eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
23 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 ❌فصل دوم❌ خاکستر￾اون کاغذی نباش که وقتي بین آتیش مي ندازیمش به باقي مي مونه . مثل اون سیب زمیني ای باش که میون آتیش مي ره ، سیاه مي شه ولي در عوض پخته مي شه. دورنمای زندگیت مهم نیست ، مهم اینه که وقتي تو بطنش قرار مي گیری روحت رو جال بده . هر کس مي تونه از دور زندگیت رو اونجور که مي خواد یا مطابق با عقلش تفسیر کنه . زندگیت رو نه بر مبنای حرف و نظر مردم که بر مبنای اونچه که خودت مي خوای شكل بده . هیچكس قرار نیست جای تو زندگي کنه. بابا راست مي گفت . هیچكس به جای من قرار نبود تو اون شرایط زندگي کنه . این من بودم که باید تو اون کوره راه پیش مي رفتم . این صبر و تحمل من بود که به آزمایش گذاشته شده بود . پس فقط خودم مي تونستم یه تصمیم درست بگیرم. نگاهم رو از صورت بابا به زیر کشیدم. نیاز مبرمي به تنهایي و فكر داشتم . اینكه ببینم تو این مدت بي امیرمهدی چیكار کردم و حرفای شنیده شده رو مطابقت بدم با لحظه به لحظه ش. ببینم کجا کم آوردم و کجا درست رفتار کردم! باید فكر مي کردم تا بفهمم پخته شدن تو این شرایط چه جوری ممكنه . و اینكه اگر مي خوام با این حالت امیرمهدی ادامه بدم باید چه سختي هایي رو به جون بخرم. تا قبل از اومدن پدر و مادرش فقط به این فكر مي کردم که این شرایط یه روزی تموم مي شه و من باید تحمل کنم تا خورشید وصل طلوع کنه . اما با حرف های به میون اومده فهمیدم که باید در افكارم تجدید نظر کنم و به این هم فكر کنم که این طرز زندگي ممكنه همیشگي باشه. زیر لب آروم گفتم: -باید فكر کنم. -باید فكر کني . و ازت مي خوام که درست فكر کني. بابا رو نگاه کردم. کار بزرگي ازم مي خواست . سری تكون دادم و "چشمي "گفتم. بلند شدم با کوهي از نصیحت که پیش روم بود و دنیایي از عشق پشت سرم که به حضورش دلخوش بودم. من از پسش بر مي اومدم . یعني باید بر مي اومدم ، به خاطر امیرمهدی ، به خاطر خودم ، به خاطر عشقي که داشتیم و از همه مهمتر به خاطر گذشتي که هر دو برای با هم بودن کرده بودیم ؛ گذشت از تعصباتمون . من یك بار جنگ بین عقل و دل رو به صلح رهنمون کرده بودم . پس این بار هم مي تونستم و مطمئناً به جای امیرمهدی که دیگه حضور نداشت دیگران هادی راهم ميشدن 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛