💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_شصت_و_هشت
❌فصل دوم❌
مي دونم.
سرش رو بلند کرد و نگاه بهم دوخت:
-به خدا که اندازه ی امیرمهدی دوست داریم.
صدای فین فین مامان طاهره نگاهم رو به سمت خودش
کشوند.
دونه دونه قطره های اشك روی صورتش روون بود.
یه بغضي ناخودآگاه اومد و میون سینه م جا خوش کرد .
ملتمس رو به باباجون گفتم:
-این حرفا برای چیه ؟ چیزی شده ؟
سری به عالمت "نه "تكون داد.
-نه بابا .. فقط مي خوام مطمئنت کنم که هر حرفي مي زنم
برای خودته . به صالحته.
خیره نگاهش کردم . حرفي برای گفتن نداشتم.
سكوت کردم که ادامه بده و من رو از اون برخز ندونستن
بیرون بیاره . اما کي فكر مي کرد برزخ اصلي تو راه باشه
سكوتم که دید خودش رو مشغول دونه های تسبیحش کرد
و گفت:
-اومدیم ازت بخوایم زندگي کني.
گریه ی طاهره خانوم صدادار شد . گوشه ی چادرش رو باال
آورد و رو صورتش کشید.
رو به باباجون گفتم:
-خب دارم زندگي مي کنم دیگه . چرا کامل نمي گین
منظورتون چیه ؟
گرمای دستي انگشتام رو شكار کرد . مطمئناً نرگس بود.
باباجون کمي به جلو خم شد:
-ببین باباجان . امیرمهدی معلوم نیست تا کي تو این وضع
بمونه . باید تكلیف تو مشخص بشه یا نه ؟
سری تكون دادم:
-تكلیف من مشخصه!
منظورش رو تازه داشتم مي فهمیدم.
ابرویي باال انداخت:
-نه بابا . مشخص نیست.
اومد ادامه بده که مامان طاهره پر چادرش رو پایین داد و با
صدایي که توش هق هق گریه موج مي زد گفت:
-به اندازه ی کافي دلم از حال امیرمهدی خون هست . تو
دیگه پا سوزش نشو و بیشتر خون به جیگرم نكن . بچه
م حاضر نبود یه خار به پات بره . حاال ما بشینیم آب شدنت
رو ببینیم ؟
و دوباره چادر رو صورتش کشید . هق هق گریه ش بغض تو
سینه م رو به نزدیكي لبم هدایت کرد.
معترض گفتم:
-یعني چي ؟ چي ازم مي خواین ؟
باباجون نفسش رو به بیرون فوت کرد:
-مي خوایم زندگي کني.
معترض گفتم:
-هنوز دوماه نشده که امیرمهدی...
نذاشت ادامه بدم:
-هنوز یه عمر نشده!
مبهوت نگاهش کردم که ادامه داد:
همینجوری ادامه بدی ؟ دیروز دکترش مي گفت کهمعلوم نیست امیر تا کي تو این حالت بمونه . تو مي خوای
اگر شدت آسیب مغزش کم بود تا حاال به هوش میومد .
ممكنه هیچوقت بیدار نشه باباجان . قرار نیست تو عمرت
رو هدر بدی.
سری تكون دادم:
-نه ... چیزی ازم نخواین که نتونم انجام بدم.
-باید بری دنبال زندگیت . اون دنیا خدا بهت مي گه بهت
وقت دادم زندگي کني . تو چیكار کردی به جاش معترض گفتم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛