد.
کندن از دنیا.
کاری سخت. حتی از کوه کندن
✍خادم
🔻کانال خادم را دنبال کنید.
@khaadeem_313
#نقد_کتاب
#مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنرش
بریدن بند تعلق بود
موقع مسلح کردن آرپیچی
و
اینطور قربانی شد
و
آماده خریدن.آماده شهادت
اما خوب!
خانم نویسنده به این قسمت داستان اشاره نکردند.
🌹
کمالات اهل بیت موهبتی هست،اکتسابی نیست.
امشب آقا مهدی توکلی فرمودن
میدان مدل عملیات میدهد
مطالعه مدل برایت میدان تعریف نمیکند.
امشب روح الله ایزدخواه گفت
گفت راهبرد مجاوره خیلی موثر تر از محاوره است.
همین که فقط باشی اثرت رو میذاری!
دیشب قنبریان گفت
این شهدا خیلی از ما جلو ترن
خیلی
#نکته_روز
تو دنیایی که چمران هاش برا عمل به وظيفه زدن زیر میز دنیا
ما برا وظيفه دنبال شکل کار و پست و این شِروِوراییم.
اینو جواد میرزایی گفت
#نکته_روز
میدان جهاد رزمندگان رو به افلاک رسوند.
اینو رهبر انقلاب گفت❤️
#نکته_روز
📚اعتنا به اسباب بکن
ولی اعتماد به اونا،نه!
اینو آقای عابدینی گفت🌱
#نکته_روز
🌿 ما هنوز شهادت بی درد می طلبیم غافل از آنکه شهادت را جز به اهل درد نمی دهند.
اینو
حاج
همت
گفت
#نکته_روز
🌱اگر میخواهید تاثیرگذار باشید
اگر میخواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون
ظلم نکرده باشید ما راهی به جز اینکه
یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم...
اینو شهید کاظمی فرمود
#نکته_روز
#شهید_احمد_کاظمی
🍀فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست!
چون رود
بگذر از همهی سنگریزهها...
اینو سید مصطفی موسوی گفته
#نکته_روز
#تلنگر
✔️چرا بسیاری از ما ایرانیان، تنبلی، کمکاری، بیبرنامگی، بینظمی، خلفوعده و شکستهای خود را به گردن #ساختارها و #سازمانها میاندازیم و خود را غیرمقصر، خوب، دلسوز، طراح، نظریهپرداز و دانشمند جلوه میدهیم؟!
✔️چرا همواره میگوییم "میخواهم کار کنم اما نمیگذارند، نمیخواهند، مخالفهستند و ..."
✅ خلاصه ربشههای #ساختارستیزی، #دولتستیزی، #برنامهگریزی، #نظمگریزی و #مسؤلیتگریزی بسیاری از ما ایرانیان نیازمند تحلیل عمیق است.
@hekmat121
اینارو سید مهدی موسوی گفت
قشنگ بود بنظرم🌷
کاش میفهمیدیم
چه حجم زیادی محتوا را باید دارا میشدیم.
اون وقت
ول نبودیم.
اینو خودم گفتم
#نکته_روز
مذهبی صورتیا روشون نمیشه وگرنه برای آتیش زدن قرآن هم میگفتن ما شیعهی کلام مستقیم خداییم نه شیعهی کتاب پیامبر
🗣️ آدم گفت
🔸وقتی هجمه سنگین میشه
خیلیا میکشن عقب🔸
لذا آن تشنه لب فرمود:
فاذا مُحِّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون
🌱مدل جنگ امروز
مدل چمرانه.
هرکه هرجا میتونه
مستقل.چریکی.آتش به اختیار.
خط و ببنده!
سعید قاسمی گفت
🌱گاهی زندگی سخت میشه.
و تنها کاری که باید انجام بدیم اینه که ثابت کنیم ازون سخت تریم.
کپی کردم
آوینی یه جایی به میرشکاک میگه
پول بده
مهمون اومده خونه
پول ندارم.
اینجوری وایستادن رفقا🌹
يا من إذا تَضايَقَتِ الاُمور فَتَحَ لَنا باباً لَم تَذهب إليهِ الأوهام
امام سجاد فرمود
ولایت علی، نه علی را دوست داشتن، که فقط علی را دوست داشتن است!
عیدتون مبارک