eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
23 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 ❌فصل دوم❌ مي دونم. سرش رو بلند کرد و نگاه بهم دوخت: -به خدا که اندازه ی امیرمهدی دوست داریم. صدای فین فین مامان طاهره نگاهم رو به سمت خودش کشوند. دونه دونه قطره های اشك روی صورتش روون بود. یه بغضي ناخودآگاه اومد و میون سینه م جا خوش کرد . ملتمس رو به باباجون گفتم: -این حرفا برای چیه ؟ چیزی شده ؟ سری به عالمت "نه "تكون داد. -نه بابا .. فقط مي خوام مطمئنت کنم که هر حرفي مي زنم برای خودته . به صالحته. خیره نگاهش کردم . حرفي برای گفتن نداشتم. سكوت کردم که ادامه بده و من رو از اون برخز ندونستن بیرون بیاره . اما کي فكر مي کرد برزخ اصلي تو راه باشه سكوتم که دید خودش رو مشغول دونه های تسبیحش کرد و گفت: -اومدیم ازت بخوایم زندگي کني. گریه ی طاهره خانوم صدادار شد . گوشه ی چادرش رو باال آورد و رو صورتش کشید. رو به باباجون گفتم: -خب دارم زندگي مي کنم دیگه . چرا کامل نمي گین منظورتون چیه ؟ گرمای دستي انگشتام رو شكار کرد . مطمئناً نرگس بود. باباجون کمي به جلو خم شد: -ببین باباجان . امیرمهدی معلوم نیست تا کي تو این وضع بمونه . باید تكلیف تو مشخص بشه یا نه ؟ سری تكون دادم: -تكلیف من مشخصه! منظورش رو تازه داشتم مي فهمیدم. ابرویي باال انداخت: -نه بابا . مشخص نیست. اومد ادامه بده که مامان طاهره پر چادرش رو پایین داد و با صدایي که توش هق هق گریه موج مي زد گفت: -به اندازه ی کافي دلم از حال امیرمهدی خون هست . تو دیگه پا سوزش نشو و بیشتر خون به جیگرم نكن . بچه م حاضر نبود یه خار به پات بره . حاال ما بشینیم آب شدنت رو ببینیم ؟ و دوباره چادر رو صورتش کشید . هق هق گریه ش بغض تو سینه م رو به نزدیكي لبم هدایت کرد. معترض گفتم: -یعني چي ؟ چي ازم مي خواین ؟ باباجون نفسش رو به بیرون فوت کرد: -مي خوایم زندگي کني. معترض گفتم: -هنوز دوماه نشده که امیرمهدی... نذاشت ادامه بدم: -هنوز یه عمر نشده! مبهوت نگاهش کردم که ادامه داد: همینجوری ادامه بدی ؟ دیروز دکترش مي گفت که￾معلوم نیست امیر تا کي تو این حالت بمونه . تو مي خوای اگر شدت آسیب مغزش کم بود تا حاال به هوش میومد . ممكنه هیچوقت بیدار نشه باباجان . قرار نیست تو عمرت رو هدر بدی. سری تكون دادم: -نه ... چیزی ازم نخواین که نتونم انجام بدم. -باید بری دنبال زندگیت . اون دنیا خدا بهت مي گه بهت وقت دادم زندگي کني . تو چیكار کردی به جاش معترض گفتم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛